سلام
دیروز به مشاوره مراجعه کردم و برای من تشخیص افسردگی شدید داده شد. این در حالیه که هیچ کدوم از افرادی که منو میشناسن مطلقا منو افسرده نمیبینن. اولین شخصی که برای خلاصی از حس بدشون به ذهنشون میرسه منم. اولین کسی که فکر میکنن باهاش خوش میگذره منم. فعالترین تو یه جمعم خوش صحبت ترینم. به همه هم انگیزه میدم به همه هم راه حل میدم.
اما خودم توی تصمیم گیری برای یه کار کوچیک هم درموندم، انقدر توی افکار منفی و تاریکم غرقم انقدر با تنهایی شریکم که دیگه حتی با خودمم حرف نمیزنم. منو بیخیالترین میبینن در حالی که مدام مضطربم مدام حس میکنم کار اشتباهی انجام دادم یا کسیو ناراحت کردم حتی توی بحثی که میدونم حق با من بوده باید بعدش تایید بگیرم تا مطمئن بشم. درباره خودکشی فکر میکنم گاهی حتی براش نقشه میکشم قبلا فکر میکردم نباید انقدر خودخواه باشم باید به عزیزانم فکر کنم که بعد من چی میشن ولی الان انقد ا هم اهمیت نداره. خسته غیر متمرکز فراموشکار بی انگیزه زودرنج شدم.کاهش وزن شدید داشتم انقد که توی ظاهرم کاملا تاثیر داشته ولی برام مهم نیست. دلتنگ عزیزانم نمیشم دل نگران نمیشم گوشیم پره از تماس های بی پاسخ.
خواستم بگم افراد افسرده غالبا همشون تنها، غمگین و مداما در حال گریه نیستن خواستم بگم من وقتی غمگینم وقتی ناراحتم یا بشدت عصبانیم بلندتر میخندم و پرحرف تر میشم. خواستم بگم با اینکه دلم گریه میخواد 2 ساله فقط بغض کردم.
ولی همه چی درست میشه
همه چیز خوب میشه
چیزی نیست.چیزی نیست. تموم میشه این شب
پس اگه تو هم اتفاقی گذرت به اینجا خورد اگه تو هم مثل منی تو تنها نیستی دوست من
من ی ساله ک افسردگی دارم ۱۵ سالمه دخترم
حالم افتضاح بوده همیشه و واقعا داغون و خراب
نزاشتم کسی بدونه همین الانم با اینکه ۱ سال گذشته اجازه ندادم کسی بدونه این موضوعو و همیشه جلو همه الکی میخندم و کلی شوخی میکنم و در تموم لحظات ک کنار بقیه هسم تظاهر میکنم ک حالم خوبه و اونا هم خب نفهمیدن
هیچوقت حالم خوب نیست یا حالم بده یا بد نیست
چیزی به اسم حال خوب وجود نداره
الان مدتیه ک دیگه حسی ندارم و حتی ناراحتیام هم کم شده خیلی کممم چون حسی ندارم
ب ادما و دوستام دیگه حسی ندارم
به حال بد خودمم حای حسی دیگه ندارم به اینکه تفریحی تو زندگیم داشته باشم فکر نمیکنم و در کل هیچچ حسی ندارم
ن تفریح میکنم ن جایی میرم برای خوش گذرونی
کلا برام فرقی نمیکنه کجا باشم چی تنم باشع خرید کنم یا نکنم مهم نی
کلا مهم نی هیچی پوچه پوچ
اما قبل از این حالم خیلی بد بود در حدی ک بعد از مدت ها میخندیدم بجای اینکه گریه کنم حالم داغون بود و به حال خودم قهقهه میزدم ی مدتی
صبح تا شب ک با خودم حرف میزدم و میزنم
الان عادت کردم بهش
شده بخشی از وجودم
ب روانپزشک و تراپیست مراجعه کنید اینطوری زندگی بچه هاتونم اسیب میبینه و احتمال دچار شدن انها هم زیاده
محمد
۰۲:۲۶ ۱۶ فروردين ۱۴۰۰
من با اینکه هم از همه لحاظ همه بهم میرسند اما از همه متنفرم از کسایی که میخوام باهام دوست بشم و یا باهام صمیمی بشن از همه متنفرم از خودم حس میکنم وقتی کسایی که خیلی بهم میرسند رو میبینم حالم بده میشه حتی نمیتونم حتی برای یک لحظه با کسی خوب باشم
ی چن روزی میشه ک نصبت به همه کس و هم چیز دورم ی احساس پوچی میکنم اصن از زندگیم لذت نمیبرم با اینکه ۱۶ سالمه خیلی خستم از خانوادم متنفرم میخوام برممم ی جایه دور یه جایی ک نمیدونم کجاسس!
