محمدرضا من اصن دروغ ننوشتم همشون برام اتفاق افتاده بودند
۱۷:۲۴ ۱۹ مرداد ۱۴۰۲
من هم به جن ها اعتقاد دارم و معتقدم که خونمون جن داره
چون وقتی این نوشته هارو می خوندم دیدم که برای منم اتفاق افتادن اولیش یه داشتیم تلویزیون میدیدم با خانواده که یه بویی احساس کردم به بقیه که گفتم بابام گفت اره بوی گاز میاد ولی وقتی گشتیم هیچ شیر گازی تو خونه باز نبود و بعدش بو کامل رفع شد
اتفاق بعدیش اینکه قبل اینکه جای تختمو عوض کنم هرشب چون من و داداشم تو یه اتاقیم و اتاقمون در نداره و سرمن رو به در بود میدیدم که یکی میاد من دم در و ما رو نگاه میکنه به مامان بابام که گفتم دیدم داداشمم حرفم رو تایید کرد و گفت که اره من هم دیدمش
ولی از همه ترسناک تر این بود که یه شب چند ماه پیش رفتم رو تختم چند دقیقه که رد شد و خوابم داشت میبرد دیدم که مامانم اومد پایین تختم نشست و داشت باهام حرف میزد در مورد معلم که یک دفعه ای با صدای خیلی بلند صداش قشنگ تو گوشم خیلی بلندا پیچید که گفت معلم خووووبی داریییییییییی همون موقع چشام رو باز کردم خواستم مامانم رو صدا بزنم صدام در نمیومد تا یک یا دو دقیقه از ترس میلرزیدم و شبا دیگه تو اون اتاق خوابم نمیبرد تا رو تختم دراز میکشیدم شبا شروع به خفگی میکردم و شروع میکردم به لرزیدن
من تو این حرفام اصن دروغ نگفتم بخدا همشون برام اتفاق افتادند
باسلام
من هم مثل خیلی از دوستان درگیر بودم یعنی شبها جن ها صدام میزدند،میومدند کنارم میخوابیدند و یا بعضی شبها انگشترم را دور انگشت دستم میچرخاندند خلاصه که ازشون مورد اذیت بودم تااینکه یک شب در عالم خواب داشتند قفلم کرده بودند طوری که متوجه میشدم که دراز کشیده بودم اما روحم تا نیمه تنم ازجا بلند میشد و نمیتوانستم از خودم دفاع کنم تا اینکه در همین حالت به اذن خداوند صفحات قرآن در جلوی صورتم ورق میخورد تا اینکه سوره الرحمن اومد همینکه گفتم الرحمن ،انگاری راحت شدم از آن پس دگه کاری به من ندارند و انگاری از خونه ما رفتند. حال توصیه میکنم که دوستان عزیز هم از خواندن سوره الرحمن غافل نشوید و بخواندیش. انشاء الله شماهم رها خواهی شد.
