عین این جا کنترلی را ما هنوز تو انباری داریم ! یخمک هم که هنوز مغازه ها میارن !!!! تلوزیون اونموقع تعریف که بابام میکنه میگه تو محل اولین نفری بود که خرید و تلوزیون کمدی و لامپی بودن و روشن میکردی 5 دقیقه باید صبر میکردی تا تصویرش بیاد و آمریکائی بودن و اسمشم " بلر " خودمم دیدم و چند سالی نگاه میکردیم تا بعد جدیدترش اومد و اونموقع تو محل چون اولین نفر بودیم که خریده بودیم پدرم میگفت موقع عصر همسایه ها می اومدن خونه که تلوزیون و فیلم نگاه کنن (اونموقع عین الان که نبود ، همه باهم اشنا و هم محلی و همسایه یعنی دوست و آشنا)! چقدر واقعا دلها خوش بود ! الان چیییییییییییییی ؟؟؟!!
من نمیدونم چرا همه میگن ما اولین نفری بودیم که تو محل تلویزیون خریدیم...
منیره
۱۷:۱۶ ۰۴ مهر ۱۴۰۰
موقع که ما تلوزیون گرفتم هاج زنبور عسل نشون میداد من میترسیدم تا پایان برنامه داخل اتاق نمیشدم
ناشناس
۱۵:۴۷ ۲۲ مرداد ۱۴۰۰
از این لواشکها هنوزم اینجا و اطراف ما درست میکنن ! انواعشو .. لواشک آلو - سیب- هلو - مخلوط و.... حتی تو مغازهاها هم میاوردن ولی کم کم بهداشت گیر داد و دیگه الان اگه بخوای هم باید از تو خونه ها یا روستاهای اطراف بخری ! پتو هم که هنوز پلنگیش فراوونه ! درمورد کوپن هم هنوز یه دستش را داریم (گذاشتیم بشن اتیقه !! آخه دلمون نمیاد بندازیمشون دور) جامدادی هم هنوز عینش یا مشابهش هست و زیاد دیدم و همچین قدیمی هم نیست! درکل یادش به خیر . اگه اونموقع امکانات کم بود لااقل دل مردم خوش بود و هزار گرفتاری نداشتند و فکروذکرشون تورم و درس بچه ها و بیکاری بچه ها و... نبود!
نداری بود. اما همه مردم دلشون خوش بود
شاد بودن و شکر خدا بجا میاوردن
پدر من باغ سیب داشت. سیب ها رو تو فصلش کیلوی 150 تک تومان میفروخت میشد 200 تا 300 هزار تومن اون خرجی 1 سال خانواده ای با 4 سر عائله بود. بخدا عیدا و برا فصل مدارس همیشه شوق لباس نو داشتیم
الان من 7 ملیون حقوقمه نمیدونم اخرین بار کی لباس خریدم
یادش بخیر .خوکار ۱۰ ریال بود کاغذ امتحانی ۲عدد ۵ریال دفتر ۴۰ برگ و۸۰ و۱۰۰برگ .مداد ۵ ریال پاک کن این نمونه دورنگ ۱۵ ریال برای نوشتن خط جوهر می خریدیم وقلم نی قلم نی با جوهر حدود۳۰ یا۴۰ ریال بود دفتر ۱۰۰ برگ ۵۰ ریال کفش ورزشی خریدم با لباس ورزشی وشلوارش مشکی که دوخط سفید در کنارش بود حدود ۵۰۰یا کمتر یادم نیست من ده ۵۰ هستم حالا ببین چقد تورم یادم رفت مداد رنگی ۶ تایی ۲۵ ریال بود جلدش کاغذی
من یه دهه ۸۰ ام ولی از اون یخمک ها هم خوردم و مامان بزرگم از اون پتو ها داشت و می انداخت جلو در ورودی و از اون جامدادی هم داشتم خیلی باحال بود توش همه چی میذاشتیم . یادش بخیر با دوستا و دختر عمه ها و دختر خاله ها جمع میشدیم خاله بازی میکردیم. یاد بچگی بخیر.
اون پتو رو داشتم ، همه رو داشتم ، ولی دیگه هیچوقت دلم نمیخاد به عقب برگردم ، حالم بد میشه ، دهه شصت مظلوم دهه سختی و مشقت ، اون موقع با خط کش و مداد ماشین بازی میکردیم ، با چوب تفنگ بازی میکردیم ، الانم که حسرت میخوریم و هزار گرفتاری .......
ای بابا, چرا شیرکاکائو شیشه ای را نیاوردید, این مورد نوستالژی مشترک ما دهه 60 ها هست. ان موقع یادمه کارخانجات شیر ایران با کیفیت بسیار مرغوب شیر تولید میکردند ولی حالا خبری ازش نیست و همه چی شده اب خالی. خداوکیلی کسی که ان شیرکاکائو را ساخته بود حاضرم ماشینم را مجانی بهش بدهم تا یکبار دیگر طعم خوش ان شیرکاکائو را داشته باشم.
شاد بودن و شکر خدا بجا میاوردن
پدر من باغ سیب داشت. سیب ها رو تو فصلش کیلوی 150 تک تومان میفروخت میشد 200 تا 300 هزار تومن اون خرجی 1 سال خانواده ای با 4 سر عائله بود. بخدا عیدا و برا فصل مدارس همیشه شوق لباس نو داشتیم
الان من 7 ملیون حقوقمه نمیدونم اخرین بار کی لباس خریدم
به یاد تمام دل خوشی های روستای زرامین سفلی نهاوند
چقدر میشه؟؟؟؟