می گویند پروانه دور شمع می گردد اینبار پروانه ها با شمع وجود خودشان پر پر شدند و درس شرافت ومردانگی را در آسمان شهر با دود وخاکستر خود نگاشتند.
شهدای غواص بر لب آب با لبی تشنه رفتند شهدای آتش نشان در آتش با لبی تشنه جان دادند عجب قصه ی پر غصه ایست این غصه ی آب و آتش سلام بر حسین (ع) که هم لب تشنه بر لب آب بود و هم سرش در تنور آتش رفت ،خیمه ها ی اهل بیتش را آتش زدند ولی به ما درس آزادگی آموخت.
روحشان شاد یادشان گرامی نامشان جاوید /شهادت گوارای وجودتان ای لب تشنگان پرکشیده در آتش
با سلام دنبال یه جایی میگشتم تا این حرفم بگم الان که فعلا نه شهیدی پیدا شده و نه آوار برداری تموم شده همه به آتش نشان ها میرسن فیلم میگیرن کمک میکنن دو روز که ازش بگذره نه هیچی یادشون نمیمونه خواستم از مسئولین خواهش کنم مثل حادثه زلزله بم یا زلزله هریس نشه زود یادتون بره به فکر آتش نشان ها هم باشین این همه زحمت می کشن اونوقت فوق فوقش یه میلیون حقوقشونه آقای مسئول شما جای اینا بودین اینطور جونتون کف دستتون نگه می داشتین لااقل بخاطر زحمتاشون بهشون برسین نه فقط آتش نشان ها بلکه خیلی کارای دیگه هستن که تا شب سر کارن ولی فقط به اندازه قانون کار حقوق میگیرن
حدود ۱۲_۱۳ سال پیش جزیره خارک مشغول کار بودم.محدوده کار ما محوطه مخازن ذخیره نفت خام بود, مخازنی با قطری به اندازه طول زمین فوتبال و ارتفاع ۱۸متر که یک میلیون بشکه نفت رو ذخیره میکرد, بخاطر حساسیت و خطراتی که در این منطقه پر از مواد و گازهای قابل اشتعال وجود داشت ما مجبور بودیم هر روز پرمیت(مجوز) کار بگیریم بعد شروع بکار کنیم.یکی از جاهایی که باید برگه پرمیت رو امضا میکرد واحد ایمنی و آتش نشانی منطقه بود.من هر وقت برای گرفتن مجوز میرفتم واحد ایمنی تعداد زیادی از آتش نشانهایی که شیفتشون بود رو میدیدم که اونجا بیکار میگشتن,یا داشتن والیبال بازی میکردن یا داشتن تلویزیون نگاه میکردن, کتاب و روزنامه میخوندن و خلاصه خیلی ریلکس و راحت ساعت کاری رو سپری میکردن و با لباسهای خیلی تمیز و شیک نمونه ای از یک شغل بسیار راحت و بی دغدغه رو برام تداعی میکردن,با توجه به دوستی که بینمون ایجاد شده بود همیشه سربه سرشون میزاشتم و میگفتم خدایی حال میکنید برا خودتون ما تو این گرما و شرجی طاقت فرسا باید توی,مخازن و روی ورق و آهنای داغ جوشکاری و برشکاری کنیم اونوقت شماها ریلکس زیر کولر نشستید و عشق و حال و فقژ بلدید به کار ما گیر بدید به بهانه نا ایمن بودن کار ما رو متوقف کنید و سر ماه هم حقوق میگیرید, یادمه همیشه هم فقط لبخند میزدن و با شوخی از مسله عبور میکردن, اونوقتا میگفتم عجب شغل باحالیه و شاید بد نباشه منم به آتش نشان شدن فکر کنم...
از دیروز وقتی یاد اون لبخندایی که در پاسخ به حرفام میزدن میوفتم, تلخی اون لبخنداشون رو با تمام وجود حس میکنم, میفهمم که اونا خیلی جوابای دیگه ای داشتن که به من بگن ولی شاید نمیخواستن حتی با گفتن اون مطالب برای خودشون هم یاداوری بشه که چه شغلی دارن, و من چه بیرحمانه هر بار اینو بهشون یاداوری میکردم,
الان دیگه مثل اون موقعها آرزو نمیکنم که یه آتش نشان بشم, از شما چه پنهون اصلا جرات و شهامتشو ندارم,
الان فقط عمق این جمله رو که اینروزا تو دنیای مجازی مد شده رو بخوبی درک میکنم:
"آتش نشانی شغل نیست, عشق است"
باور کنین هربار با دیدن عکسهای فاجعه پلاسکو و دیدن آتش نشانها دلم بدرد میاد و بغض میکنم و از طرز فکر اونموقع هام پشیمون میشم.
