سلام من دو ماهه پدرمو از دست دادم خیلی برام سخته هر شب خوابشو میبینم همش صداش تو گوشمه شبی نیس که با چشمای خیس و گریه نخوابیده باشم داغون شدم میخوام یکی بهم بگه چجوری میشه آروم شد بجز قرآن خوندن.و اینکه بعد مرگ آدم کجا میره ایا وارد بهشت و جهنم میشی یا دنیای دیگه ای هست که اونجا دوباره زندگی میکنی و ادامه میدی...
خوب مرگ حق همست ما نمی دنیم یک سال دیگه زنده هستیم یانه یا خدا خواسته فردا بمیریم مرگ حق دیگه همه ی ما دراین راه هستیم
برای همین من از مرگ نمی ترسم چون ما اینجا مهمون هستیم اینجا خونهی ما نیست جایه دیگه خونه ی ماهست ما نمی دونیم کی تا سال هزار و۵۰۰ زنده هست کسی نصل بر نصل مارو ادامه می ده یا ما مریدم نصل ما می ایسته چون کسی نیست کاملش کنه
از مرگ متنفرم..چی میشد عمر دائمی بود مرگ نبود..خوب خوب ک بهم وابسته میشیم همو ترک میکنیم چرااااا آخه
مادر عزیزمو سال ۸۵ درحالیکه خیلی جوون بود و هزار آرزو برامون داشت رو از دس دادم بخاطر بیماری لعنتی سرطان..هنوز آخرین نگاش ک بهم انداخت یادمه بعد اون پدر مهربونم در حالیکه تا آخرین لحظه عمرش ب مادرم وفادار موند سال ۹۳ب رحمت خدا رفت و این داغ تازه شد...پدر و مادرم خیلی سختی کشیدن تو این دنیا..آخ خدااااااا تا قیامت عزادارتونم
من بیست و یک روزه ک مادر عزیزم رو از دست دادم...خیلی سختی کشید داغ پسرجوونش رو دید چهارده سال حسرت خورد دوست داشت تمام ارزوهایی ک برای برادر بزرگم داشت رو برای بقیه بچه هاش برآورده کنه اما نشد حسرت ب دل رفت...تو رو خدا برای شادی روحش مادرم وبرادرم دعا کنید وفاتحه بگید
من چند سال پیش خواب دیدم مردم
دقیقا شبی بود که فرداش عید نوروز بود و تمام کارها بعد از مرگم رو توسط روحم که با فاصله چند متری از جسدم بود نظاره گر بودم صحنه های جالبی بودن از دیدن جسد بی حرکت وغسالخونه و نماز خوندن بر جسد و تشیع جنازه ودفن کردن و شب اول قبرم روبه ترتیب خواب دیدم
بعد که بیدار شدم چون نیمه شب بود هنوز فکر میکردم درقبرم هستم وبه همین خاطر اول به سختی تکون میخوردم و حرف میزدم بعد از چند روز که ماجرا رو برای یکی از دوستان تعریف کردم گفت بلکه کتاب سیاحت غرب آقای دستغیب رو خوندی؟ گفتم خیر و این باعث شد برم کتاب رو بخرم بخونم وقتی مطالعه کردم دقیقا خوابم مثل همون کتاب بود وبعد از این خواب هم نسبتا ترسم از مرگ کم شده !!!
باکوچکترین اشتباه ادم وحوا میلیارها انسان را بعد ازخودشون داغدار کردند و معلوم نیست این وضع تا کی ادامه پیدا میکنه اصلا قرار نبود انسانی بر رروی کره زمین بیاد که بعد بمیره،
من نمیدونم اون با چه رویی در داخل بهشت وبا اگاهی کامل قول شیطان رو خورد
ایمان و عمل صالح انجام واجبات ترک محرمات تا میتونی خوبی کن به خصوص به مومن بنشین پرونده چند روزه دنیا رو بررسی کن هرجایی کم گذاشتی جبران کن به خصوص حق الناس بعد از اون هم مواظب عملت باش مطمئن باش خداوند بزرگ و مهربان کمکت میکنه و نوری به قلبت می رساند که کامل عوض میشی و بعد از مرگت میرسی به آرامش محض و لذت بینهایت
من یه نفرو دوس داشتم میخواستم برم خاستگاریش همسایمون بود نمیدونم چرا خود کشی کرد بعد رفتنش دارم دیونه میشم دوس دارم منم بمیرم کاش زمان برگرده این چ دنیاییه
پدرم رفت ، باورم نمیشه
پدر خیلی مهربان بود، پارکینسون داشت، انشالله نصیب هیچ کس نشه ، یک نوع مرگ تدریجیه، کم کم از پا درمایی، و یک دفعه ایست قلبی می کنی، بهش نمی گفیتم چه بیماری گرفته فکر می کرد خوب میشه، من به امید دیدین و خرید کردن برای خونه پدرم ار سه ماه یکبار می رفتم شهرستان الان دیگه به چه امیدی زندگی کنم ، هیچ کس رو ندارم ...
