من دوستی دارم که ازش طلبکارم مغازه دارم خودم رفتم ازش طلبم روبگیرم همه اون حرفایی که بهش زدم ورازهایی که بهش گفتم روکشیدبه رخم گفت به همه میگم ابروتومیبرم گفت میام پیش شوهرت وپسرت میگم خیلی تهت هم زدچیکارکنم ادامه بدم به درخواست طلبم یابیخیال شم بنظرشما؟؟خیلی حرفاشم دروغه ازخودش دراورده
همینی که الان اینجا نوشتی رو با شوهر و پسرت در میون بذار. اصلا ازش نترس، حقت رو ازش بگیر، بهش بگو هر کاری میخواد بکنه.
ناشناس
۱۰:۰۴ ۱۴ مهر ۱۳۹۸
ازشون نترسید، اونا یه سری موجودات عقدهای و بدبخت هستند که از رنج دیگران لذت میبرند و دوست دارند شما رو هم مثل خودشون بدبخت کنند. یه جوری باهاشون رفتار کنید انگار نامریی هستند. ازشون دوری کنید، وقتی میاند نزدیکتون نه صداشون رو بشنوید نه نگاشون کنید انگار اصلا وجود ندارند، اونا آدمای ضعیف رو طعمه قرار میدند، خودتون رو طعمهشون نکنید.
سلام خواهر من کوچک است و خیلی پرو بازی در می اورد مثلا بهش ی ناخون بزنی قطل عامت می کنه خیلی پرو هست و من با این وجود ازش بدم نمیاد و زورم میگیره ازش اخه مثلا میگه گوشی تو بده دستم و تو هم کار درسی داری خواهرم همون موقعه درحالی که کوچیکه میزنتم منم از ترس اینکه شاید جیغ بزنه و مامان و بابام دعوام می کنن کاری بهش ندارم خواهرم 7 سالش است و از سن 6 سالگی شروع به پرو بازی کرد لطفا راه حلی برای برخورد با همچنین بچه های کدن و پرو پیشنهاد کنید متشکر می شم جواب بدید
سلام۔ من مادرزنی دارم بسیار بسیار بدذات۔ برادرزنم از ما ٢٥٠ میلیون قرض کرد و پس از گذشت ده سال گفت؛ خودت گفتی کمکم میکنی و میخواستی نکنی۔ خلاصه پس از یکسالی رابطه ما قطع شد باهاش۔
مادر خانم من بدلیل ناتوانی های جسمی خودشو انداخت خونه ما و با لعنت و نفرین های دروغ به پسرش مدعی شد که پسرش همه پولهاشو خورده و چیزی براش نگذاشته۔ خلاصه الان چهارسالی هست که پیش ما زندگی میکنه۔ بدلیل اینکه دلش پیش پسرش هست، هرروز بهش زنگ میزنه و احوالپرسی میکنه۔ و پشت سر من و همسرم کلییییی حرف های ناجور میزنه۔ مثلا میگه من و همسرم هرگز لیاقت پسرشو نداریم و ۔۔۔۔ من به همسرم میگم ببریمش اسایشگاه تا بینمون خراب تر نشه۔۔۔ولی از اونجایی که همسرم ادم مهربونیه نمیخواد مادرش بره اسایشگاه۔۔۔مادرشم ای موضوع را فهمیده و هر روز موش میدوونه۔۔۔ الان همسرم افسردگی جدی و شدید گرفته و من مونده م چه کنم۔ شما جای من باشید چه میکنید
با روانشناس مشکلتون و درمیون بزارید از اون کمک بگیرید که روی خانمتون کار کنه تا مادرشو ببرید آسایشگاه.....کمی هزینه میشه ولی اصولی و با رضایت وآگاهی همسرتون مشکل ایشالا حل میشه...
ناشناس
۱۶:۴۹ ۳۱ تير ۱۳۹۸
یه همکلاسی بد ذات داشتم سه سال تموم آزارم میداد، مدرسه رو واسم کرده بود جهنم، منم چون توسرخور و ضعیف بودم هیچوقت هیچ کاری نمیکردم حتی باهاش خوب رفتار میکردم که دست برداره، حالا که بهش فکر میکنم حالم از خودم بد میشه . الان دوازده از آخرین باری که دیدمش گذشته ولی هر روز با خاطرات زجر میکشم.
بیخیال فراموشش کن بابا اکثر آدما با اینجور افراد تو مدارس سر و کله دارن واگذارشون کن به خدا فکر کردن بهشون فایده ای نداره که، از خودت هم بدت نیاد کسی باید از خودش بدش بیاد اون یاروئه نه تو
مینا
۰۹:۵۹ ۰۲ مرداد ۱۳۹۹
منم همچین موردی داشتم نمی دونم چرا چون درسم خوب بود یا هرچی خیلی تحقیرم می کرد الان 15 سال گذشته من موفقم و خوشبخت ولی هنوز یادش می افتم می گم چرا این کارو می کرد و غمگین می شم
علی
۱۳:۵۶ ۳۰ تير ۱۳۹۸
تحلیل همراه با راهکاری درستی ارائه شده که به واقعیت نزدیک بوده . تشکر
برش بی محلی تیز تراز شمشیر است
مادر خانم من بدلیل ناتوانی های جسمی خودشو انداخت خونه ما و با لعنت و نفرین های دروغ به پسرش مدعی شد که پسرش همه پولهاشو خورده و چیزی براش نگذاشته۔ خلاصه الان چهارسالی هست که پیش ما زندگی میکنه۔ بدلیل اینکه دلش پیش پسرش هست، هرروز بهش زنگ میزنه و احوالپرسی میکنه۔ و پشت سر من و همسرم کلییییی حرف های ناجور میزنه۔ مثلا میگه من و همسرم هرگز لیاقت پسرشو نداریم و ۔۔۔۔ من به همسرم میگم ببریمش اسایشگاه تا بینمون خراب تر نشه۔۔۔ولی از اونجایی که همسرم ادم مهربونیه نمیخواد مادرش بره اسایشگاه۔۔۔مادرشم ای موضوع را فهمیده و هر روز موش میدوونه۔۔۔ الان همسرم افسردگی جدی و شدید گرفته و من مونده م چه کنم۔ شما جای من باشید چه میکنید