شاید منم الان چون این یکی دوروز مد شده دارم این مطلب رو مینویسم, ولی حداقل میدونم که دیگه هیچ وقت به خودم اجازه نمیدم در مورد عشق آتش نشانی قضاوت کنم.
میگویید دلنوشته بنویسید،
با کدام دل بنویسم؟وقتی پیکر نیمه جان برادران آتش نشانم داشت میسوخت،دل من آتش گرفته بود.
قبل از اینکه آنها بسوزند،من دلم سوخته بود
دیگر دلی نمانده تا بخواهم دلنوشته بنویسم
برادر جان بر کفم،مرا ببخش که صدایم می زدی و من از داخل شهرم با همان دل آتش گرفته ام صدایت را می شنیدم و کاری از دستم بر نمی آمد
مرا ببخش که دارم برای دخترم خرید عید میکنم ولی دختر زیبایی نو با آن چشمان معصوم هنوز چشم براهت هست
مرا ببخش.....
ان شاالله
راهت پر رهرو
شهدای غواص بر لب آب با لبی تشنه رفتند شهدای آتش نشان در آتش با لبی تشنه جان دادند عجب قصه ی پر غصه ایست این غصه ی آب و آتش سلام بر حسین (ع) که هم لب تشنه بر لب آب بود و هم سرش در تنور آتش رفت ،خیمه ها ی اهل بیتش را آتش زدند ولی به ما درس آزادگی آموخت.
روحشان شاد یادشان گرامی نامشان جاوید /شهادت گوارای وجودتان ای لب تشنگان پرکشیده در آتش
......
نیشابور خود قربانی بوده
نیشابور عزیز از دست داده
ما هم ۳۲۰ نفر را از دست دادیم
ما هم ۲۴ آتش نشان از دست دادیم
ما هم ۴۶۰ مجروح داشتیم،
فرزندان ده ها خانواده یتیم شدند،
مسولین ما زنده نبودند که به اعضای خانواده ازدست رفتگان تسلیت عرض کنند، چون خود در میان قربانیان بودند...
ما با شما همدردیم چرا که تجربه کردیم درد بی توجهی از درد خود زخم بدتر است
از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل
از دیروز وقتی یاد اون لبخندایی که در پاسخ به حرفام میزدن میوفتم, تلخی اون لبخنداشون رو با تمام وجود حس میکنم, میفهمم که اونا خیلی جوابای دیگه ای داشتن که به من بگن ولی شاید نمیخواستن حتی با گفتن اون مطالب برای خودشون هم یاداوری بشه که چه شغلی دارن, و من چه بیرحمانه هر بار اینو بهشون یاداوری میکردم,
الان دیگه مثل اون موقعها آرزو نمیکنم که یه آتش نشان بشم, از شما چه پنهون اصلا جرات و شهامتشو ندارم,
الان فقط عمق این جمله رو که اینروزا تو دنیای مجازی مد شده رو بخوبی درک میکنم:
"آتش نشانی شغل نیست, عشق است"
باور کنین هربار با دیدن عکسهای فاجعه پلاسکو و دیدن آتش نشانها دلم بدرد میاد و بغض میکنم و از طرز فکر اونموقع هام پشیمون میشم.
شاید منم الان چون این یکی دوروز مد شده دارم این مطلب رو مینویسم, ولی حداقل میدونم که دیگه هیچ وقت به خودم اجازه نمیدم در مورد عشق آتش نشانی قضاوت کنم.
خداقوت قهرمانان مدافع وطن
روحتون شاد جایگاهتون بهشت برین باد
ومن الله توفیق
با کدام دل بنویسم؟وقتی پیکر نیمه جان برادران آتش نشانم داشت میسوخت،دل من آتش گرفته بود.
قبل از اینکه آنها بسوزند،من دلم سوخته بود
دیگر دلی نمانده تا بخواهم دلنوشته بنویسم
برادر جان بر کفم،مرا ببخش که صدایم می زدی و من از داخل شهرم با همان دل آتش گرفته ام صدایت را می شنیدم و کاری از دستم بر نمی آمد
مرا ببخش که دارم برای دخترم خرید عید میکنم ولی دختر زیبایی نو با آن چشمان معصوم هنوز چشم براهت هست
مرا ببخش.....