داستانک/خود من بودم ديگه!
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،
ضامن نارنجک را کشيده بود و مدام تهديد مي کرد که اگر کسي نزديکش بشود نارنجک را بين مردم پرت خواهد کرد. يکي از پاسدارهاي جوان که اسلحه يوزي داشت خطاب به آن منافق گفت:« اگر مردي بيا بيرون! چرا رفتي قايم شدي؟» چند دقيقه اي به همين منوال گذشت، حضور مردم و نارنجکي که آن منافق در دست داشت اوضاع را پيچيده کرده بود. طرف يکهو پريد بيرون و تا آمد نارنجک را پرتاب کند همان پاسدار جوان خيلي ماهرانه پاهايش را به رگبار بست. دو سه سال بعد در تيپ ويژه شهدا داشتم همين ماجرا را با آب و تاب تعريف مي کردم و از مهارت آن پاسدار مي گفتم که محمود گفت:« اين قدرها هم که مي گويي کارش تعريفي نبوده!» پرسيدم:« آخه مگر شما هم آن جا بودي؟» خنديد و گفت: «خود من بودم ديگه!»
خاطره اي به نقل از همرزم شهيد «محمود کاوه»
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید