شب که می شود حوصله ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.
روزی از بایزید بسطامی سوال کردند: شما چند سال دارید؟ بایزید که متجاوز از هفتاد سال داشت گفت: چهار سال. گفتند منظور شما از این پاسخ چیست؟ گفت:هفتاد سال بود که درحجاب دنیا مانده بودم و اکنون چهار سال است تا از حجاب بیرون آمده و حجاب ها را دریده و او را می بینم. آن سال ها که او را نمی دیدم، از عمر من به حساب نیاید، زیرا در آن سال ها در حجاب و غفلت بودم و چهار سال اخیر که حجاب ها کنار رفته و او را مشاهده می کنم به حساب عمرخود گذارم.