با سلام
من در طول زندگیم که الان حدود 40 سالمه شاهد دو تا اتفاق غیر طبیعی بودم که هنوزم براشون دلیل قانع کننده ای پیدا نکردم و این دو اتفاق اینقدر ملموس و زنده بودن که خودمم باورم نمیشه که اتفاق افتادن. لازم به ذکره که این دو اتفاق برای من به تنهایی اتفاق نیوفتادن یعنی در زمان وقوعشون من تنها نبودم و کسایی که پیش من بودن هم همزمان شاهد این موارد بودن. اولین اتفاق غیر طبیعی برای من برمیگرده به سال 74 که من کلاس پنجم دبستان بودم . اونزمان ما در طبقه بالاییه یه خونه دو طبقه در حاشیه یکی از شهرهای استان لرستان زندگی میکردیم. اون روز هیچ کس در دوطبقه نبود و همه بیرون بودن . من به همراه پسرداییم دقیقا جلوی در حیاط خونه نشسته بودیم و مشغول تمرین ریاضی بودیم و هوا داشت به سمت تاریکی میرفت . در حین درس خوندن متوجه صدایی از بالکن خونمون در طبقه دوم شدم صدایی شبیه به کشیده شدن دمپایی بر روی زمین. من و پسرداییم همزمان سرمون رو به طرف منبع صدا یعنی بالکن خونه ما در طبقه دوم چرخوندیم. چیزی رو که دیدیم باور نکردیم. یه سایه تماما سیاه به شکل آدمیزاد در استانه در ورودی خونه ما ایستاده بود و به محض اینکه ما دو تا سرمون رو برگردوندیم به سمتش در کسری از ثانیه غیب شد. ولی هم من و هم پسرداییم به وضوح برای چند ثانیه اون شبح سیاه رو دیدیم. حتی بعد از غیب شدنش در حالی که جفتمون شوکه شده بودیم ازش پرسیدم تو هم دیدیش و اون هم جواب داد اره دیدمش . الان اون پسرداییم خرمشهر زندگی میکنه و سالی یکبار بیشتر همو نمیبینیم ولی هنوز بعد گذشت این همه سال هر وقت همو میبینیم راجع به اون اتفاق حرف میزنیم و هنوز یادمونه.
اما دومین اتفاق غیرطبیعی برای من مربوط میشه به سال 85 که اون زمان توی شهر ساوه دانشجو بودم و همراه با 4 نفر از دوستانم که همگی دانشجو بودیم در یک خونه قدیمی در یکی از محلات تقریبا نوساز ساوه به اسم شهرک فجر زندگی میکردیم. در یکی از شبها که همگی خواب بودیم و ساعت تقریبا 3 نصف شب بود همگی ما 5 نفر با صدای فریاد های خیلی بلند و صداهای عجیب که شبیه به صدای دعوا بین چند نفر بود از خواب پریدیم.صداها از داخل کوچه میومد ودرست زیر پنجره خونه ما بود. انگار که چند نفر توی کوچه در حال دعوا و زد وخورد بودن . بلافاصله همگی ما از جامون بلند شدیم و هراسان به سمت در دویدیم تا ببینیم چه خبره. چیزی که انتظار داشتیم این بود که الان که درب خونه رور باز کنیم با انبوه مردمی که اونا هم با صدای دعوا از خواب پریدن و اونا هم مثل ما اومدن تو کوچه تا ببینن چه خبره مواجه میشیم. ولی در کمال تعجب وقتی در رو باز کردیم احدی از مردم داخل کوچه نبود. یعنی هیچ کس به جز ما 5 نفر در خونه ش رو باز نکرده بود تا ببینه چه خبره. کوچه خلوت و خالی بود. ولی نکته ترسناک این بود که اون صداهای فریاد و داد و بیدا همچنان توی کوچه بود و انگار به جز ما هیشکی اون صدا رو نشنیده بود چون فقط ما 5 نفر داخل کوچه بودیم. با کمی حالت تعجب و البته ترس وارد کوچه شدیم و شروع به نگاه کردن به دور و اطراف کوچه کردیم.خیییلی عجیب بود هیچ کس به جز ما توی کوچه نبود ولی اون صداها و فریاد ها همچنان توی کوچه بودن و انگار از جلومون رد میشدن. بعد از حدود 5 دقیقه صداها قطع شد و ما به خونه برگشتیم بدون اینکه کسی چیزی بگه رفتیم خوابیدیم . صبح که از خواب بیدار شدیم با فرض اینکه دیشب خواب دیدیم از هم سوال کردیم که اتفاق دیشب واقعا اتفاق افتاده بود یا خواب دیدیم که همه هم اتاقی هام با قاطعیت تایید کردن که خواب نبوده و اتفاق افتاده و تا هفته ها توی شوک بودیم که علت اون صداها و فریادهای نامفهموم چی بود. خلاصه سرتون رو درد نیارم. من به وجود جن اعتقاد ندارم ولی این دو اتفاق هنوزم که هنوزه براشون جوابی ندارم و اومیدوارم دوستانی که اینجا هستت بتونن کمک کنن به یه جوابی برسم.
