کد خبر: ۴۳۸۱۹۴۶
تاریخ: ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۲۲:۳۰
داستانک/خود من بودم ديگه!
شب که میشود حوصلهها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،ضامن
نارنجک را کشيده بود و مدام تهديد مي کرد که اگر کسي نزديکش بشود نارنجک
را بين مردم پرت خواهد کرد. يکي از پاسدارهاي جوان که اسلحه يوزي داشت خطاب
به آن منافق گفت:« اگر مردي بيا بيرون! چرا رفتي قايم شدي؟» چند دقيقه اي
به همين منوال گذشت، حضور مردم و نارنجکي که آن منافق در دست داشت اوضاع را
پيچيده کرده بود. طرف يکهو پريد بيرون و تا آمد نارنجک را پرتاب کند همان
پاسدار جوان خيلي ماهرانه پاهايش را به رگبار بست. دو سه سال بعد در تيپ
ويژه شهدا داشتم همين ماجرا را با آب و تاب تعريف مي کردم و از مهارت آن
پاسدار مي گفتم که محمود گفت:« اين قدرها هم که مي گويي کارش تعريفي
نبوده!» پرسيدم:« آخه مگر شما هم آن جا بودي؟» خنديد و گفت: «خود من بودم
ديگه!»
خاطره اي به نقل از همرزم شهيد «محمود کاوه»
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید