تیر کمون ، انگشتر اب پاش وتفنگ ابپاش
بیسکوییت موزی با شیر شیشه ای
بعد تازه این شیشه شیرا یه جایی مخصوص هم داشت مثل سبد بود
استرس شب امتحان
یهو ساعت یک شب یادت میومد مشق ننوشتی بغض میکردی صبح سر صف مینوشتی
اخ یادش بخیر
همیشه وقتی عکس های قدیمی مخصوصا کتاب فارسی قدیمی را میبینم اعصابم خورد میشه..با اینکه امکانات کم بود ولی اینقدر خوش بودیم که نگو...تورم و بیکاری نمیدونستیم چیه...آرزومه یبار دیگه برگردم و اون کتاب ها را دستم بگیرم
یااون پاکت زردرنگی که به اندازه قوطی کبریتهای بزرگ بوداندازش!یه لک لک روی اون چاپ کرده بودند،وقتی بازش میکردی یه دونه نایلون منگنه شده توش بودکه حاوی پودرشیرین بودمثل همونی که توشهرکرمان درست میکنند!
ک
۰۹:۵۱ ۰۴ خرداد ۱۳۹۹
الان بیادم اومداون پودر شیرین باجعبه لیمویی و زردرنگ اگه درست گفته باشم"حاجی قوت"بود!یا "قوتک"که داداش بزرگم مغازه کنارمدرسه میخرید
مغنه ام موقعی که شسته وخیس بودبرروی یکی ازهمین بخاری علاء الدین هاالبته کرم رنگش خشک می کردیم تقریبا شده بودخشک شویی اما خیلی مراقب بودیم وبچه هامواظب باشیدهم یه برنامه تلوزیون بودکه من همیشه نگاه می کردم و کاملامواظب بودم آتش نگیره یه وقت!
عکس اون کیف های قدیمی که قفل کشویی روش بود نداشتین بزارید؟ تق تق باز و بسته کردن قفلشون دنیایی داشت
بیسکوییت موزی با شیر شیشه ای
بعد تازه این شیشه شیرا یه جایی مخصوص هم داشت مثل سبد بود
استرس شب امتحان
یهو ساعت یک شب یادت میومد مشق ننوشتی بغض میکردی صبح سر صف مینوشتی
اخ یادش بخیر
برنامهدورانماکهدردههی۷۰پخشمیشدبخصوصبرنامههای
صبحگاهی رادیوکهپرازانرژیبودکاشاگهبچههایباشگاهخبرنگاران
دسترسیبهآرشیوداشتنایناهنگهارومنتشر میکردن
چقدرخوبمیشد