با سلام،من هنگام روبرو شدن با اجتماع دچار استرس شدید ،لرزش چشم و کنترل خودمو از دست میدم فقط هنگام روبرو شدن با اجتماع استرس دارم در شرایط دیگه این مشکل ندارم..کمکم کنید
سلام من یه سری کارهای بیهوده رو انجام میدم ک خیلی وقت گیرند و الان دیگه تبدیل به عادت شدند باخودم میگم اگه تغیر کنم شرایط زندگیم بهم میریزه چون به محض اینکه تغییر کنیم اتفاقاتی میفته ک نتونیم تغییر کنیم و در شرایطی نیستم ک فرصت ازمونو خطا داشته باشم پس همون کارهای بیهوده رو انجام میدم حالا باید چیکار کرد؟؟! با تشکر
سلام من وقتی استرس میگیره منو خلطم زیاد میشه اصلا نمیتونم خلطم رو نگه دارم لطفا راهنمایی کنید چون امکان رفتن به دکتر رو ندارم از استرس زیاد منو خلط میگیره و ونمیتونم خودمو نگه دارم همچنین بعد از اب خوردن و خندیدن زیاد هم منو خلط میگیره لطفا راهنمایی کنید مرسی .
سلام من ۵ ساله دچار وسواس پاکی نجسی شدم مدتیه خودم یقین پیدا کردم تمام کارا وسوسه شیطانه و خیال و توهمه و تنها راهشم فقط بی اعتنایی هست و اینکه همه چیز رو به نفع خودم بگیرم ولی خیلی سخته چون اولا عادت کردم به این شستشو ها و وقتی پیش آب میرم و یا در دسشویی خیلی زیاد فشار و وسوسه بهم وارد میشه که من باز شکست مخورم و بی اعتنایی و مثل بقیه راحت رفتار کردن برام سخته .وقتی میخوابم میگم از صبح دیگه اصلا اعتنا نمیکنم ولی اعتماد به نفسم ضعیفه .با خودم میگم گور پدر وسواس مثل بقیه راحت زندگی کن ولی باز موقع عمل همونی بودم که هستم خیلی درد بدیه هیچکس خبر نداره
با سلام و احترام
حدود يك ساله كه ازدواج كرديم و متوجه افسردگي خانمم شدم كه همراه با علايمي چون ناراحتي بي شمار ، زود رنج بودن،منفي نگري كردن در مواقعي پرخاشگري شديد هرز گاهي هم از فرط ناراحتي و اندوه نه چشمانش ميبينه، نه صدايي ميشنوه، بعضا فك دهانش قفل كرده يا قسمت چپ بدنش بي حس و لمس ميشه چندين بار به پزشك مراجعه نموديم ولي متاسفانه با وجود بهبودي مختصر اما همچنان با اين علايم روبرو ميشه لطفا راهنمايي بفرمائيد چون واقعا مستاصل موندم كه چه بايد كرد.
سلام. حدود یه ساله و نیمه پدرم فوت کرده و بیکار هم هستم بعد از فوت پدرم تا حالا دیگه هیچ چیزی برام لذت بخش نیست نه مسافرت رفتن نه در جمع خانواده بودن و نه هیچ تفریحی در حالیکه قبلاً تا ماه ها از دورهمی و مسافرت انرژی میگرفتم ولی حالا فقط دلم ميخواد بمیرم و زندگی تمام بشه. به نظر شما طبیعیه؟ و اگه نه چه اتفاقی برام افتاده؟ راه حل این وضعیت بد من چیه؟ با تشکر.
من ۴۲ سالمه و همیشه برای انجام کارهام مثل شغل در گذشته هم برای درس اضطراب زیادی دارم همیشه احساس میکنم از پس کارهام برنمیام
حدود يك ساله كه ازدواج كرديم و متوجه افسردگي خانمم شدم كه همراه با علايمي چون ناراحتي بي شمار ، زود رنج بودن،منفي نگري كردن در مواقعي پرخاشگري شديد هرز گاهي هم از فرط ناراحتي و اندوه نه چشمانش ميبينه، نه صدايي ميشنوه، بعضا فك دهانش قفل كرده يا قسمت چپ بدنش بي حس و لمس ميشه چندين بار به پزشك مراجعه نموديم ولي متاسفانه با وجود بهبودي مختصر اما همچنان با اين علايم روبرو ميشه لطفا راهنمايي بفرمائيد چون واقعا مستاصل موندم كه چه بايد كرد.
بنده شخصی 43 ساله هستم و در زمانهایی که دچار استرس میشم پیش از زمان خوابیدن شب هنگام ، در رختخواب ، اولا دچار تنگی نفس میشم