سلام من سابقه وسواس فکری و عملی دارم البته عملی رو تو بارداری میگیرم الان خوبم دو تا بچه دارم پسرم شش ساله دخترم یه ماهه چند وقت پیش پسرم یه چیز پلاستیک کوچک وارد بینیش کرد بعد از طریق بینیش وارد گلوش شد و رفت پایین عکس گرفتم چون پلاستیک بود نشون نداد ولی دکتر کف نگران نباش دفع میشه از اون موقع پسرم چند روز اول استرس شدید و گریه داشت همش فکر میکرد چیزی تو بدنش گیر کرده هر دفعه به یه جای بدنش گیر میداد که درد میکنه باش حرف میزدم چند بارم دعواش کردم کلامی نه بدنی حتی بازی و خنده هم نمیکرد اسباب بازیهاشم جمع کرده بود الان یک هفته خنده و بازیش برگشته کمتر میگه جایی درد میکنه اما هنوز گاهی می پرسه چیزی گیر نکرده بدنم یاپیپیشو نگا میکنه ببینه چیزی توش هست یا نه نگرانم وسواس توش بمونه خودمو مقصر میدونم
سلام من دوساله که قرص سرترالین میخورم خوب بودم الان یک هفته هست سرماخوردم بازاساس میکنم که افسرورده شدم خیلی میترسم حالانمیدونم ازسرماخوردگی یه یاکه نه
بنده مدت سه سال میشو مبتلا به مرض سرگیچه شده ام دوکتور زیاد رفتم بعضی دوکتورا میگه تواعصاب داری بعضی ها میگه تو افسردگی داری بعضی دوکتورا میگه تو استرس داری بعضی دوکتورا میگه شما دارو زیاد استفاده نموده اید داروها باعث سردردی وسرگیجی شما شده از طرف دیگه ازسری خود ..CT وMRIگرفته ام هیچ مشکل دیده نشده علائم بیماری من قرار ذیل اند
۱سرگیجه ام طولانی شود صورتم ورم میکند
۲سرگیجه ام تمام شود وسواس دارم به دل میگم این حتما تأثیر کرده واعتماد به نفس خود را از دست می دهم وناامید میشوم استرس واضطرابم زیاد میشه موقع که استرس ام زیاد شوداحساس میکنم یه چیز تو شکمم است اینگار چیزی یخ یخ یا خله خله میکنه
۳حمله میاد ناخود آگاه میترسم وبا خود میگم از من دیگه خلاص است موقعکه حمله بیاد بعد ارحمله سرم بیشتر گیج میشه
۴در یگ موضوع زیاد دقت کنم یا زیاد پیاده روی کنم زیاد میشم ویا کدوم مریض یا فلج یا میت را ببینم زیاد میشم
لطفا کمکم کنید این چه نوع بیماری است؟ وپیش کدوم دوکتور برم تابه درس وزندگی ام برگردم ممنون
سلام ممنون از سایت خودتون
ببخشید من ی خواهر دارم 40ساله مدت یکی دوساله میگه سرم درد میکنه و بارها بردیمش پیش متخصص مغز و اعصاب ام ار ای سی تی اسکن عکسهای مختلف گرفتن ازش چند تا دکتر خوب بش گفتم اصلا شما مشکل سردرد ندارین و کاملا سالمین ولی مشکل شما فقط فکر کردن هستش ک زیاد فکر میکنین چند روز پیش ازش پرسیدم آجی بگو ب چی فکر میکنی اولش ممانعت کرد و نگفت اصرار کردم آخرش گفت ک ب این فک میکنم ک دوس ندارم هیچ کاری رو انجام بدم مثلا اینکه کسی اگ بهم بگ این استکان رو برام بیار یا ورش دار ناراحت و شاکی میشم و خیلی بش فک میکنم و اینکه حوصله هیچ کس و هیچ کاری ندارم تموم فکرم همینه ب این فک میکنم ک دوس ندارم کاری رو انجام بدم هیچ کاری و افسرده ام ...توروقران تورو ب امام رضا قسمتون میدم راهنماییم کنین ک چکار کنیم براش ببریمش پیش دکتر روانشناس یا هرجایی ک میدونین بگین حضرت عباسی التماستون میکنم آخه وضعیتش خیلی خرابه دوستان میوفتع زمین ی پتو می ندازه روش و شده ی روز کامل پتو رو ازروش بلند نکرده ازشم می پرسی چرا این کارو میکنی میگ ولم کنین حوصله ندارم میترسم خدایی نکرده چ میدونم دیوونه شه و دیگ نشه براش کاری انجام داد قسمتون دادم تورو خدا کمکم کنین