به امید حق.
منم تو خونه ی قبلی یعنی خونه ی مادر بزرگم نشانه هایی از جن رو دیدم مثلا سایه روی دیوار که خیلی هم بودن رد میشدن و نصف شب که بیدار شدم یه سایه که ناپدید شد. یک بارم دستشویی بودم یکی با صدای خالم اسم منو صدا زد. خواب های وحشتناکی هم میدیم کوچکتر هم که بودم خودشون رو چن بار دیدم اما اونموقع نمیفهمیدم که جنه. خداروشکر دیگه الان خبری ازشون نیست. جن ها واقعا هستن اگه میخاید ازشون دور بشید به خدا نزدیک تر شین. نماز بخونین قرآن و استغفار. آیه الکرسی و چهار قل همیشه. قبل از خواب هم بخونید
سلام خدمت تمامی کاربران عزیز تنها راهش قرآن خواندن با صدای بلند در خانه است و بهترین دعایش خواندن دعای هفت حصار در چهارده روز پشت سر هم با وضو هر گونه مشکلی در این زمینه داشته باشید انشالله حل میشه همچنین گفتن بسم الله و بالله لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم در موقع شنیدن هر صدای اضافی اونهم هفت مرتبه
سلام. اره منم ولی یکبار عروسکم از توی کمد تا اشپپز خونه لود ما ترسیدیم و هر کار کردیم نرفت بعد با کلی دعا روی دیوار نوشته شده بود من کاری با شما ندارم من را اذیت نکنید راستی خونه ما پیش قبرستان هاست بخدا راست میگم ما کاری باهاش نداریم داریم خونمون رو عوض میکنیم امروز که اسباب کششی داشتیم وانتی گفت من نمی توانم بیام هر چهار تا تاریخ پنچر شده هر موقع میرم تو کوچه باید با ترس برم
تمام حرفاییکه میزنم برا خود ما اتفاق میفته
بنده ترکم اهل ازربایجان غربی
من هر هفته چند روز حضور جن هارو تو خونه حس میکنم
بعضی وقتا بعد ۱۲شب صدای کوبیدن کف زمین رو میشنوم و خونه بابام که یه طبقه پایین ماست تماس میگیرم میگن ما خوابیم پایین خونه بابام نمایشگاهه خودمونه و زیرزمینشم باز مال خودمونه که انبار هستش
یه اتاق داریم که خیلی از اون اتاق صدا میشنویم که انگار نصف ساختمون ریزش کرد وقتی با خانممم وارد اتاق میشیم هیچ خبری نیست
بچه سه ساله داریم که وارد هیچ اتاقی از خونه ما نمیشه سه اتاق داریم میگه میترسم
چن روز پیش داشت به طرف قبله نگاه میکرد و بدجور گریه کرد من خونه نبودم مامانش بهم گفت
خودم حس میکنم حضورشونو جو خونه خیلی سنگینه
بعضی وقتا بوی ادرار میاد از یه فرشمون وقتی دستمو یا پامو میزارم به همه جای فرش یه جایی تقریبا چهل درچهل کلا خیسه و مامانشو من کلا میگیم آبی نیوردیم ماا
تا بوی بد میاد همون لحظه فرشو بررسی میکنم میبینم خیسه در حالیکه بچه کلا لباسشو خیس نمیکنه و میبینیم بچه یه جای دیگه با گوشی بازی میکنه
حتی از پله ها به طبقه پایینم نمیره که مادر بزرگشو ببینه باید یکی وایسه و این بره
شبا کف زمینو میکوبن البته انگار از خونه بابتم میاد وقتی خودم میرم میبینم همه خوابن
