من نه سال از عروسیم می‌شود در مدت نه سال چی ظلم نبود که ازطرف مادرشوهر ندیدم اگر به داکتر میرفتم جنگ می‌کرد همراه شوهرم ازدست ظلم وستمش دو طفلم سقط شد حالیکه جدا هم زندگی میکنم هرهفته میایه اوقاتمه تلخ میکنه میره پیش همسایه درباره من بد ورد میگه اگر به شوهرم یاد کنم مره لت وکوب میکنه اوهم میگه من پسرم را بگویم طلاقت میکنه هم ده حقم بینظری میکنه هم پس میایه خانیم
زیاد توجه نکن. توکلت به خدا باشه و بهش محبت کن تا روزگار بگذره.
خداوند به شما فرزندان خوب و زندگی خوبی میده ان شاءالله.
.
۰۵:۵۵ ۲۱ شهريور ۱۴۰۲
جناب من بشدت از یک فرد متنفر بودم . دلیلش هم این بود که اون شخص منو دست کم می‌گرفت و منو کوچک میدونست . عصر اون روز من از عصبانیت به او لعن و نفرین کردم و با خود گفتم این اصلا بنده خدا نیست . فردای اون روز بهم خبر رسید که دچار افسردگی شده و تا یک هفته دیگر هیچ احوالی از اون طرف نشناختم گذشت و من فکر کردم حالا او به سزای اعمالش رسید اما نوبت من شد و نفرینی که کردم به خودم برگشت دوستان هیچکسو نفرین نکنید حتی اگر بدترین ظلم رو در حق شما بکنند چون به خودتون برمیگرده و چند برابر ضرر می کنید اگه نسبت به کسی کینه ای دارین حساب اون تو روز قیامت با خدا صاف و عدالت اجرا میشه.
تقریبا جوونیم داره تموم میشه و تمام آرزوهام تو دلم موند نمی‌خوام بگم که کی بهم ظلم کرده و هنوزم داره ادامه میده چون خدا خودش به همه چی آگاه هست انشالله انشالله خدا خودش نفرینش کنه و حقی که ناحق کرده رو به سزای اعمالشان برسونه نفرین نفرین نفرین از خدا راضی نیستم که نفرینش نکنه دوست ندارم کسیرو نفرین کنم اما از درون دارم می‌سوزم چرا چون جوونیم رفت بخاطر همون بهترین دوران زندگیم رو ازم گرفت اگه خدا خودش نفرینش نکنه از خدا راضی نیستم نفرین نفرین نفرین
یه کم آروم باش! ارتباطت رو با خدا بیشتر کن و نمازتو بخون. خدواند زندگی خوبی بهت میده ان شاءالله
فاطمه
۰۱:۱۰ ۱۷ شهريور ۱۴۰۲
من از کسی که ازم خواستگاری کرد و جلوی مادرم ضایعم کرد نه از خودش و نه از خانواده اش نمی گذرم و نفرینش می کنم خدا هم دل اون رو بشکنه و روز خوشی از زندگیش نبینه و یه نفر دیگه ازش کمک خواستم با غرورش طعنه بهم زد نفرینش می کنم چون دلمو شکونده خدا ازشون نگذره می دونم از زندگیشون خیر نبینن و هر روز خدا عذابشون بده
خدا نکنه اون برادرته و بعدا میفهمی نزدیکترین فرد بهت همین برادرت بوده
ناشناس
۰۸:۵۴ ۰۹ شهريور ۱۴۰۲
از وقتی یادم میادپدرم بداخلاق و بی عاطفه و پول پرست بود الان هم که پیرمرد هفتاد ساله هس بازم مادرم ومایچه هاشو اذیت میکنه ،اون انگاری هفت تا جون داره حتی الان چندتا بیماری لاعلاج داره که از نفرین های ما هس بازم از کارهای غیرانسانیش دست برنمیداره
