بخدا منم از دست شوهرم کلافه شدم التن دوساله ازدواج کردم .دارم افسرده میشم فقط بخاطر دوستش دارم باهاشم .همش احساس کردم متاهل نیستم احساس میکنم ی هم خونم همش دوست دارازش دور باشه اصلا تو خونم باهام حرف نمیزند فقط دو سه کلام

منم دقیقا همین مشکلارو دارم شوهرم اصلا ن خوشیش مشخصه ن ناراحتیش . به هیچ چیز نظر نمیده .نسبت ب خانوادشم خیلی خودشیرین .دیشبم میگفت زندگیه ماینی ساختن و سوختن دوسداشتن کیلو چنده

من الان دوساله ازدواج کردم الان باردارم شوهرم یه روز رفتارش خوبه یه ماه بده حتی یه سال رفتم واسه طلاق بازاومد دنبالم نزاشت طلاق بگیرم الان با یه بچه توشکمم ولم کرده رفته اصلا فازشونمیفهمم نمیدونم دیگه چیکارکنم براش انگار اصلا وجود ندارم

سلام من چهارساله ازدواج کردم ویه پسر 2ساله دارم شوهرم فقط یه ساله اول خوب بود ولی از حاملگیم به این ور همش سرد وسردتر شد الان به اون باشه سالی یه بارم سمتم نمیاد اولا همش بچرو بهونه میکرد الانم خستگی یه روز سر درد یه روز دندون درد دیگه نمیدونم باید چیکار کنم هرچی بخودم میرسم هرکاری میکنم انگار نه انگار من تازه بیست سالمه حقم نیست از الان باهام اینجوری رفتار کنه تو روخدا بگید من چیکار کنم دیگه رومم نمیشه مشکلمو به کسی بگم دکترم نمیره میگه من مشکلی ندارم

من یکساله با شوهرم ازدواج کردم قبل ازدواج عالی بود به طوری که همه به رابطه ما حسودی می کردن ولی الان روزبروز سردتر میشه بعضی وقتا فکر می کنم همه چیزو ول کنم و برم من خیلی برای زندگیم مایه میذارم اینو همه بهم گفتن ولی شوهرم متاسفانه هیچ تلاشی نمی کنه البته نسبت به خانواده خودش اصلا اینطوری نیست تصور کنید تولد منو فراموش می کنه و به بهانه های مختلف واسم کادو نمی گیره بعد واسه بچه های خواهرش از شش ماه قبل کادو می گیره بعضی وقتا فکر می کنم فقط هم خونه هستیم امیدوارم قبل بچه دار شدن بتونم یه تصمیم درست واسه زندگیم بگیرم.

۱۳ سال از ازدواجم میگذره ۱۳ سال کاملا یک طرفه محبت کردم زیاااااااد،الان به جایی رسیدم که دیگه بخوامم نمیتونم انگار بنزینم تموم شده با بحث اخیری که داشتیم و شوکه از حرفاش شدم واقعا منم انگار فقط به خاطر پسر ۹ سالم ادامه میدم که میدونم اشتباهه زندگی به خاطر بچه...خدایا کمک کن به همه کسایی که اینطوری گیر افتادن.

منم این مشکل و دارم شوهرم اوایل خوب بود ولی هر چی جلوتر میریم سردتر و بی احساس تر میشه این موضوع واقعا عذابم میده هر کاری میکنم ک جذب بشه ولی بی فایدست.خودمم دارم یکی میشم مث خودش

همسر من هم بی تفاوته وخشک من خیلی دغونم از ایت قضیه ده ساله زندگیم میکنم فقط یک سال کنار هم بودیم بقیش جدا می خوابیم فقط ظاهر زندگیه دوتا فرزند دارم بخاطر اون هاست تحمل. میکنم واگرنه میزاشتم میرفتم

سلام من 7ماهه ازدواج کردم ومن وشوهرم ازدواج دومون هست ومتاسفانه متوجه شدم که شوهرم قبلاهم سردبوده وزندگیش ازهم پاشیده والان هم همینطوره وهرکاری هم میکنم بازسردوبی احساسهواقعاخ میترسم که بخاطراینکارش زندگیمون ازهم بپاشه، لطفاراهنماییم کنید

چه

من ب نامزدم میگم مخبت کن ولی انگار ن انگار ب نادرش خیلی اهمیت میده مثلا مامانش بگه ببر بیرونمیگه چشم ولی ب من اهمیت نمیده