سلام منم بچه کوچیک خانوادم از وقتی یادمه به برادرام بیشتر توجه میشد براشون خونه ماشین خریدن سند بنامشون اما من خونه پدریم ک کنار خونه پدرم میشینم ماشینم که مثلا مال منه بنام پدرم جالب که گفتم میخام ماشینم بفروشم واضح گفت ماشین تو نیست فقط ی راه داره ی اسلحه برداری از یک ور همه رو بکشی و راحت بشی من خیلی چیزها هست از رفتار از فرق مابین و غیره بخوام بگم باید ده سال گریه کنم اگه نمیری فقط اسلحه بگیری و تمام
سلام من ۵ خواهر ۵ برادریم ولی پدرم فقط به پسراش توجه میکنه وکمک مالی به دخترا هیچی نمیده به جز یک دخترش هیچوقت به پدرم هیچکدوممون بی احترامی نکردیم ولی پسرا زیاد از ۹ تا فرزندش فقط بیشتر به من بی اهمیته اعصابم خورده من که راهی نیستم دیگه با هاش قهر کردم گفتم خودتونم نمیام تکلیف چیه
اومدم منم از ناعدالتی خونوادم بگم که دیدم همه حرف دل منو زدین نمیدونم چرا خدا یه عده رو اینجوری از هر طریقی آزار میده یه عده دیگ رو برعکسه من از همشون مهربون تر و با محبت ترم و ذره ای حسادت نمیکردم برعکس بقیشون بعد اونا پول و محبت خدا و مادر پدر رو دارن من هیچی به هیچی تک و تنهام چرا خدا واقعا چرا
کاش فقط همین بود والدین من که به هر موجودی تو خیابون و بیابون کمک میکنن ولی واسه بچه های خودشون گدان
از زمانی که بدنیا اومدم چیزی به اسم غذا فقط تو مهمونیا میدیدیم تو خونه اما نون پنیر لاکچری بود من با نون رب نون روغن نون نمک نون کوفت و زهرمار بزرگ شدم و صدتا مرض بی درمون گرفتم و بزور زندم ولی بابام پول خرج عروسی بقیه رو میداد منتش سر ما بود مامانمون هم که مامان بقیه بود... یه دکتر بزور میبردن بخاطر همین رفتم تو کما تازه فهمیدن دکتر لازمه وقتی مغزم آسیب شدید دید...دوبار تلاش برای مرگ متاسفانه سگ جون بودم زنده ماندم
اگه هم امکاناتی داشتیم واسه چشم و همچشمی جلوی بقیه بود که ثابت کنن والدین خوبی بودن ما بچه های بدی بودیم که رفتیم تو کما
مادرم بین من و داداش هام تفاوت میزاره زیاد و خانمم هم براش مثل غریبه هاست من و خانمم ازهر لحاظ عاطفی محبت دوست داشته شدن و مالی و هرچیزی با دوتا داداش وخانم هاشون فرق داریم درصورتی داداشم با کارهاش آبروی خانوادگی مارو برده باز عزیزم کاش مادر و پدرم بدونن اصلا راضی نیستم ازشون
منم از مادر و پدرم متنفففففرم.
خدا میدونه که چقدر منو تو بچگی و نوجوانی اذیت کردن.پدرم که اصلن منو نمیدید و مادرمم فقط زبانش به تحقیر و ناسزا با من باز میشد.
خدا هم بعد از این همه ظلمی که بمن کردن پسر عزیزشون رو ازشون گرفت و داداشم خودکشی کرد...
الانم خدا میدونه چقدر بین منو خواهر کوچیکم فرق میذارن.من همیشه محتاج یه قرون پول بودم و بخاطر تنگدستی و بیپولی چها که نکردم حتی از لباسای هم اتاقیام دزدی میکردم و حتی از صندوق صدقات اتاقمون تو خوابگاه هم پول برمیداشتم...ولی الان پدرم تمام و کمال چه خرج هایی که برای خواهرم نمیکنه
هرچی بخاد از شیر مرغ تا جون آدمیزاد براش فراهم میکنن .قربون صدقش میرن و خلاصه من همه اینارو میبینم و با تک تک سلول های بدنم دلم میسوزه...مگه من چگناهی کردم
تازه بمن میگن اینا از رزق و روزی خودشه?ای خدا عدلت کجاس؟
چرا اینقدر فرق میذارن.خودشون ریشه حسادتو میکارن ....