منم پدر بزگم را از دست دادم و خیلی ناراحت شدم اما وقتی کمی فکر کردم گفتم که او الان ازاد است و درد نمی کشد او سرطان ریه داشت کمی فکر کنید که شما دوست دارید اگر خدا خواهد مرگ شما را چطوری ثبت کند یا دوست دارید اخرین نگاهی که می کنید چه کسی یا چه چیزی را بیند خدا همه ی مردگان را بیامورزد.
من مامانمو ۴۰ روز پیش از دست دادم، خیلی حالم بده. من همیشه خواب مادرمو میبینم، خیلی دلم تنگشه، مادرمو خودم حموم میکردم الان وقتی میخوام برم حموم همه غصه عالم میریزه تو دلم. خیلی بی کسی و تنها شدم. توروخدا اگه پدر مادر دارید رو چشماتون بزارید خیلی زود دیر میشه
برای همین من از مرگ نمی ترسم چون ما اینجا مهمون هستیم اینجا خونهی ما نیست جایه دیگه خونه ی ماهست ما نمی دونیم کی تا سال هزار و۵۰۰ زنده هست کسی نصل بر نصل مارو ادامه می ده یا ما مریدم نصل ما می ایسته چون کسی نیست کاملش کنه
مادر عزیزمو سال ۸۵ درحالیکه خیلی جوون بود و هزار آرزو برامون داشت رو از دس دادم بخاطر بیماری لعنتی سرطان..هنوز آخرین نگاش ک بهم انداخت یادمه بعد اون پدر مهربونم در حالیکه تا آخرین لحظه عمرش ب مادرم وفادار موند سال ۹۳ب رحمت خدا رفت و این داغ تازه شد...پدر و مادرم خیلی سختی کشیدن تو این دنیا..آخ خدااااااا تا قیامت عزادارتونم
دقیقا شبی بود که فرداش عید نوروز بود و تمام کارها بعد از مرگم رو توسط روحم که با فاصله چند متری از جسدم بود نظاره گر بودم صحنه های جالبی بودن از دیدن جسد بی حرکت وغسالخونه و نماز خوندن بر جسد و تشیع جنازه ودفن کردن و شب اول قبرم روبه ترتیب خواب دیدم
بعد که بیدار شدم چون نیمه شب بود هنوز فکر میکردم درقبرم هستم وبه همین خاطر اول به سختی تکون میخوردم و حرف میزدم بعد از چند روز که ماجرا رو برای یکی از دوستان تعریف کردم گفت بلکه کتاب سیاحت غرب آقای دستغیب رو خوندی؟ گفتم خیر و این باعث شد برم کتاب رو بخرم بخونم وقتی مطالعه کردم دقیقا خوابم مثل همون کتاب بود وبعد از این خواب هم نسبتا ترسم از مرگ کم شده !!!
من نمیدونم اون با چه رویی در داخل بهشت وبا اگاهی کامل قول شیطان رو خورد
پدر خیلی مهربان بود، پارکینسون داشت، انشالله نصیب هیچ کس نشه ، یک نوع مرگ تدریجیه، کم کم از پا درمایی، و یک دفعه ایست قلبی می کنی، بهش نمی گفیتم چه بیماری گرفته فکر می کرد خوب میشه، من به امید دیدین و خرید کردن برای خونه پدرم ار سه ماه یکبار می رفتم شهرستان الان دیگه به چه امیدی زندگی کنم ، هیچ کس رو ندارم ...