من ۴تیرامسال تصادف کردم بایه اقایی خدا گواهه که فیلمشم هست خودشو از لای شمشادها پرت کرد سمند میخواست بزنه بهش ردشکرد تا من به خودم بیام امد توی شیشه ی ماشین من درضم من هم خانم هستم تازه درمان سرطانم تموم شده روزای اول که میرفتیم با ما بد برخورد میکردن برادرشون میگفتن شما جلو نیایین که ببیننتون کتک بزنن درصورتی که من سرعتم وطمعنه بود کارشناسم تاییدکرد واینکه کارشناس گفت مقصربرادرتون بوده از روزی که این اتفاق افتاده نه خواب خوش داشتم نه خوراک خوب اونام مدام زنگمیزنن پیام میدن باشماره های مختلف منو نفرین میکنن من یه پسرجوان دارم که یتیمی بزرگش کردم بنظرتون به این خانواده ی نفهم باید چی گفت کی اخه دوست داره برای خودش دردسر درست کنه خیلی ناراحتم خیلی
شوهرم کلا سر هر موضوع پا میشه کتک میزنه امشب داشت منو خفه می‌کرد. فقط به خدا پناه میبرم ازش،میخوام روزی به یه جایی برسه نه آرامش داشته باشه نه امیدی به زندگی. با همون دست که منو داشت خفه می‌کرد بشکنه دستش زمین گیر بشه به حق امام زمان نتونه دست رو کس دیگه بلند کنه
شوهر من ۱۷ سال زندگی مشترک درآمدش تو خونه نیورد هر وقت هم بهش گفتم گفت ررو طلاق بگیر برا برادراش کامیون و زمین و.. برا باباش هم یه برج ساخت هر چی می گم سهم خودت میگه از چشم افتاده برو طلاق بگیر به باباش هم می گم فحش می ده دوست ندارم شوهرم بمیره به خاطر دل بچه هام ولی از خدا می خوام به داغ هر کسی که مقصره دچار بشه زجر بکشه جواب من پس بده الهی آمین
خدا خیلی بزرگ تر از اونی که ما فکرش رو میکنیم پشت همون اتفاق بد هم به حکمت خدا یه اتفاق خوبه خدا خیلی دوستم داره برا اتفاق های بدش هم شکر می کنم
ریحانه
۰۸:۰۳ ۱۵ تير ۱۴۰۲
سلام من امسال میرم شیشم از اول سال ( کلاس پنجم) بچه ها با زخم زبوناشون یک سال دلمو میشکوندن و من بازم بهشون محبت میکردم کمکشون میکردمو.....هی بازم دلمو میشکوندن من هر شب با گریه میخوابیدم(مامان بابامم چیزی نمیدونستن) انقد اسیب زدن تا اسیب روحی دیدم با کوچک ترین چیز الان ناراحت میشم. اخر سر دیشب به مامانم گفتم مامان کی نفرین جواب میده؟ مامانم توضیح داد گفت کیو میخوای نفرین کنی؟ قضیه رو تعریف کردم مامانم گفت تا جایی که میتونی نفرین نکن چون اگه بکنی نفرینت جواب میده.
ولی من نفرین کردم دیشب انقد نفرینشون کردم که خدا بر اونا لعنت بفرسته کل شب میگفتم یا صاحب الزمان خودت شاهد باش خدایا خودش شاهد باش و.... بی انصافیه اگه نفرینم نگیره
هشت ساله یه دختری با تعقیب من خونه مارا یاد گرفت و با اجیر کردن افراد کثیف تر از خودش در شهر برای من روز و شب نذاشته. دلیل این کارش معلوم نیست و خودش هم از ایران رفته و یک عده افراد کثیف ول کن من نیستن که نیستن که نیستن... مدام کارهای تکراری، آدمای تکراری اصن حالم از زندگی کردن بهم میخوره.... منم از خدا براش درد بی درمون طلب کردم. هر عزیزی که متن را میخونه خواهش میکنم دعا کن درد بی درمون بگیره چون زندگیمونا خراب کردن دارایی و همه چیزم کارم زندگیم همه چیزم را نابود کردن.... اگه مستحق درد بی درمون نیست پس چیه؟ چرا نباید نفرین کنم چرا؟؟؟ خدا چرا حرف منا نمیشنوه!!؟؟
خداوند به شما فرزندان خوب و زندگی خوبی میده ان شاءالله.
ولی من نفرین کردم دیشب انقد نفرینشون کردم که خدا بر اونا لعنت بفرسته کل شب میگفتم یا صاحب الزمان خودت شاهد باش خدایا خودش شاهد باش و.... بی انصافیه اگه نفرینم نگیره