سلام .من ۲۸ سالمه همش فکر میکنم که من ایدز دارم در طوله یک سال ۴بار ازمایش ایدز دادم که خدارو شکر منفی بوده ولی با خودم میگم که یک بار دیگر ازمایش بدهم همش میترسم .لطفا کمکم کنید
با سلام من الان نزدیک هفت ساله که از اضطراب شدید رنج میکشم چن سال پیش دچار ی اضطراب و افسردگی خیلی شدیدی شدیدی شدم از اون بعد دیگه از همه چی ترسیدم هر چیزی نمیخورم که معده ام بهم بریزه اضطراب بگیرم و دوباره افسرده شم هر وقت ماشین سوار میشم اضطراب و تپش قلب میگیرم و سنم داره میره بالا ۳۲ سال دارم و از بارداری جلوگیری میکنم شب و روز دارم بهش فکر میکنم ولی بخاطر اضطراب شدید نمیتونم کاری کنم
همه مون مشکل داریم؛ هر کسی یجور؛ من الان 30 سالمه؛ 10 ساله که دچار اضطراب اجتماعی هستم؛ با بدبختی فوق لیسانس مهندسی گرفتم که ای کاش توی این مملکت نمیکردم اینکارو؛ رفتم خدمت سربازی و برگشتم؛ دست از پا دراز تر نه کاری هست نه چیزی؛ سابقه هم که ندارم؛ الان نمیدونم چجوری سر بلند کنم تو جامعه؛ نه کاری نه باری؛ میترسم توی جامعه رفت و آمد کنم با این وضعم؛ حتی پیش دوستام؛ فامیل که اصن هیچی؛ حوصله شون رو ندارم؛ مخصوصا که هر جا میری یجوری بحث میوفته به اینکه میگن تو هنوز کار پیدا نکردی؟ چیکار میکنی؟ ؛ یکی نیست بگه اگه معرفتش رو داری و از دستت برمیاد، واسم یه کار پیدا کن؛ اگه نه خوب چه مریضی داری که وضعیت بد منو به رخم میکشی؟؛ از الان عزای عید رو گرفتم که چیکار کنم؛ چجوری میتونم یه بهونه ای بیارم خونه دوست و آشنا نرم، شاید بزنم برم مسافرت اصن؛ واقعیت حوصله خودم رو هم ندارم؛ هر چند که واقعا تنهایی رو خیلی دوست دارم و تشنه روابط اجتماعی نیستم و به نظر خودم با فامیل و بیشتر دوستام فرق دارم، ولی فکر میکنم بیشتر میخوام به خودم ثابت کنم که میتونم رابطه داشته باشم (نه لزوما با جنس مخالف) تا اینکه واقعا احتیاج شدید به رابطه داشته باشم؛ من وضع مالی خیلی خوبی دارم؛ ولی نباید فکر کرد که این مساله نجات دهنده ست؛ الان توی این سن وقتی من نمیتونم رابطه برقرار کنم؛ وقتی بیکارم؛ وقتی نمیتونم حتی به ازدواج فکر کنم، چه فایده ای داره؛ کاشکی وضع مالیم خوب نبود؛ شاید یه موتور محرک میشد که زود تر از اینا برم توی جامعه و کار کنم و عمرمو پای درس و فکر و خیال نزارم. اگر کسی تجربیاتی در این زمینه یا مشابه اون داره، خوشحال میشم که بشنوم
میخوام به شما بگم مقصر 100 درصد مشکلات آدم خودشه. و نه 99 درصد ها. صد در صد . چه بسیار بچه هایی رو میشناسم که فرزند طلاق بودن یا تو پرورشگاه بزرگ شدن ولی پیشرفت کردن با همت با تلاش با کم خوابیدن با کارگری کردن موفق شدن. صابخونه ی خواهر من یه پسر 22 ساله است که هم ازدواج کرده هم بچه داره و مهم اینکه پرورشگاهی بوده . اول و اخر همه جمله هات یه با بدبختی با بیچارگی میاری . با بدختی درس خوندم با بیچارگی سربازی رفتم با نکبت و افتضاح دارم زندگی میکنم. دوست عزیز این که نشد زندگی تن و بدن سالم داری انقدری هم پول داشتی که درس خوندی . مطمنم برای شما هم کار هست ولی حتما شما هم مثل من دنبال کار پشت میز و حقوق بالایی که هم بخاری داشته باشه هم کولر که خم به ابروت نیاد. باید بریم ارق به وطن و سختکوشی رو از ژاپنی ها و چینی ها یاد بگیریم همونایی که ما فقط رفاهشون رو میبینیم کار شبانه روزیشونو نمیبینیم که. من ازت خواهش میکنم دستتو بزار رو زانوهات بگو یا علی از صفر مطلق شروع کن و از اولین کاری که پیدا کردی شروع کن به کار با کمترین حقوق ....
