سلام من خواب دیدم از یک تپه ی سبز گذشتم و در رودخانه یک مار بی رنگ دیدم که یک کتاب قدیمی کنارش بود از روی کتاب پیشگویی کرد که آینده درخشانی دارم لطفا مرا راهنمایی کنید با تشکر
من خواب دیدم دخترعمویم بایک مارسیاه بزرگ روبه روی من ایستاده وان رانوازش میدهد وبچهای اون مارکه چهارتابودن یکیشون روی سرم دوتاشون دوره گوش هام تاب خورده بودن ویکیشون دوره مچم من توخواب فقدمیلرزیدم و هو هوازوحشت میکشیدم
خواب دیدم آتش نشان بودم و یک جا آتش گرفته بود ومن رییس آتش نشانی بودم ومن به یک جا رفتم ودر آنجا یک مار کبرای دوسر زرد سیاه خط خطی را دیدم که من را نیش زد ومن آن را با زنجیر زدم به سرشان ومرد
چی پیشنهاد میدین