من هر چی بگم از خانوادم تف سربالاس
فقط میتونم بگم به طور وحشیانه و سنگ دلانه و بی رحمانه منو از خانه بیرون انداختن بدون هیچ پول و امکاناتی
اصلا باورم نمیشه که خواهرام و برادرم و مادرم انقد بی رحم و عقده ای و حسود باشن و چشم پیشرفت منو ندارن
واقعا حیف کلمه انسان که روی بعضی ها میزارن
سلام منم خانمی هستم چهل ساله منم چهارتابچه ایم سه تابردار وخودم یکی هستم هیییی حرفهاتوناخوندم دیدم من ازخانواده محبت ندیدم خانواده من پسردوستندبه داداشم پولامیدندبراهرسه تاشون خونه خریدندمنم ازدواج کردم طبقه بالاپدرومادرنشستم ولی همش بهش چیزمیگندکمک هم نمیکندبهم کمک هم بهم بکندسربرج نشده ازم میخواندهمش هم بهم غورمیزندچراشوهرت اینجوریه چرااونجوریه ازش جداشومن سه بارازدواج کردم بخاطره خانواده ام همش میخواستم فرارکنم ولی اشتباه بودبازم هم نمیذاشتندخوشم باشه نفرین نمیکنم بهشون بلاخره پدرومادرم هستندولی امیدم بخداهستش همش میگم خدایاتوبزرگی همه چیزومیدم دسته خودت
من ۴۵سال دارم ۲۰سال پیش زن گرفتم پدر مادرم انقدر زن منو اذیت کردن که دیگه حد نداره ولی برادر کوچکتر من خانه ماشین طلا براش خریدن زن گرفتن الانم خرج خانه رو پدرم بهش میده ولی من هروقت می رم خانشون حتما یه چای زورشان میاد بدن بمن لعنت به پدر مادری که انقدر فرق بین بچها میگذارن
باید قانون مجازاتی برای پدر و مادر نادانی که بین حتی پسرهاست بی عدالتی میکنند در تقسیم اموال باشه .... باید قوانین جدیدی ایجاد کنند ب ای تبعیض های پدر و مادری که آگاه نیستند ....
خداوند لعنت کند پدر ومادر هایی که بین دختر وپسر فرق می گذارند خدا ازشون نگذره واگذارشون می کنم به خدا مگه دختر ها چه گناهی کردن که دختر شدند واقعا چرا خدا دختر ها را اینقدر در نظر پدر ها حقیر آفریدی ای خدا فقط خودت
مادر منم بین من و برادرم خیلی فرق میزارن و من هیچ وقت ازشون نمیگذرم و همیشه نفرینش میکنم چون این موضوع را حتی شوهرم و بچه هام هم فهمیدند و زن داداشم هم هوا برش داشته و فکر میکنه که کسی هست و منم واگذارشون کردم به خدا فقط
از زمانی که بدنیا اومدم چیزی به اسم غذا فقط تو مهمونیا میدیدیم تو خونه اما نون پنیر لاکچری بود من با نون رب نون روغن نون نمک نون کوفت و زهرمار بزرگ شدم و صدتا مرض بی درمون گرفتم و بزور زندم ولی بابام پول خرج عروسی بقیه رو میداد منتش سر ما بود مامانمون هم که مامان بقیه بود... یه دکتر بزور میبردن بخاطر همین رفتم تو کما تازه فهمیدن دکتر لازمه وقتی مغزم آسیب شدید دید...دوبار تلاش برای مرگ متاسفانه سگ جون بودم زنده ماندم
اگه هم امکاناتی داشتیم واسه چشم و همچشمی جلوی بقیه بود که ثابت کنن والدین خوبی بودن ما بچه های بدی بودیم که رفتیم تو کما
من با برادرم دوقلو همسانیم اما مهر و محبت از پدر و مادرم در حق ما و برادرم یکسان نیست آیا درست هست تبعیض گذاشتن بین فرزند
خدا میدونه که چقدر منو تو بچگی و نوجوانی اذیت کردن.پدرم که اصلن منو نمیدید و مادرمم فقط زبانش به تحقیر و ناسزا با من باز میشد.
خدا هم بعد از این همه ظلمی که بمن کردن پسر عزیزشون رو ازشون گرفت و داداشم خودکشی کرد...
الانم خدا میدونه چقدر بین منو خواهر کوچیکم فرق میذارن.من همیشه محتاج یه قرون پول بودم و بخاطر تنگدستی و بیپولی چها که نکردم حتی از لباسای هم اتاقیام دزدی میکردم و حتی از صندوق صدقات اتاقمون تو خوابگاه هم پول برمیداشتم...ولی الان پدرم تمام و کمال چه خرج هایی که برای خواهرم نمیکنه
هرچی بخاد از شیر مرغ تا جون آدمیزاد براش فراهم میکنن .قربون صدقش میرن و خلاصه من همه اینارو میبینم و با تک تک سلول های بدنم دلم میسوزه...مگه من چگناهی کردم
تازه بمن میگن اینا از رزق و روزی خودشه?ای خدا عدلت کجاس؟
چرا اینقدر فرق میذارن.خودشون ریشه حسادتو میکارن ....
فقط میتونم بگم به طور وحشیانه و سنگ دلانه و بی رحمانه منو از خانه بیرون انداختن بدون هیچ پول و امکاناتی
اصلا باورم نمیشه که خواهرام و برادرم و مادرم انقد بی رحم و عقده ای و حسود باشن و چشم پیشرفت منو ندارن
واقعا حیف کلمه انسان که روی بعضی ها میزارن