تازگیا ب خودکشی هم فکر کردم همه ازیتم میکنن کسی درکم نمیکنه چن بار غرورم شکسته شدههه
دارم تموم میشم از اعماق سینم درد میکشم میخاااام بمیرم
خستممممممممممممممممممممم
دیروز به مشاوره مراجعه کردم و برای من تشخیص افسردگی شدید داده شد. این در حالیه که هیچ کدوم از افرادی که منو میشناسن مطلقا منو افسرده نمیبینن. اولین شخصی که برای خلاصی از حس بدشون به ذهنشون میرسه منم. اولین کسی که فکر میکنن باهاش خوش میگذره منم. فعالترین تو یه جمعم خوش صحبت ترینم. به همه هم انگیزه میدم به همه هم راه حل میدم.
اما خودم توی تصمیم گیری برای یه کار کوچیک هم درموندم، انقدر توی افکار منفی و تاریکم غرقم انقدر با تنهایی شریکم که دیگه حتی با خودمم حرف نمیزنم. منو بیخیالترین میبینن در حالی که مدام مضطربم مدام حس میکنم کار اشتباهی انجام دادم یا کسیو ناراحت کردم حتی توی بحثی که میدونم حق با من بوده باید بعدش تایید بگیرم تا مطمئن بشم. درباره خودکشی فکر میکنم گاهی حتی براش نقشه میکشم قبلا فکر میکردم نباید انقدر خودخواه باشم باید به عزیزانم فکر کنم که بعد من چی میشن ولی الان انقد ا هم اهمیت نداره. خسته غیر متمرکز فراموشکار بی انگیزه زودرنج شدم.کاهش وزن شدید داشتم انقد که توی ظاهرم کاملا تاثیر داشته ولی برام مهم نیست. دلتنگ عزیزانم نمیشم دل نگران نمیشم گوشیم پره از تماس های بی پاسخ.
خواستم بگم افراد افسرده غالبا همشون تنها، غمگین و مداما در حال گریه نیستن خواستم بگم من وقتی غمگینم وقتی ناراحتم یا بشدت عصبانیم بلندتر میخندم و پرحرف تر میشم. خواستم بگم با اینکه دلم گریه میخواد 2 ساله فقط بغض کردم.
ولی همه چی درست میشه
همه چیز خوب میشه
چیزی نیست.چیزی نیست. تموم میشه این شب
پس اگه تو هم اتفاقی گذرت به اینجا خورد اگه تو هم مثل منی تو تنها نیستی دوست من
حالم افتضاح بوده همیشه و واقعا داغون و خراب
نزاشتم کسی بدونه همین الانم با اینکه ۱ سال گذشته اجازه ندادم کسی بدونه این موضوعو و همیشه جلو همه الکی میخندم و کلی شوخی میکنم و در تموم لحظات ک کنار بقیه هسم تظاهر میکنم ک حالم خوبه و اونا هم خب نفهمیدن
هیچوقت حالم خوب نیست یا حالم بده یا بد نیست
چیزی به اسم حال خوب وجود نداره
الان مدتیه ک دیگه حسی ندارم و حتی ناراحتیام هم کم شده خیلی کممم چون حسی ندارم
ب ادما و دوستام دیگه حسی ندارم
به حال بد خودمم حای حسی دیگه ندارم به اینکه تفریحی تو زندگیم داشته باشم فکر نمیکنم و در کل هیچچ حسی ندارم
ن تفریح میکنم ن جایی میرم برای خوش گذرونی
کلا برام فرقی نمیکنه کجا باشم چی تنم باشع خرید کنم یا نکنم مهم نی
کلا مهم نی هیچی پوچه پوچ
اما قبل از این حالم خیلی بد بود در حدی ک بعد از مدت ها میخندیدم بجای اینکه گریه کنم حالم داغون بود و به حال خودم قهقهه میزدم ی مدتی
صبح تا شب ک با خودم حرف میزدم و میزنم
الان عادت کردم بهش
شده بخشی از وجودم
تازگیا ب خودکشی هم فکر کردم همه ازیتم میکنن کسی درکم نمیکنه چن بار غرورم شکسته شدههه
دارم تموم میشم از اعماق سینم درد میکشم میخاااام بمیرم
خستممممممممممممممممممممم
ممکنه کسی افسرده باشه ولی خودش ندونه؟
این درد بدون اینکه بفهمم بچم، همراهم بوده.
و اینکه هيچ کس به اونا اهمیت نمیده.شاید به نظر اونا حال ما عجیب باشه ولی این مشکلات همش از خود اونا بوجود میاد.