سلام..
من دو تست افسردگی انجام دادم که متاسفانه نتایجش نگران کنندس..خودم اطمینان دارم..
بیکاری.بیکاری.بیکاری
کارشناسی ارشد برنامه ریزی شهری ام
اما سالیان طولانی بیکارم..خنواده به لحاظ مالی بسیار ضعیفند و خودم هم بیکار...نگران
قدرت تصمیم گیریم ضعیف شده
بلاتکلیف و سردرگمم
به دام چه کنم ،چه کنم افتاده ام
فکر کنم دچار وسواس فکری هم شده ام
تمرکز ندارم
همش مضطرب و نگرانم
بغض دارم.......
بزرگترین ورشکستگی جهان از دست دادن اشتیاق است...که اکنون من دچار آنم...
خواهش میکنم کمک کنید ....سپاسگزارم.
سلام.با اینکه 22 سالمه خانوادم منو از لحاظ عاطفی یاری نمیکنن بهم اعتماد به نفس و روحیه نمیدن و پشیتبانم نیستن
این باعث خیلی چیزا شده در من شده و مشکلاتی واسم پیش اورده
خیلی زود از حرفاشون ناراحت میشم نمیتونم بی اعتمادیشون نسبت به خودم رو تحمل کنم
الان که میخام برای ارشد بخونم و به اهدافم برسم این مشکل باعث شده اصلا نتونم تمرکز کنم
اگه میشه یه راهنمایی بکنید چیکار کنم؟؟
چجور این مشکل رو رو بی اهمیت کنم برای خودم.
سلام
من یه اخلاقی دارم خیلی از ادم هایی که تو زندگی میبینمشون رو دوست دارم . خیلی هاشون هم به من میگن ماهم همین احترام واحساس رو به تو داریم. حساب انسان های ضعیف از هر لحاظ مالی .جسمی اونا که جدایه میشنم کلی گریه میکنم. منتها به هیچ کدوم از این ادم ها اعتماد ندارم. یعنی از یه جایی برای اینکه سر کار نباشند ارتباط تمو کم میکنم. رحمم میاد بهشون میدونن من خالی بستم .منتها نمی دونم چرا عوض نمی شم.شاید به خاطر اینکه +یک شهریوریم
من ازاینکه جلوی جمع صحبت کنم استرس شدیدی دارم دانشجو هم هستم وبه همین خاطر پایان نامه ام به مشکل خورده بعلاوه اینکه قدرت بیانم هم خوب نیست ومشکلم چندین برابر شده است و نمی دونم چیکار کنم لطفا راهنمایی کنید باتشکر ازشما.
دختری هستم 27ساله با وجود اینکه هم روابط عمومی خوبی دارم هم تحصیلات بالا اما مشکلم اینه برای سرکار رفتن خیلی جاها فرم پر میکنم و منو میپذیرن اما از رفتن طفره میرم و نمیرم واقعا این وضعیت خستم کرده باور کنید تنبل نیستم حالا نمیدونم علت چیه اعتماد به نفسمم خیلی خوبه شاید ترس از محیط جدیده که مانع میشه از رفتن
باسلام.من کارمند بانکم چند ساليه که من در سر کار تمرکز کافى ندارم مخصوصا در نوشتن که نميتوانم به راحتى بنويسم حتى نيز لکنت زبان هم دارم مثلا در بسيارى از موضوعات که اطلاعات زيادى دارم نميتوانم در جمع جلسات براحتي صحبت کنم راستش من در دوران دبيرستان از نظر املا وخط شاگرد اول بودم ولى الان سرکار ارزو دارم که براحتي بتوانم براي همه افراد بيسواد بنويسم وکارهاي انها را سريع انجام دهم از شما خواهشمندم که مرا راهنمايي کنيد دعاتون ميکنم.
سلام من کلاس هشتم هستم نه تنها من بلکه کل دوستام موقع امتحان ها بخصوص ریاضی و علوم استرس می گیریم خودم از استرس معده درد میگیرم و موهام میرزه دست های دوستام هم موقع استرس شبیه یک قالب یخ میشه بهتون اطمینان میدم هممون درسمون درحد تیزهوشانه درسامون رو هم خوندیم اما آخرش استرس میکشدم توروخدا کمک کنید دیگه احتمالا موقع کنکور دق میکنم باتشکراز تمام کارکنان yjc
سلام ۲۲سالمه متاسفانه بخاطر استرس و اضطراب نتونستم درسمو ادامه بدم و از دانشگاه اخراج شدم فکرم زیاد درگیره و کاملا ناامیدم لطفا کمکم کنید چیکار کنیم زندگیمون متحول بشه شاد زندگی کنیم ب دور از فکر و ترس و ممنون میشم منشا اختلالات استرس و اضطراب و افسردگی رو با راه درمانش بگید
سلام. رفتن به دکتر روانپزشک و ورزش کردن مداوم بسیارعالیه
عالی نسب
۱۹:۳۶ ۲۹ مهر ۱۳۹۶
با سلام
من مردی 42 ساله هستم مهمترین خصوصیت اخلاقی من از دوران کودکی تمایل به تنهایی است از تنهایی لذت می برم در خارج از خانه بسیار کم صحبت می کنم وتمایلی به ارتباط با دیگران ندارم به خصوص زمانی که از دیگران درخواستی داشته باشم گاهی دچار اضطراب و افسردگی می شوم اعتماد به نفس پایینی دارم به طوری که در حضور دیگران قادر به انجام کارهایی که در آنها مهارت زیادی هم دارم نیستم