سلام شب همگی بشادی راستش حدود۱۳سالی میشه که مابه یه خونه نقل مکان کردیم که زیر زمین داره و اتاق من محسوب میشه اوایل به دلیل دور شدن ازخانواده به خاطر دعواهامیرفتم اونجا به حالت قهر وافسردگی به خاطر بعضی مسائل یادمه بار اول که ته زیرزمین دراز کشیده بودم بخوابم یهو یه مرد اومد و روبه روم نشست وحرف طوری که صدای کشیده شدن بدنش رو به در حالی که داشت مینشست به دیوار رو حس کردم!به زور چشمامو باز کردم وروبه روم رو چک کردم دیدم نیست باگفتن بسم الله پتومو برداشتم وفرار کردم اما این کل ماجرا نبود من به اون زیر زمین خو گرفته بودم یه شب با مادرم دعوام شد ورفتم زیر راه پله ی زیر زمین دقیقا مثل تو فیلما به طرز عجیب وخیلی وحشت ناک صدای پچ پچ هایی خیلی زیادی رو شنیدم که نزدیک ونزدیک ترمیشد از ترس داشتم میمیردم وبرگشتم پیش خانواده اما ادامه دار بود حتی میون جمع هم که میخوابیدم اون صداها میومد وهمراهش سرم به شدت سنگین میشد انگار که بخوای بیهوش شی!وبا بدبختی چشامو باز میکردم الان دیگه حسشون نمیکنم اما خواب های عجیبی میدیدم از بچگی یه بچه چی میدونه که تو خواب با جن یاشیطان کشتی میگیره! اونم یه دختر بچه! اون اجنه به شکل اعضای خانواده م توی خوابم ظاهر میشدن یه بار هم توی خواب داشتم با روح خاله ی مرده ام حرف میزدم که شیطان رو سیاه پوش دیدم که داشت جارو میکرد بماند توی خواب چی بود که من صبح همون روز دقیقا شخصی رو توی قبرستان شهرم دیدم که توی خوابم بود و داشت گدایی میکرد با همون چشمای خیلی بزرگ بامردمک کوچیک باهمون لباسا که به من زل زده بود من یه سکه رو با بسم الله تو دستش انداختم واون هنوز به من خیره بود به شدت ترسیدم به شدت و اعوذبالله....گفتم و دور شدم الانم هیچی از کارام خوب پیش نمیره بااین که به اندازه ی خودم زیبایی دارم وکمالات ولی هنوز مجردم درحالی که خواهرای کوچیکترم ازدواج کردن و برا من هی سر نمیگیره و من گاهی هنوزم از اون خوابا میبینم وتوی زیر زمین صدای برخورد میشنوم ولامپای خونه مون هم زود به زود میسوزن بااین که سیم کشی هارو هم عوض کردیم اینم بگم که من هنوزم همون زیر زمین اتاقمه دیگه نمیدونم چی باید بگم کاش یکی بود من واز این دردورنج نجات میداد!اینم بگم که طاقت ندارم وفضا وهوای خونه به شدت برام سنگین هست ومن خیلی وقتا میرم تو حیاط نفسم میگیره واکسیژن خونم پایین اومده کاش کسی میتونست بهم کمک کنه! یادم اومد اینم بگم که قبل این که بهم نزدیک بشن کاملا حسش میکردم ومیدونستم الان چه حالتی بهم دست میده که باصدای پچ پچ وبعدصدایی شبیه سوت توی سرم وسنگین شدن سرم تاسرحد بیهوشی ومرگ اتفاق میوفتاد وگاهی بدنم توی خواب به شدت سنگین میشه این سنگینی باسنگینی بختک فرق میکنه خیلی فرق نمیدونم چطور توصیف کنم....
