ببین ای دل اصغر او را تیر حرمله بر گلو گشته
بدستان باب خود اینک اینک عاشورا کربلا گشته ..ببین ای دل چون علمدارش آن ابوالفضل با وفا گشته
..ابوفاضل هم علمدارو هم که سقای کربلا گشته ..ببین ای دل چون سر مولا بر فراز آن نیزه ها گشته
.ببین مولا قاری قرآن سر فراز آن نیزه ها گشته
با این امار که شما دادی شهدا کربلا بالای صد نفرم بودن ...
نوشته حمله اول پنجاه ، حمله دوم بین پنجاه تا سی و چهار نفر ....
تازه این امارم تا قبل نماز ظهر دادید....
شهدای کربلا مگه هفتادو دونفر نبودن...
یا حسین(ع) مظلوم دشت کربلا
یا حسین(ع) یابن الامیر مرتضی(ع)
یا حسین(ع) ای تشنه لب سالار دین
ای که هستی یاور دین مبین
یا حسین(ع) آرام جان مصطفی(ص)
نور دیده ، یادگار مرتضی(ع)
از دو دیده خون ببارم چون بهار
بهر آن طفل صغیر و شیر خوار
در میان کِشت عشقم رازقی و یاس بود
در میان کوه عشقم صحبت عباس(ع)بود
ای ابالفضل(ع) ، عموی مهربان
ای سقای تشنه لب ، آرام جان
ای ابالفضل(ع) ای علمدار حسین(ع)
پور حیدر(ع) یار و غمخوار حسین(ع)
از سر ظلم و صدای نیزه ها
دست ساقی را بریدند از جفا
حنجر طفل صغیری خون فشان
دست بابا رنگ سرخی را عیان
مادری طفلش ز آغوشش جدا
سوز آهش می رود عرش خدا
دشت لاله شرمگین لحظه ها
سرخی لاله دلیل مدعا
دل ز هر گرد و غباری تو بروب
دین حق باشد طلوعی بی غروب
مرتضی دوره گرد
واقعا ممنون از مطالبی که گذاشتین
واقعا ممنون از مطالبی که گذاشتین
بدستان باب خود اینک اینک عاشورا کربلا گشته ..ببین ای دل چون علمدارش آن ابوالفضل با وفا گشته
..ابوفاضل هم علمدارو هم که سقای کربلا گشته ..ببین ای دل چون سر مولا بر فراز آن نیزه ها گشته
.ببین مولا قاری قرآن سر فراز آن نیزه ها گشته
نوشته حمله اول پنجاه ، حمله دوم بین پنجاه تا سی و چهار نفر ....
تازه این امارم تا قبل نماز ظهر دادید....
شهدای کربلا مگه هفتادو دونفر نبودن...
و علی علی ابن الحسین
و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
یا حسین(ع) یابن الامیر مرتضی(ع)
یا حسین(ع) ای تشنه لب سالار دین
ای که هستی یاور دین مبین
یا حسین(ع) آرام جان مصطفی(ص)
نور دیده ، یادگار مرتضی(ع)
از دو دیده خون ببارم چون بهار
بهر آن طفل صغیر و شیر خوار
در میان کِشت عشقم رازقی و یاس بود
در میان کوه عشقم صحبت عباس(ع)بود
ای ابالفضل(ع) ، عموی مهربان
ای سقای تشنه لب ، آرام جان
ای ابالفضل(ع) ای علمدار حسین(ع)
پور حیدر(ع) یار و غمخوار حسین(ع)
از سر ظلم و صدای نیزه ها
دست ساقی را بریدند از جفا
حنجر طفل صغیری خون فشان
دست بابا رنگ سرخی را عیان
مادری طفلش ز آغوشش جدا
سوز آهش می رود عرش خدا
دشت لاله شرمگین لحظه ها
سرخی لاله دلیل مدعا
دل ز هر گرد و غباری تو بروب
دین حق باشد طلوعی بی غروب
مرتضی دوره گرد