کد خبر: ۴۱۹۵۸۷۰
تاریخ: ۲۵ آذر ۱۳۹۱ - ۲۲:۳۰
داستانک/ ماجرای مادرشوهر و عروس خودپسند!
شب که میشود حوصلهها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛مادرشوهري بود که عروسي خودپسند داشت. روزي مي خواست نحوه پختن پلو را
به او بياموزد. ديگي حاضر کرد و گفت: ابتدا آب را در ديگ مي جوشاني. عروس
گفت: اين را مي دانستم. گفت: سپس برنج را در آن مي ريزي. عروس گفت: اين را
هم مي دانستم. گفت: سپس برنج را در آب مي جوشاني تا دانه هاي آن ترد شود،
گفت: اين را هم مي دانستم.
گفت: سپس آن را در صافي مي ريزي و ديگ را دوباره
بر آتش مي نهي و روغن در ته آن مي ريزي و نان بر روغن مي گذاري و سپس برنج
را در ديگ مي ريزي. گفت: اين را هم مي دانستم. مادر شوهر که ديد عروسش
چقدر خودپسند است، گفت: سپس خشتي بر در ديگ مي گذاري. گفت: اين را هم
مي دانستم.
بعد از رفتن مادر شوهر عروس همان طور که آموخته بود پلو را تهيه
کرد و خشتي بر سر ديگ گذاشت. پس از چند دقيقه خشت از بخار ديگ خيس شد و در
ديگ افتاد. عروس چون اين صحنه را ديد هاج و واج ماند و متوجه خودپسندي خود
شد. ظهر چون شوهرش به منزل برگشت گفت: ناهار چه داريم، گفت: «خشت پلو».
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید