همش دروغه. اگه خیلی سریع تاوان میدادن ادما اینقده زجر نمیکشیدن از همینجا امیدوارم اگه تاوان دادنی وجود داره نه به سه ماه بلکه به سه روزم هم نشده هرکی دل میشکنه پس بده.
من هم اتاقی ای داشتم که خیلی بهش خوبی کردم هر بار غذایی درست کردم بهش می دادم خیلی وقتا خودم آشپزی کردم خیلی لوس بود همش برای کارها بهانه میاورد و همه چیز رو مینداخت رو دوش من. منطقش هم این بود که تو برات راحته برای من سخته.
شخصیت خیلی خودخواهی داشت براش مهم نبود که تو خوابی ساعت ۵ صبح لباسشویی روشن می کرد، برای بیرون رفتن ساعتها معطلم می کرد.
با حرف هاش همیشه منو آزرده خاطر می کرد خیلی بی ادب و پررو بود همیشه فکر می کرد حق داره هر کاری میخواد بکنه و حتی اگه کارا و حرفاش باعث آزار بقیه می شد براش مهم نبود.
به من یه جوری دستور می داد انگار با کلفت خونه اش حرف می زد.
یکبار هم از من خواست تو خوابگاه بمونم چون بقیه داشتن می رفتن و تنها می موند من با اینکه خیلی برام سخت بود و دلتنگ خانواده ام بودم موندم اما بعد خودش رفت پیش دوسش ومن چند روز تنها تو خوابگاه موندم با کلی ترس و لرز.
هیچ وقت به روش نیاوردم و هر حرف ناراحت کننده ای زد یا دستور هم که داد جوابشو ندادم اونم برای اینکه اصلا تو شخصیتم نیست و خیلی صبور هستم. آخر سر یکبار خیلی دیگه ناراحتم کرد بهش گفتم این همه مدت این همه کار کردی و من هیچی نگفتم و به جای اینکه معذرت خواهی کنه گفت چقدر دورویی تمام این مدت از من ناراحت بودی و نقش بازی می کردی چقدر یه انسان می تونه پست و خودخواه باشه که این حرف رو بزنه. من دلم واقعا شکست چون من به احترام دوستی مون تحمل کردم و اون اینطور جوابمو داد.
نفرینش کردم که جوری عاشق بشه که مجبور بشه از همه چیز خودش بگذره و خودخواهیش از یادش بره اما کسی متقابلا عاشقش نشه و همینطور هم شد. همون شبی هم که این حرف رو زد بلای بدی سرش اومد. بعضی آدما واقعا لیاقت خوبی رو ندارن.
سلام امشب كه مينويسم نميدونم خوشحال باشم يا ناراحت؟!
دوسال قبل نامزديم بهم خورد و علت بهم خوردنش هم پدر نامزدم بود و من تمام تلاشم كردم تا رابطم درست شه ولي نذاشت :) منم نفرين كردم حتي براي نامزدم پيامك نفرينم رو فرستادم و مستقيم پدرش رو نفرين كردم و گفتم كه انشاالله تاوان دادنش رو ببينم :) امشب ديدم...پدرش سكته مغزي كرده و حال خوبي نداره...امشب اومده از طرف باباش ازم حلاليت بطلبه و بگه ببخشمش چون باباش نميتونه حرف بزنه :) راضي به مرگ كسي نيستم ولي خب از خدا ميخوام كه زنده بمونه و بيشتر از اين تقاص بده :) بايد بابت تك تك اشكام جواب بده...خدايا شكرت كه نشون دادي بهم كه تاوان دل شكسته ام رو ميگيري ...بيشتر از اين بهش نشون بده...
