من پدرم رو نزدیکی پنجاه روز از دست دادم خیلی دوستش داشتم
و الان خیلی تنها شدم ما حتی پول نداشتیم براش مراسم بگیریم خیرات هم ندادیم براش انگار بابام جلوی چشمم
یه هفته میشه پدرم از دست دادم و فشار روحی روانی زندگی بم وارد شده طاقت دوتا درد چطور تحمل کنم چرا خدا هوای ما بدبخت ها نداره کسی پولدار مریض هم بش وراد نمیش فقرا بدبخت
بچه ها سلام، من ۴ سال و ۲ماه و ۱۱ روزه خواهرم صغری رو از دست دادم همیشه بهش فکر میکنم، بخدا طلا بود بخدا نمونه بود ، رفت کربلا اومد مریض شد بردیم دکتر قلبش لخته پیدا شد بعدشم که به عمل نرسید آمبولی کرد علمی فوت کرد، یه زنجان بود و یه صغری حالا یه زنجان موندو و یه عالمه خاطره ، بخدا خیلی باهاش جور بودم اصلا کاش من جاش میرفتم اون به درد این دنیا میخورد روزی ۱۴ هزارتا صلوات میفرستا نماز و روزه قرائت قرآن و کمک حال پدر و مادرو دیگرون و عاشق اهل بیت ع و روز مرگشم به گفته مادرم تسبیح به دست فوت کرد بخدا به گفته خودش از محنت دنیا راحت شد، چه سختی هایی که کشید ۲۳ سال توزنجان خراب شده زندگی کرد همش مستاجر و ۵ سال آخر خونه خرید با زنگی جنگید ولی آخرش رفت، لحضه ها زرد شد آوار شد، زندگی زندان بی دیوار شد، شادی زندگی تلخ شد انکار شد، گریه ها افزود و غم بسیار شد، صغری حوری شد رفت آسمان آسمان زیبنده پندار شد، خدایا چگونه میشود دل شب تا سحر ننالد چون اینجا خواهری در خا ک دارم،
من نه پدر دارم نه مادر ... پدرم سالها پیش وقتی خیلی جوان بود در اثر ایست قلبی فوت کرد الآن هم ۵۳ روز هست که مادرم در سن ۵۷ سالگی در اثر سرطان فوت کرد البته دکترها خیلی در حقش کوتاهی کردن و داروی شیمی درمانی با دوز بالا بهش دادن مادرم سکته کرد رفت توی کما بعدش زخم بستر شدید گرفت عفونت وارد خونش شد و خیلی زود فوت کرد خیلی افسرده و غمگینم
روح واردآسمان میشود و عالم برزخ جداازقبراست وهیچ ربطی ب قبرندارد تاروزی ک رستاخیز شود من وقتی گفتم خدایا دلم برای مادرم تنگ شده روح تو آسمون ظاهرشد وشاد می پرید اما داخل قبرواطراف اون نبود
عزیزان چهل روزاست مادرگلم را ازدست داده ام خیلی زندگی سختی داشت. پدرم اورارهاکردبا۱۰بچه ورفت زن گرفتاوباسختی مارابزرگ کردبادست خالی بچه هااذیتش میکردن احترامش رانداشتن. همیشه گرسنه وبیماربودپول دکتررفتن نداشت تازه. دلم میسوزه خیلی سختی کشیددوهفته ای سی یوبودبعدکه آمدخونه خاهروبرادرم باهاش بدرفتاری میکردن فقط اوناپیشش بودن. عذابهش نمیدادن. شب آخرنون پنیرخورددرحال که برادرم طبقه بالا غذاداشت ولی بهش نداد.به خاهرم گفت گفت گرسنمه بهش گفت شکموچته. اینارامن تلفن صحبت میکردم فهمیدم. علت مرگش هم این شدکه سهل انگاری کردن وکپسول اکسیژنش بهش نزدن. حالا دل هممون تنگه آن خاهروبرادرم هم ناراحتن. ولی چفایده. براشادی روحش فاتحه وصلوات. خدابیامرزدش. وهمنشین خوبان آن عالم بگردانش
دوستان منم مثل شما عزادار و عزیز از دست داده ام. همه دیر یا زود میریم. بهتر قدر زمان رو بدونیم و به هم کمک کنیم. کاری کنیم دست پر بریم. به هم رحم و انصاف داشته باشیم.
سلام من ۱۳مهر برادرم را تو تصادف از ذست دادم خیلی بهش وابسته بودم تازه ۳۹ سااش تمام شده بود یه پسر داره خیلی دلم براش تنگ شده دلم میخواد دنیا تمام بشه فکر اینکه دیگه نمی بینمش دیونم کرده خدایا چکار کنم
من غروب یکشنبه سرمزار رفتم به چندتا قبر خیره شدمو خوندمو نگاشون کردم بعدش رفتم سرکارم و شب ک میخاستم برم خونه روح سفید دیدم ک با سرعت اومد سمت ماشینم بعد ک رفتم داخل پارکینگ و برگشتم درو بستم با سرعت اومد رفت تو ساختمون
و الان خیلی تنها شدم ما حتی پول نداشتیم براش مراسم بگیریم خیرات هم ندادیم براش انگار بابام جلوی چشمم
کاشکی میداد همه رو به چشم من ، تا چشام بحال من گریه کنند
چیکار کنم من