خب چیزی که بدیهی هست اینه که دنیایی که توش زندگی میکنیم بر اساس عدالت یا برابری خاصی بنا نشده. از بدو تولد همه چیز به صورت تحمیلی بهمون برچسب میخوره (خانواده، دین، ارزش ها، مادیات و حتی خود مقوله زنده بودن و زندگی کردن).
خیلی ها زنده بودن رو نعمت میدونن، خیلی هام هر روز زندگی رو مثل یه عذاب میبینن. من خودم به شخصه توی دسته دوم هستم و با وجود اینکه باور دارم همیشه لحظات، خاطرات یا حتی رویا پردازی های شاد رو میشه تو سخت ترین زندگی ها پیدا کرد ولی در پایان زندگی برای من فقط تلاش کودکانه طبیعت هست برای جنگیدن با نیستی. اینکه من و شما الان داریم از خستگیمون حرف میرنیم فقط به خاطر اجبار مسولیت زندگی هست که بهمون سپرده شده، مسئولیتی که حتی در وهله اول ما در قبول کردن اون نقشی نداشتیم.
امنیت جانی (سرپناه، خوراک و آرامش دور بودن از خطر) و امنیت عاطفی ( حس تعلق، وفاداری و شنیده شدن) از اصلی ترین نیازهای انسان هست و متاسفانه منشا خیلی از گله های ما عدم وجود یا ثبات یکی از این موارد هست. امیدوارم همگی بتونیم به حداقل ثبات تو زندگی برسیم و از این گذر زمان کوتاهی که تو عمرمون داریم نهایت استفاده رو ببریم، قدر چیزهایی رو که داریم رو بدونیم و مثبت اندیشی، تلاش و امید رو جایگزین افسوس واسه از دست رفته ها و نداشته ها کنیم.
سلام من عبدین هستم از بلوچستان پسری ۱۶ ساله که بد نا امید شدم از زندگی اینه زندگی اینه امید که شما بهمون میدین یعنی واقعا شب روزمو به بدبختی میگذرونم مامان بابام طلاق گرفتن از یه گوشه کار میکنم از ی گوشه خرج خانوادمو میدم درآمدم هم هست ۳ میلیون من اینجوری دارم زندگیمو میگذرونم تا حالا هیچکسو از وطنم ندیدم اینقد از پا افتاده باشه هم اشک میریزن هم عرق میریزن واسه یه لقمه نون باور کنین از بس که زندگیم سخت میگذشت حاضر شدم ترک تحصیل کنم منم کلی رویا داشتم عین بقیه ولی داغون شدم...همش بفکر اینم خودکشی کنم واقعا اینه زندگی هیچ ارامشی ندیدم با هرکی که میخندم احساس خجالت درونم آغاز میشه ..جوری زمین خوردم که بخاطر اینکه شب روزمو بگذرونم دنبال نعشه میرم کمی درکم کنین الان از همتون تقاضا میکنم من پسریم ۱۶ ساله دنبال کارم شهرستان و میخوام هم همونجا ادامه تحصیل بدم تا ی روزی برای خودم و خانوادم کسی بشم و نمیخوام پسری باشم کع خانوادشو سر افکنده میکنه میخوام پسری باشم که خانوادش بش افتخار میکنه...به کمکتون احتیاج دارم
منم فرزند طلاقم، سخته میدونم خیلی هم سخته، ناامید نشو، ماشاءالله جوونی سنی نداری، دعا میکنم موفق بشی فقط امیدوار باش و از خدا کمک بخواه برای این که زندگیتو درست کنی، اول و آخر خداست....
درود نظرات رو خوندم نمیدونم چه دردیه از هر کی میپرسم خوشحال نیس بنظرم حال وطنمون که خوب نیس دل خوشی برا کسی نمونده من قبلا مشکلات زیادی داشتم رفتم تا مرز نابودی الان همه چی دارم ولی خوشحال نیستم دنیا از چشمم افتاده هیچ چیزی چشمم رو نمیگیره شایدم از بس ضربه خوردم
این که همه چی دارید ولی بازم خوشحال نیستید به نظرم یه مشکلی از درون شماست، یه چیزی تو مایه های افسردگی یا کمبودهای معنوی، به نظر من مشکل از درونه نه از بیرون، باید آدم درونشو درست کنه اینجور مواقع
M/p
۲۲:۰۵ ۰۱ بهمن ۱۴۰۲
منم خیلی زده شدم اززندگی ۱۵ساله مبود ازدواج کردم الان ۲۵سالمه دوتا بچه کوچیک دارم ولی شوهرم خیلی خیانت میکنه دروغ خیلی میگ ورشکست شد و همش بی پولی وارد زندگیمون شد ولی بخاطراینک دوسش داشتم باهمه بدبختیا کنار اومدم ولی اون بازم نامردی کرد و بازم داره خیانت میکنه بعد با دروغ میگ همچین چیزی نیس ولی من با چشا خودم پیامو عکسواینارا میبینم واقعن ازدواج چیه انگار ۵۰ساله زندگیکردم ایقد سرد و خسته م از زندگی کردن.
سلام من از زندگی خسته ام هر چی به امام زمان و خدا و پیامبرا رو میزنم کسی شفاعتم و نمیکنه یه زنم مادر دو تا دختر از بی پولی مجبور به دزدی شده ام شوهرمم پول درست حسابی بهمون نمیده دندونام خراب مستاجر دویست هزارتومن میده میگه برا یه ماهتون آرزوی همه چی مونده تو دل خودم و بچه هام چیکار کنم چرا هر کی که بده شانس بیشتری داره چرا چرا چرا خسته شدم
خیلی ها زنده بودن رو نعمت میدونن، خیلی هام هر روز زندگی رو مثل یه عذاب میبینن. من خودم به شخصه توی دسته دوم هستم و با وجود اینکه باور دارم همیشه لحظات، خاطرات یا حتی رویا پردازی های شاد رو میشه تو سخت ترین زندگی ها پیدا کرد ولی در پایان زندگی برای من فقط تلاش کودکانه طبیعت هست برای جنگیدن با نیستی. اینکه من و شما الان داریم از خستگیمون حرف میرنیم فقط به خاطر اجبار مسولیت زندگی هست که بهمون سپرده شده، مسئولیتی که حتی در وهله اول ما در قبول کردن اون نقشی نداشتیم.
امنیت جانی (سرپناه، خوراک و آرامش دور بودن از خطر) و امنیت عاطفی ( حس تعلق، وفاداری و شنیده شدن) از اصلی ترین نیازهای انسان هست و متاسفانه منشا خیلی از گله های ما عدم وجود یا ثبات یکی از این موارد هست. امیدوارم همگی بتونیم به حداقل ثبات تو زندگی برسیم و از این گذر زمان کوتاهی که تو عمرمون داریم نهایت استفاده رو ببریم، قدر چیزهایی رو که داریم رو بدونیم و مثبت اندیشی، تلاش و امید رو جایگزین افسوس واسه از دست رفته ها و نداشته ها کنیم.