سلام. من خیلی اعتقاد دارم به عدالت خدا و اینکه دل شکستن تاوان داره نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت اما من واقعا خدا شاهده هر کسی دلم رو شکسته دو هفته نشده نهایتش شیش ماه به غلط کردن افتاده اصلا جوری تاوانشو ݕس داده که یاد دل شکستن من افتاده و این قضیه جوریه که خانوادمم متوجه شدن و مامانم بهم میگه شاید چون دلت خیلی ݕاکه دلیلشو نمیدونم من توی زندگیم فقط ی تفر رو ددست داشتم مدتیم که با هم در ارتباط بودیم ی دوست داشتن ݕاک و واقعی بود اواخرش چند بار دلمو شکست بخاطر خانواده هامون که راضی نبودن مخصوصا خانواده من مادر اونم لج افتاد خودشم بد جور منو وابسته کرده بود اون چند باری که دلمو شکست هربار ی اتفاقی براش افتاد اخر سر بخاطر مادرش و خانواده من جدا شدیم از هم بعد سه سال و اخرین جملش این بود که امیدوارم دلتو نشکسته باشم که بعدا تاوانشو باز ݕس بدم خدا از سر تقصیراتم بگذره....
حالا سوالم اینه واقعا ممکنه اتفاقی باشه یا ربط ب دل شکستن من داشته ?
البته هر وقت دلم شکست واقعا از ته دل ب خدا سݕردم حتی بارها شده از شدت حرف و جمله های یسری ادم و حرکاتشون دلم اینقد شکسته که سر نماز ب گریه افتادم تا الان نشده کسی دلم رو شکسته باشه و تاوانشو ندیده باشه خیلیم سریع تاوانشو دیده سر همین دوستام و خانوادم ازم میترسن خخخ
واقعا نمیدونم ک خدا جواب کسی ک دل میشکنه و نابود میکنه رو میده
پنج سال عمرم رو برلی کسی گذاشتم ک من رو وارد رابطه و عاشق شدن خودش کرد با گریه های زیاد و من ب خاطر دلش از همه چیم زدم و پا بپاش جلو رفتم با نداریهاش با بیکاریش با تنها بودنش و چ کارها ک براش نکردم پنج سال جوونیمو عمرمو بهترین روزهای زندگیمو گذاشتم و بعد پنج سال دو ماه پیش بدون نگاه کردن ب گریه های من رفت و منو تنها گذاشت انگار ن انگار خودش التماس من کرد کنار من بمون و من نامرد نیستم
ولی دو ماه کار من فقط گریه گریه و نابود شدم نمیدونم چیکار کنم خیلی خیلی درد دارم میکشم
فقط میگم ای کاش منم مثل اون نامرد بودم و اونهمه دلسوزی ب اون نمیکردم اخ خدا کجاست ؟؟؟؟؟
امشب خیلی داغون شدم، ۵سال عروس خانواده ام و به همه احترام میذارم، جلو افراد کوچکتر از خودمم بلند میشم، همه کاری کردم که جز محبت چیزی تو ذهنشون نمونه ازم.. امشب بدجوری دلمو شکستن.. بدجوری لطفامو وظیفه کردن.. بدجوری حس حقارت بهم دست داد. من سپردم به خدا خودش یه جوری بفهمونه بهشون و یادشون بندازه حق آدمی که فقط محبت کرده و احترام گذاشته این نیست.....
همیشه مردم ، منو مسخره میکنن ، چون دماغم مثل چماقه ، گوشام مثل فیله ، چشمام ریزه مثل موش. اسمم رو هم بد میگن و خلاصه از ذاتم که نگو...
مجبورم که هیچ کدومشونو می بخشم.
خدایا قلبم قلبم داره خورد شدن رو احساس میکنم، کجایی
آه آه آه ای خدا نفسم بالا نمیاد
خدای من کجایی
شخصیت خیلی خودخواهی داشت براش مهم نبود که تو خوابی ساعت ۵ صبح لباسشویی روشن می کرد، برای بیرون رفتن ساعتها معطلم می کرد.
با حرف هاش همیشه منو آزرده خاطر می کرد خیلی بی ادب و پررو بود همیشه فکر می کرد حق داره هر کاری میخواد بکنه و حتی اگه کارا و حرفاش باعث آزار بقیه می شد براش مهم نبود.