میلاد
۰۵:۰۸ ۳۰ تير ۱۳۹۷
سلام خسته نباشید،من ۲۷سال سن دارم و یه بچه ۵ساله دارم من حدود ده سال هست که نمیتونم مسافرت برم وحتی مساحت سی کیلومتری هم نمیتونم برم تو ماشین میشینم حالم بد میشه احساس دلتنگی شدید استرس فراوان وفشارم میره بالا فکر نکنم کسی تاحالااین مرض و داشته باشه وقتی توماشین بشینم احساس خفگی بهم دست میده مکرر نفس عمیق میکشم وقتی حدود پنج دقیقه ازشهرم خارج میشم فکرهایه الکی میادسراغم میگم نکنه الان حالم بدبشه تودشت و بیابون که درمانگاه ی نیست نجاتم بده ، تمام فک و فامیلام بامن قهرکردن میگن نمیای خونه مون نمیدونن دردم چیه من حدود یک سال بادکتر اعصاب و روان مراجع کرددم هیچی نفهمیدم توروخدا کمک کنین ممنون
۱سرگیجه ام طولانی شود صورتم ورم میکند
۲سرگیجه ام تمام شود وسواس دارم به دل میگم این حتما تأثیر کرده واعتماد به نفس خود را از دست می دهم وناامید میشوم استرس واضطرابم زیاد میشه موقع که استرس ام زیاد شوداحساس میکنم یه چیز تو شکمم است اینگار چیزی یخ یخ یا خله خله میکنه
۳حمله میاد ناخود آگاه میترسم وبا خود میگم از من دیگه خلاص است موقعکه حمله بیاد بعد ارحمله سرم بیشتر گیج میشه
۴در یگ موضوع زیاد دقت کنم یا زیاد پیاده روی کنم زیاد میشم ویا کدوم مریض یا فلج یا میت را ببینم زیاد میشم
لطفا کمکم کنید این چه نوع بیماری است؟ وپیش کدوم دوکتور برم تابه درس وزندگی ام برگردم ممنون
ببخشید من ی خواهر دارم 40ساله مدت یکی دوساله میگه سرم درد میکنه و بارها بردیمش پیش متخصص مغز و اعصاب ام ار ای سی تی اسکن عکسهای مختلف گرفتن ازش چند تا دکتر خوب بش گفتم اصلا شما مشکل سردرد ندارین و کاملا سالمین ولی مشکل شما فقط فکر کردن هستش ک زیاد فکر میکنین چند روز پیش ازش پرسیدم آجی بگو ب چی فکر میکنی اولش ممانعت کرد و نگفت اصرار کردم آخرش گفت ک ب این فک میکنم ک دوس ندارم هیچ کاری رو انجام بدم مثلا اینکه کسی اگ بهم بگ این استکان رو برام بیار یا ورش دار ناراحت و شاکی میشم و خیلی بش فک میکنم و اینکه حوصله هیچ کس و هیچ کاری ندارم تموم فکرم همینه ب این فک میکنم ک دوس ندارم کاری رو انجام بدم هیچ کاری و افسرده ام ...توروقران تورو ب امام رضا قسمتون میدم راهنماییم کنین ک چکار کنیم براش ببریمش پیش دکتر روانشناس یا هرجایی ک میدونین بگین حضرت عباسی التماستون میکنم آخه وضعیتش خیلی خرابه دوستان میوفتع زمین ی پتو می ندازه روش و شده ی روز کامل پتو رو ازروش بلند نکرده ازشم می پرسی چرا این کارو میکنی میگ ولم کنین حوصله ندارم میترسم خدایی نکرده چ میدونم دیوونه شه و دیگ نشه براش کاری انجام داد قسمتون دادم تورو خدا کمکم کنین