يكى از دوستاى صميمى پدر من كه من اون را عمو صدا ميزدم امروز ساعت دو بعد از ظهر فوت كرد چون بچهاى و بى مرامش و خانوادش وقتى زخم بستر گرفت اونا گذاشتن توى سالمندان و سراغش نرفتن و بعد از چهار ماه كه چشم براهشون بود فوت كرد و الان دارن براش گريه ميكنن چرا روزگار اينجوريه من امشب دارم ديونه ميشم حالم داغونه از اين روزگار ١٢/٥/٩٥ ساعت دو شب
مرگ شیرین ترین و گواراترین اتفاق زندگی دنیوی است که رسیدن عاشق به معشوق است فقط به یاد خدا باشید حتی در گناه ناشی از فراموش کاری او بخشنده و مهربان است ترس از مرگ بخاطر تعلقات هست
باید همه ما ها طعمش را بچشیم