ینی میشه خدا جواب بده میشه بشنوه ۸سال کل زندگیمو پاش گذاشتم حتی باباش دوسال کامل میگف توبراا پسرمی عروسیت تو خونه خودمون باید باشه حتی تا شب خاستگاریش پیام میداد بعد ک جواب بله رو گرفتن گفت من نمیخامت برو پی زندگیت تو این هشت سال هرچی بدی و خیانت دنیا بود ازش دیدم بازم دوسش داشتم بازم پاش موندم ولی اخرش اینجوری رفت کی میشهبیام بگم خدا تلافی دلو اشکامو دراورد دوهفتس از خابو خوراک افتادم نمیدونم خدا کی میخاد ببینه.
بعد از ۲۰ سال زندگی حالا داره کلی بهم تهمت ناروا میزنه نه طلاق میده بره نه درست زندگی میکنه.با اینکه کلی ازش اتو دارم ولی با پررویی به من تهمت میزنه.
جالبه که به زن دوست صمیمیش نامه عاشقانه داده باعث دعوا شده با پررویی به من تهمت میزنه.
خدا ازت نگذره بزنه تو کمرت ایشالا.الهی هر شبت و پر کنه از اه و اشک
عاشق نشید هیچوقت خدا نسل این جور آدمارو از زمین برداره من هم بازیچه یکی از افراد فامیل شدم ولی من دستشو خوندم و الانم قطع رابطه کردم باهاش چون رفت با یکی دیگه ازدواج کرد ولی من قلبم نشکسته خوشحالم هستم چون میدونم کارمای کارشو میبینه ومن اون موقع به ریشش میخندم نه تنها ازش خوشم نمیاد بلکه ازش متنفرم و سایشو با تیر میزنم به شما هم میگم ناراحت نباشید بلکه خوشحال باشید چون کارشون به خودشون برمیگرده حتما چون زمین به طور وحشتناکی گرده
سلام امیرآقا
بعضیا معنی و مفهوم محبت رو متوجه نمیشن
یا بهتر بگم شعور درک این چیزا رو ندارن
منم با همکلاسیم ۶ سال در ارتباط بودیم البته با رعایت حریم ها و شعونات اخلاقی تمام کارهای پایان نامشو انجام دادم یعنی اگه من نبودم عمرا میتونست دفاع کنه
هرکاری داشت یه بارم بهش نه نگفتم
تا اینکه چند ماه پیش دیدم در کمال نامردی رفته ازدواج کرده
آدمی ک بمن میگفت تو زندگیم هستی بهم میگف من اصلا تو دو فراموش نمیکنم بهم میگف مادر بچه هامی
مات و مبهوت موندم
من موندم و روح و روان خسته یه دنیا خاطره
کاش آدما همینطور که میرن خاطرات لعنتشیونو باخودشون ببرن
ولی افسوس ....
با سلام احترام
جمع جمع دلشکسته هاست یک سال و خرده ای با دختری رفاقت کردم خیلی دوسش داشتم کل زندگیم و ریختم به پاش مغازم رفت بدهکار شدم فک میکردم ماله خودمه ارزشش و داره ولی هر کاری میکردم براش بازم بهم میگفت کاری نکردی باهم قهر میکردیم یه بار بحثم شد باهاش فک میکردم مثه قبله باز اشتی میکنیم تقریبا سه هفته یا یک ماه گذشت رفتم تو فالورای اینستاش دیدم پسر فالو کرده رفتم تو پیچ اون پسر دیدم عکس انداخته با اون پسر و کنارشه واقعا اون روز بود که انگار دنیا رو سرم خراب شد اون روز بود که انگار روحم از جسمم خارج شد خیلی دلم شکست با اون حال باز رفتم سمتش گفتم بیا بریم عقد کنیم برام شرایط گذاشت گفت یه ماه بهم فرصت بده باید رفتار و اخلاقت و عوض کنی گفتم باشه خرجش با من بود اجاره خونش با من ولی یه نفردیگه رو راه میداد توخونش ولی به یکی دیگه محبت میکرد اینارو دیدم ریختم تو خودم بعده یه ماهم گفت نمیخوامت خیلی بهم ریختم کارم شده بود گریه و زاری یه ماه نشد بهم زنگ زد گفت اومدم شهرستان گفت یه مشکلی برام پیش اومده اینقد پول میخوام گفتم چشم بهش دادم گفت بزار بیام تهران باهم ازدواج میکنیم گفتم باشه بازم من رفتم سمتش ولی اومد تهران باز گفت نمیخوامت و باهم همون پسر بود شد شب عید رفتم مشهد امام رضا زار میزدم تو راه برگشت بودم گفتم بزار بهش پیام بدم دادم گفت من حاملم گفتم بسلامتی ولی گفت میخوام سقطش کنم بهم کمک کن فک میکردم برمیگرده باز پیش خودم بهش کمک کردم منتی نیست برا رضای خدا کردم ولی باز بازیم داد بچش سقط شد ولی باز رفت سمت اون پسر خیلی ناراحتم کرد خیلی دلم و شکست خیلی خارم کرد ینی خدا دید ینی خدا از حال وروزم خبر داره من زندگیم و گذاشتم پاش ولی اون بازیم داد خدایا خودت کمکم کن
شخصی چندین بار دلم رو شکسته ولی میگن نفرین نکن
امشب درحین قرآن خواندن مثل ابر بهار گریه میکردم،اگر نفرین نکنم پس چطور دلم آروم میگیره،الان ده ساله داره اذیتم میکنه پس چطور تاوان پس میده
حدود یکساله اشک چشمام خشک نمیشه چرا آخه آدما اینقد بی عاطفه هستند؟
جالبه که به زن دوست صمیمیش نامه عاشقانه داده باعث دعوا شده با پررویی به من تهمت میزنه.
خدا ازت نگذره بزنه تو کمرت ایشالا.الهی هر شبت و پر کنه از اه و اشک
ولی با دل شکسته و احساس نابود شده و باور از بین رفته باید چیکار کرد؟
خیلی درد داره دل شکسته دردی ک تا عمر داری خوب نمیشه
بعضیا معنی و مفهوم محبت رو متوجه نمیشن
یا بهتر بگم شعور درک این چیزا رو ندارن
منم با همکلاسیم ۶ سال در ارتباط بودیم البته با رعایت حریم ها و شعونات اخلاقی تمام کارهای پایان نامشو انجام دادم یعنی اگه من نبودم عمرا میتونست دفاع کنه
هرکاری داشت یه بارم بهش نه نگفتم
تا اینکه چند ماه پیش دیدم در کمال نامردی رفته ازدواج کرده
آدمی ک بمن میگفت تو زندگیم هستی بهم میگف من اصلا تو دو فراموش نمیکنم بهم میگف مادر بچه هامی
مات و مبهوت موندم
من موندم و روح و روان خسته یه دنیا خاطره
کاش آدما همینطور که میرن خاطرات لعنتشیونو باخودشون ببرن
ولی افسوس ....
جمع جمع دلشکسته هاست یک سال و خرده ای با دختری رفاقت کردم خیلی دوسش داشتم کل زندگیم و ریختم به پاش مغازم رفت بدهکار شدم فک میکردم ماله خودمه ارزشش و داره ولی هر کاری میکردم براش بازم بهم میگفت کاری نکردی باهم قهر میکردیم یه بار بحثم شد باهاش فک میکردم مثه قبله باز اشتی میکنیم تقریبا سه هفته یا یک ماه گذشت رفتم تو فالورای اینستاش دیدم پسر فالو کرده رفتم تو پیچ اون پسر دیدم عکس انداخته با اون پسر و کنارشه واقعا اون روز بود که انگار دنیا رو سرم خراب شد اون روز بود که انگار روحم از جسمم خارج شد خیلی دلم شکست با اون حال باز رفتم سمتش گفتم بیا بریم عقد کنیم برام شرایط گذاشت گفت یه ماه بهم فرصت بده باید رفتار و اخلاقت و عوض کنی گفتم باشه خرجش با من بود اجاره خونش با من ولی یه نفردیگه رو راه میداد توخونش ولی به یکی دیگه محبت میکرد اینارو دیدم ریختم تو خودم بعده یه ماهم گفت نمیخوامت خیلی بهم ریختم کارم شده بود گریه و زاری یه ماه نشد بهم زنگ زد گفت اومدم شهرستان گفت یه مشکلی برام پیش اومده اینقد پول میخوام گفتم چشم بهش دادم گفت بزار بیام تهران باهم ازدواج میکنیم گفتم باشه بازم من رفتم سمتش ولی اومد تهران باز گفت نمیخوامت و باهم همون پسر بود شد شب عید رفتم مشهد امام رضا زار میزدم تو راه برگشت بودم گفتم بزار بهش پیام بدم دادم گفت من حاملم گفتم بسلامتی ولی گفت میخوام سقطش کنم بهم کمک کن فک میکردم برمیگرده باز پیش خودم بهش کمک کردم منتی نیست برا رضای خدا کردم ولی باز بازیم داد بچش سقط شد ولی باز رفت سمت اون پسر خیلی ناراحتم کرد خیلی دلم و شکست خیلی خارم کرد ینی خدا دید ینی خدا از حال وروزم خبر داره من زندگیم و گذاشتم پاش ولی اون بازیم داد خدایا خودت کمکم کن
همه تنهاییم با حرفزدن آروم میشیم
الانم با خیال راحت دارن زندگی میکنن اصلا انگار نه انگار
چرا میثم جان چی شده
حرف بزن آروم شی
همه اینجا مثل هم هستیم
حالم خیلی بده
دلم میخواد بمیرم
از همه چی خسته شدم
از زندگی از خودم از دوروبریام
نمیتونم آروم شم ...
امشب درحین قرآن خواندن مثل ابر بهار گریه میکردم،اگر نفرین نکنم پس چطور دلم آروم میگیره،الان ده ساله داره اذیتم میکنه پس چطور تاوان پس میده