یک روز در شهرستانمان سر گرم بازی بودم که ناگهان صدای عجیبی امد رفتم ودیدم یک بوفالو به من خیره شده من از ترسم پا به فرار گداشتم بوفالو خیلی بزرگ بود او هم دنبال من افتاد تا کنار خانه یمان رفتم ودیدم او هم امده سگ هایم رفتند دنبال بوفالو و بوفالو را کشتند
من ترجیه میدم تو طبیعت نرم که به این حیوانات برخورد نکنم،اگه بدونم جایی میرم که همچین حیوانهایی اونجا هستن باید با یک سلاح تمام اتوماتیک جنگی برم اگه فرصت پیدا کنم استفاده کنم.
هفت نسل بعد راهم آلوده میکند