به من یه جوری دستور می داد انگار با کلفت خونه اش حرف می زد.
یکبار هم از من خواست تو خوابگاه بمونم چون بقیه داشتن می رفتن و تنها می موند من با اینکه خیلی برام سخت بود و دلتنگ خانواده ام بودم موندم اما بعد خودش رفت پیش دوسش ومن چند روز تنها تو خوابگاه موندم با کلی ترس و لرز.
هیچ وقت به روش نیاوردم و هر حرف ناراحت کننده ای زد یا دستور هم که داد جوابشو ندادم اونم برای اینکه اصلا تو شخصیتم نیست و خیلی صبور هستم. آخر سر یکبار خیلی دیگه ناراحتم کرد بهش گفتم این همه مدت این همه کار کردی و من هیچی نگفتم و به جای اینکه معذرت خواهی کنه گفت چقدر دورویی تمام این مدت از من ناراحت بودی و نقش بازی می کردی چقدر یه انسان می تونه پست و خودخواه باشه که این حرف رو بزنه. من دلم واقعا شکست چون من به احترام دوستی مون تحمل کردم و اون اینطور جوابمو داد.
نفرینش کردم که جوری عاشق بشه که مجبور بشه از همه چیز خودش بگذره و خودخواهیش از یادش بره اما کسی متقابلا عاشقش نشه و همینطور هم شد. همون شبی هم که این حرف رو زد بلای بدی سرش اومد. بعضی آدما واقعا لیاقت خوبی رو ندارن.
دوسال قبل نامزديم بهم خورد و علت بهم خوردنش هم پدر نامزدم بود و من تمام تلاشم كردم تا رابطم درست شه ولي نذاشت :) منم نفرين كردم حتي براي نامزدم پيامك نفرينم رو فرستادم و مستقيم پدرش رو نفرين كردم و گفتم كه انشاالله تاوان دادنش رو ببينم :) امشب ديدم...پدرش سكته مغزي كرده و حال خوبي نداره...امشب اومده از طرف باباش ازم حلاليت بطلبه و بگه ببخشمش چون باباش نميتونه حرف بزنه :) راضي به مرگ كسي نيستم ولي خب از خدا ميخوام كه زنده بمونه و بيشتر از اين تقاص بده :) بايد بابت تك تك اشكام جواب بده...خدايا شكرت كه نشون دادي بهم كه تاوان دل شكسته ام رو ميگيري ...بيشتر از اين بهش نشون بده...
حالا سوالم اینه واقعا ممکنه اتفاقی باشه یا ربط ب دل شکستن من داشته ?
البته هر وقت دلم شکست واقعا از ته دل ب خدا سݕردم حتی بارها شده از شدت حرف و جمله های یسری ادم و حرکاتشون دلم اینقد شکسته که سر نماز ب گریه افتادم تا الان نشده کسی دلم رو شکسته باشه و تاوانشو ندیده باشه خیلیم سریع تاوانشو دیده سر همین دوستام و خانوادم ازم میترسن خخخ
پنج سال عمرم رو برلی کسی گذاشتم ک من رو وارد رابطه و عاشق شدن خودش کرد با گریه های زیاد و من ب خاطر دلش از همه چیم زدم و پا بپاش جلو رفتم با نداریهاش با بیکاریش با تنها بودنش و چ کارها ک براش نکردم پنج سال جوونیمو عمرمو بهترین روزهای زندگیمو گذاشتم و بعد پنج سال دو ماه پیش بدون نگاه کردن ب گریه های من رفت و منو تنها گذاشت انگار ن انگار خودش التماس من کرد کنار من بمون و من نامرد نیستم
ولی دو ماه کار من فقط گریه گریه و نابود شدم نمیدونم چیکار کنم خیلی خیلی درد دارم میکشم
فقط میگم ای کاش منم مثل اون نامرد بودم و اونهمه دلسوزی ب اون نمیکردم اخ خدا کجاست ؟؟؟؟؟
مجبورم که هیچ کدومشونو می بخشم.