سلام من پسرم و بیماری وسواس دارم به طوری که مجبورم همه چیز رو به صورت متقارن و منظم کنار هم قرار بدم و اگه انجام ندم فکرم مشغول میشه و زجر میکشم و از جاهای شلوغ متنفرم دلیلش رو میخواستم بدون برای چیه و درمانش چی هست.ممنون
با سلام من احساس میکنم انگیزه ای برای زندگی ندارم اصلا حوصله هیچ کاری رو ندارم مدام خسته ام همش میخوابم حتی حال مراجعه کردن به روانشناس رو ندارم.با اینکه کارمندم و شغلم در ارتباط با ارباب و رجوع هست ولی از آدمها میترسم به سختی ارتباط برقرار میکنم دوست صمیمی ندارم.قبلا زیاد اینطور نبودم چون کلا درونگرا هستم ولی الآن فکر میکنم افسرده باشم.شاید هفته ها به غیر از وقتیکه میرم سر کار از خونه بیرون نیام. تو محل کارم هم مدام خسته ام. قبلا آدم مرتب و دقیقی بودم اما حالا اگه کارهام عقب بمونه هم برام اهمیتی نداره. انگار دارم روزهای زندگی رو بیهدف میگذرونم تا به نقطه پایانش برسم.
عملی وفکری رو باید چطوری درمان کرد ترس با وسواس چه ارتباطی دارد ترس ازاینکه نکنه خوابم نبره اذیت می کنه چکا باید کرد
محمد س
۱۲:۵۳ ۲۹ مهر ۱۳۹۶
سلام خسته نباشید.همسرم خیلی وقته از لحاظ استرس و عصبی بودن رنج میبره.وقتی من و پسرم جایی بریم حتما رفتنی و برگشتنی زنگ بزنیم و همین طور رابطه احساسی شدیدی به خانواده خودش پدر .مادر ...دارد و خدا نکنه یک خبر بدی از بستگانش بهش بدن.یعنی شما نمیدونید چقدر عصبی میشه و استرس داره بحدی که بیمارستان حتما سرم بزنه تا خوب بشه
سلام وقتتون بخیر
من داوطلب کنکور ارشد هستم. بعدش با اینکه میدونم اگه تلاش کنم موفق میشم اگه بخوام میشه و ....
اما همش افکار منفی میاد سراغم که اگه نشد چی، اگه قبول نشدی چی، اگه ایقد میخونی اون درصد رو نزدی چی، یعنی کلا این افکار اراده م رو سست میکنه ، ی مشکل دیگه هم ک هست همش بخاطر اشتباهات گذشته خودمو محکوم میکنم . چیکار کنم خارج بشم از این حالت .
چندسالی هسته افسردگی گرفتم.تاسر کار هستم که بهترم ولی جمعه ها که تعطیلم با شبا که خونه میام دیگه دلم نمیخواد با هیچکس تماس داشته باشم حتی زن و بچه ام از همه فراریمیشم حتی گوشی هم خاموش میکنم کسی زنگ نزنه یعنی زنگ موبایل هم بهم میریزدم.خواهشا جوابم بدید
سلام من از حدود یک سال پیش افسردگی خفیفی دارم و مدتی از قرص افزایش دهنره سرتونین استفاده کرم الان دیگر از این قرص استفاده نمی کنم ولی مدام ترس از اتفاق افتادن یک حادثه بد دارم و شب ها نمی توانم راحت بخوابم ایا مجدد نیاز به درمان دارویی دارد؟
من همیشه عجله دارم همه چی را جا به جا می زارم کارهای که پنجاه سال پیش کردم یادمه شصت سالمه کمی زود رنجم اما نه جای که برم می ترسم نههر کاری دگه از همه چیز خوشم میاد از مه چیز هم استفاده می کنم معقول
با افسردگی مزمن چه می شود کرد؟ نوجوان بودم که اصظراب و وسواس فکری به سراغم آمد حالا که 35 سال دارم اضطرابم رفته اما بیش از ده پانزده سال است که زندگی برایم هیچ معنی ندارد از همه تفریحات و مهمانی ها و مسافرت ها بیزارم تقریبا هیچ چیزی برایم جالب نیست
با سلام و ادب، با وجود این همه استرس و فشار صبحگاهی مترو ومحل کار ، عدم امنیت شغلی، نداشتن یک پایگاه یا پناهگاه یا پشتوانه مالی چطور می شود افسرده نشد؟
سلام . من استرس شدیدی دارم . مثلا وقتی از خونه میگن بریم بیرون کلی دلهره میگیرم اونم سر چیزهای پیش پا افتاده مثل جا پارک و یا تصادف در حالی که هیچ سابقه و خاطره بدی در این مورد نداشتم . یا شغلی که دارم اولین پیشنهاد شغلیم بود و الان 12 ساله تو همین شغل موندم و ترس از بیکاری باعث شده به شغل های بهتر نرسم و همیشه در عذاب باشم
سلام مادر من الان به مدت20ساله مشکل اعصاب و روان داره و قرص دوپاکین دیازپام هالو پریدول مصرف میکنه خیلی جاها هم بردیمش اما بی فایده بوده واسه درمان
آیا راهی هست که دیگه دارو مصرف نکنه
من داوطلب کنکور ارشد هستم. بعدش با اینکه میدونم اگه تلاش کنم موفق میشم اگه بخوام میشه و ....
اما همش افکار منفی میاد سراغم که اگه نشد چی، اگه قبول نشدی چی، اگه ایقد میخونی اون درصد رو نزدی چی، یعنی کلا این افکار اراده م رو سست میکنه ، ی مشکل دیگه هم ک هست همش بخاطر اشتباهات گذشته خودمو محکوم میکنم . چیکار کنم خارج بشم از این حالت .
عوارض خاصی هم داره یا خیر
مرسی
چندسالی هسته افسردگی گرفتم.تاسر کار هستم که بهترم ولی جمعه ها که تعطیلم با شبا که خونه میام دیگه دلم نمیخواد با هیچکس تماس داشته باشم حتی زن و بچه ام از همه فراریمیشم حتی گوشی هم خاموش میکنم کسی زنگ نزنه یعنی زنگ موبایل هم بهم میریزدم.خواهشا جوابم بدید
علتش هم نبودن امنیت روانی روحی
آیا راهی هست که دیگه دارو مصرف نکنه