چون وقتی این نوشته هارو می خوندم دیدم که برای منم اتفاق افتادن اولیش یه داشتیم تلویزیون میدیدم با خانواده که یه بویی احساس کردم به بقیه که گفتم بابام گفت اره بوی گاز میاد ولی وقتی گشتیم هیچ شیر گازی تو خونه باز نبود و بعدش بو کامل رفع شد
اتفاق بعدیش اینکه قبل اینکه جای تختمو عوض کنم هرشب چون من و داداشم تو یه اتاقیم و اتاقمون در نداره و سرمن رو به در بود میدیدم که یکی میاد من دم در و ما رو نگاه میکنه به مامان بابام که گفتم دیدم داداشمم حرفم رو تایید کرد و گفت که اره من هم دیدمش
ولی از همه ترسناک تر این بود که یه شب چند ماه پیش رفتم رو تختم چند دقیقه که رد شد و خوابم داشت میبرد دیدم که مامانم اومد پایین تختم نشست و داشت باهام حرف میزد در مورد معلم که یک دفعه ای با صدای خیلی بلند صداش قشنگ تو گوشم خیلی بلندا پیچید که گفت معلم خووووبی داریییییییییی همون موقع چشام رو باز کردم خواستم مامانم رو صدا بزنم صدام در نمیومد تا یک یا دو دقیقه از ترس میلرزیدم و شبا دیگه تو اون اتاق خوابم نمیبرد تا رو تختم دراز میکشیدم شبا شروع به خفگی میکردم و شروع میکردم به لرزیدن
من تو این حرفام اصن دروغ نگفتم بخدا همشون برام اتفاق افتادند
من هم مثل خیلی از دوستان درگیر بودم یعنی شبها جن ها صدام میزدند،میومدند کنارم میخوابیدند و یا بعضی شبها انگشترم را دور انگشت دستم میچرخاندند خلاصه که ازشون مورد اذیت بودم تااینکه یک شب در عالم خواب داشتند قفلم کرده بودند طوری که متوجه میشدم که دراز کشیده بودم اما روحم تا نیمه تنم ازجا بلند میشد و نمیتوانستم از خودم دفاع کنم تا اینکه در همین حالت به اذن خداوند صفحات قرآن در جلوی صورتم ورق میخورد تا اینکه سوره الرحمن اومد همینکه گفتم الرحمن ،انگاری راحت شدم از آن پس دگه کاری به من ندارند و انگاری از خونه ما رفتند. حال توصیه میکنم که دوستان عزیز هم از خواندن سوره الرحمن غافل نشوید و بخواندیش. انشاء الله شماهم رها خواهی شد.
من در طول زندگیم که الان حدود 40 سالمه شاهد دو تا اتفاق غیر طبیعی بودم که هنوزم براشون دلیل قانع کننده ای پیدا نکردم و این دو اتفاق اینقدر ملموس و زنده بودن که خودمم باورم نمیشه که اتفاق افتادن. لازم به ذکره که این دو اتفاق برای من به تنهایی اتفاق نیوفتادن یعنی در زمان وقوعشون من تنها نبودم و کسایی که پیش من بودن هم همزمان شاهد این موارد بودن. اولین اتفاق غیر طبیعی برای من برمیگرده به سال 74 که من کلاس پنجم دبستان بودم . اونزمان ما در طبقه بالاییه یه خونه دو طبقه در حاشیه یکی از شهرهای استان لرستان زندگی میکردیم. اون روز هیچ کس در دوطبقه نبود و همه بیرون بودن . من به همراه پسرداییم دقیقا جلوی در حیاط خونه نشسته بودیم و مشغول تمرین ریاضی بودیم و هوا داشت به سمت تاریکی میرفت . در حین درس خوندن متوجه صدایی از بالکن خونمون در طبقه دوم شدم صدایی شبیه به کشیده شدن دمپایی بر روی زمین. من و پسرداییم همزمان سرمون رو به طرف منبع صدا یعنی بالکن خونه ما در طبقه دوم چرخوندیم. چیزی رو که دیدیم باور نکردیم. یه سایه تماما سیاه به شکل آدمیزاد در استانه در ورودی خونه ما ایستاده بود و به محض اینکه ما دو تا سرمون رو برگردوندیم به سمتش در کسری از ثانیه غیب شد. ولی هم من و هم پسرداییم به وضوح برای چند ثانیه اون شبح سیاه رو دیدیم. حتی بعد از غیب شدنش در حالی که جفتمون شوکه شده بودیم ازش پرسیدم تو هم دیدیش و اون هم جواب داد اره دیدمش . الان اون پسرداییم خرمشهر زندگی میکنه و سالی یکبار بیشتر همو نمیبینیم ولی هنوز بعد گذشت این همه سال هر وقت همو میبینیم راجع به اون اتفاق حرف میزنیم و هنوز یادمونه.
