سلام من خواب دیدم رفتم توی یه باغ بعد توی اون باغ یک بَبر وجود داشت و می خواست بیاد و منو بخوره
بعد کنار اون باغ یه کوه بود که پشت اون کوه جاده بود و ماشین های زیادی انجا بود
کوه خیلی دشوار صاف رو به بالا بود اولش فکر نمی کردم بتونم برم بالا چون راه دیگه ایی نبود چاره ایی نداشتم
با تمام توان رفتم بالای کوه هر چقدر بالا تر می رفتم پاهایم داشت می لرزید .
بعد پایین را نگاه کردم خیلی از راه را امده بود فقط که 10 متر فاصله داشت به بالای کوه که میرسه به جاده هر قدمی بر می داشتم داشتم سرازیر می شدم به پایین ولی سنگ های چسبیده به کوه را می گرفتم که نیوفتم بعد آرام آرام رفتم بالا که دیگه فکر کنم 2 متر دیگه بود و دیگه سنگی وجود نداشت که بخوام به کمک آن خودم را بکشم بالا چون خیلی هم خسته بودم . 1 دقیقه استراحت کردم چون دستم خسته شده بود بعد یک دفته دستم را رها کردم و با تمام توان با قدم های بزرگ با 2 الی 3 قدم بزرگ رسیدم بالای کوه و ماشین های زیادی که رد می شد نشستم کنار خیابون و وقتی از بالای کوه پایین را می دیدم دیگر خبری از بَبر نبود .
بعد دیگه با یک ماشین لطف کرد منو سوار کرد چون هممسیر اون هم بودم رفتم خونه
در خواب دیدم کوهی ناشناس وفردی ناشناس را دیدم که در کوه جاهای زیادی که دفینه پنهان کردن زیاد است کوه سنگی بودکه در ان سنگ چین زیاد است که جای زیر خاکی است
میدانستم گنج وجود دارد ولی ب چشم ندیدم
قسمتی از کوه نزدیک به قله ریزش کرد ویک دهانه خیلی بزرگ باز شد یک فضا به اندازه یک پاساژ بزرگ باز شد تعداد زیادی از مردم درحال رفت و آمد به این فضا بودند .
با سلام خواب دیدم ک از یک کوه صخره ای سنگی بالا میرم و وسط کوه ک یک نفر سنگی رو از بالای کوه پرتاب کرد و من خودمو کنار کشیدم و سنگ رد شد ب نزدیک قله ک رسیدم سخت بود برم بالا ک یک نفر منو کشبد بالا و روی قله رفتم
سلام خاب دیدم که داخل یه رودخونه مانند یکی غرق میشه با اینکه شنا کردن بلد نیستم خودمو میندازم تو آب و خیلی خوب شنا میکنم و نجاتش میدم بعد میرم بالایی صخره ایی و از دور همون زود خونه و جایی سبز نگاه میکنم
من در خواب دیدم یک کو هست که مکمل از سنگ بزرگ سفید هست باین هستم بسیار به مشکل بالا میروم اما در نصف کو بسیار کم میماند که میماند که بالا برسم نمیرسم اما بالای یک سنگ بزرگ استاد مشود اندکی تکان میخورم میخواهم بالا بروم کم میماند سقوط کنم تکان نمیخورم از دوستان که بالا هستن کمک میخواهم همان لحظه از. خواب بیدار شدمم
بعد کنار اون باغ یه کوه بود که پشت اون کوه جاده بود و ماشین های زیادی انجا بود
کوه خیلی دشوار صاف رو به بالا بود اولش فکر نمی کردم بتونم برم بالا چون راه دیگه ایی نبود چاره ایی نداشتم
با تمام توان رفتم بالای کوه هر چقدر بالا تر می رفتم پاهایم داشت می لرزید .
بعد پایین را نگاه کردم خیلی از راه را امده بود فقط که 10 متر فاصله داشت به بالای کوه که میرسه به جاده هر قدمی بر می داشتم داشتم سرازیر می شدم به پایین ولی سنگ های چسبیده به کوه را می گرفتم که نیوفتم بعد آرام آرام رفتم بالا که دیگه فکر کنم 2 متر دیگه بود و دیگه سنگی وجود نداشت که بخوام به کمک آن خودم را بکشم بالا چون خیلی هم خسته بودم . 1 دقیقه استراحت کردم چون دستم خسته شده بود بعد یک دفته دستم را رها کردم و با تمام توان با قدم های بزرگ با 2 الی 3 قدم بزرگ رسیدم بالای کوه و ماشین های زیادی که رد می شد نشستم کنار خیابون و وقتی از بالای کوه پایین را می دیدم دیگر خبری از بَبر نبود .
بعد دیگه با یک ماشین لطف کرد منو سوار کرد چون هممسیر اون هم بودم رفتم خونه
میدانستم گنج وجود دارد ولی ب چشم ندیدم