زندگی برایم نا خوشایند وخسته کننده است به طوری که مرگ برایم یک آرزو شده است وبرای آن لحظه شماری می کنم به تازگی به شدت احساس تنهایی و بی کسی می کنم هر شب قبل از خواب گریه می کنم ایمان واعتقادم به خدا زمانی بسیار قوی بود ولی به تازگی بسیار کم رنگ شده است اراده ام برای حل مشکلات بسیار ضعیف شده واحساس می کنم به بن بست رسیده ام حتی نزدیک ترین افراد زندگیم مانند پدر ومادر چشم دیدنم را ندارند با اینکه خودم با آنها رابطه ی خوبی داشته ودارم تنمها چیزی که من را به این دنیا پایبند کرده فرزندانم هستند
تمایل زیادی به درد دل کردن با دیگران پیدا کرده ام ولی احساس می کنم دیگران من را درک نمی کنند ومن را انسانی احمق وکودن فرض می کنند گاهی خودم نیز به این باور میرسم لطفا من را راهنمایی کنید
من افسردگی یاس نا امیدی شدید دارم ازماه رمضان تاحالا ازخونه بیرون نیامدم سه تابچه دارم ۲۷سال قنددارم خانومم بسیارصبورولی بعضی وقتها که عصبیم کنترل خودم سخته تاچندساعت دوست دارم بکشمش به روانشناس اعتقادندارم
سلام
من دچار وسواس پاكي و نجسي هستم كه از والدين به ارث بردم وبه شدت درحال آب كشيدن و ترديد راجع به پاكي خود و پيرامونم هستم و اين واقعا عذاب آور است
لطفا راهنمايي كامل و موثر نماييد
با تشكر
من دو تست افسردگی انجام دادم که متاسفانه نتایجش نگران کنندس..خودم اطمینان دارم..
بیکاری.بیکاری.بیکاری
کارشناسی ارشد برنامه ریزی شهری ام
اما سالیان طولانی بیکارم..خنواده به لحاظ مالی بسیار ضعیفند و خودم هم بیکار...نگران
قدرت تصمیم گیریم ضعیف شده
بلاتکلیف و سردرگمم
به دام چه کنم ،چه کنم افتاده ام
فکر کنم دچار وسواس فکری هم شده ام
تمرکز ندارم
همش مضطرب و نگرانم
بغض دارم.......
بزرگترین ورشکستگی جهان از دست دادن اشتیاق است...که اکنون من دچار آنم...
خواهش میکنم کمک کنید ....سپاسگزارم.
این باعث خیلی چیزا شده در من شده و مشکلاتی واسم پیش اورده
خیلی زود از حرفاشون ناراحت میشم نمیتونم بی اعتمادیشون نسبت به خودم رو تحمل کنم
الان که میخام برای ارشد بخونم و به اهدافم برسم این مشکل باعث شده اصلا نتونم تمرکز کنم
اگه میشه یه راهنمایی بکنید چیکار کنم؟؟
چجور این مشکل رو رو بی اهمیت کنم برای خودم.
من یه اخلاقی دارم خیلی از ادم هایی که تو زندگی میبینمشون رو دوست دارم . خیلی هاشون هم به من میگن ماهم همین احترام واحساس رو به تو داریم. حساب انسان های ضعیف از هر لحاظ مالی .جسمی اونا که جدایه میشنم کلی گریه میکنم. منتها به هیچ کدوم از این ادم ها اعتماد ندارم. یعنی از یه جایی برای اینکه سر کار نباشند ارتباط تمو کم میکنم. رحمم میاد بهشون میدونن من خالی بستم .منتها نمی دونم چرا عوض نمی شم.شاید به خاطر اینکه +یک شهریوریم
باتشکر
من مردی 42 ساله هستم مهمترین خصوصیت اخلاقی من از دوران کودکی تمایل به تنهایی است از تنهایی لذت می برم در خارج از خانه بسیار کم صحبت می کنم وتمایلی به ارتباط با دیگران ندارم به خصوص زمانی که از دیگران درخواستی داشته باشم گاهی دچار اضطراب و افسردگی می شوم اعتماد به نفس پایینی دارم به طوری که در حضور دیگران قادر به انجام کارهایی که در آنها مهارت زیادی هم دارم نیستم
زندگی برایم نا خوشایند وخسته کننده است به طوری که مرگ برایم یک آرزو شده است وبرای آن لحظه شماری می کنم به تازگی به شدت احساس تنهایی و بی کسی می کنم هر شب قبل از خواب گریه می کنم ایمان واعتقادم به خدا زمانی بسیار قوی بود ولی به تازگی بسیار کم رنگ شده است اراده ام برای حل مشکلات بسیار ضعیف شده واحساس می کنم به بن بست رسیده ام حتی نزدیک ترین افراد زندگیم مانند پدر ومادر چشم دیدنم را ندارند با اینکه خودم با آنها رابطه ی خوبی داشته ودارم تنمها چیزی که من را به این دنیا پایبند کرده فرزندانم هستند
تمایل زیادی به درد دل کردن با دیگران پیدا کرده ام ولی احساس می کنم دیگران من را درک نمی کنند ومن را انسانی احمق وکودن فرض می کنند گاهی خودم نیز به این باور میرسم لطفا من را راهنمایی کنید
من دچار وسواس پاكي و نجسي هستم كه از والدين به ارث بردم وبه شدت درحال آب كشيدن و ترديد راجع به پاكي خود و پيرامونم هستم و اين واقعا عذاب آور است
لطفا راهنمايي كامل و موثر نماييد
با تشكر