اما دومین اتفاق غیرطبیعی برای من مربوط میشه به سال 85 که اون زمان توی شهر ساوه دانشجو بودم و همراه با 4 نفر از دوستانم که همگی دانشجو بودیم در یک خونه قدیمی در یکی از محلات تقریبا نوساز ساوه به اسم شهرک فجر زندگی میکردیم. در یکی از شبها که همگی خواب بودیم و ساعت تقریبا 3 نصف شب بود همگی ما 5 نفر با صدای فریاد های خیلی بلند و صداهای عجیب که شبیه به صدای دعوا بین چند نفر بود از خواب پریدیم.صداها از داخل کوچه میومد ودرست زیر پنجره خونه ما بود. انگار که چند نفر توی کوچه در حال دعوا و زد وخورد بودن . بلافاصله همگی ما از جامون بلند شدیم و هراسان به سمت در دویدیم تا ببینیم چه خبره. چیزی که انتظار داشتیم این بود که الان که درب خونه رور باز کنیم با انبوه مردمی که اونا هم با صدای دعوا از خواب پریدن و اونا هم مثل ما اومدن تو کوچه تا ببینن چه خبره مواجه میشیم. ولی در کمال تعجب وقتی در رو باز کردیم احدی از مردم داخل کوچه نبود. یعنی هیچ کس به جز ما 5 نفر در خونه ش رو باز نکرده بود تا ببینه چه خبره. کوچه خلوت و خالی بود. ولی نکته ترسناک این بود که اون صداهای فریاد و داد و بیدا همچنان توی کوچه بود و انگار به جز ما هیشکی اون صدا رو نشنیده بود چون فقط ما 5 نفر داخل کوچه بودیم. با کمی حالت تعجب و البته ترس وارد کوچه شدیم و شروع به نگاه کردن به دور و اطراف کوچه کردیم.خیییلی عجیب بود هیچ کس به جز ما توی کوچه نبود ولی اون صداها و فریاد ها همچنان توی کوچه بودن و انگار از جلومون رد میشدن. بعد از حدود 5 دقیقه صداها قطع شد و ما به خونه برگشتیم بدون اینکه کسی چیزی بگه رفتیم خوابیدیم . صبح که از خواب بیدار شدیم با فرض اینکه دیشب خواب دیدیم از هم سوال کردیم که اتفاق دیشب واقعا اتفاق افتاده بود یا خواب دیدیم که همه هم اتاقی هام با قاطعیت تایید کردن که خواب نبوده و اتفاق افتاده و تا هفته ها توی شوک بودیم که علت اون صداها و فریادهای نامفهموم چی بود. خلاصه سرتون رو درد نیارم. من به وجود جن اعتقاد ندارم ولی این دو اتفاق هنوزم که هنوزه براشون جوابی ندارم و اومیدوارم دوستانی که اینجا هستت بتونن کمک کنن به یه جوابی برسم.
به امید حق.
بنده ترکم اهل ازربایجان غربی
من هر هفته چند روز حضور جن هارو تو خونه حس میکنم
بعضی وقتا بعد ۱۲شب صدای کوبیدن کف زمین رو میشنوم و خونه بابام که یه طبقه پایین ماست تماس میگیرم میگن ما خوابیم پایین خونه بابام نمایشگاهه خودمونه و زیرزمینشم باز مال خودمونه که انبار هستش
یه اتاق داریم که خیلی از اون اتاق صدا میشنویم که انگار نصف ساختمون ریزش کرد وقتی با خانممم وارد اتاق میشیم هیچ خبری نیست
بچه سه ساله داریم که وارد هیچ اتاقی از خونه ما نمیشه سه اتاق داریم میگه میترسم
چن روز پیش داشت به طرف قبله نگاه میکرد و بدجور گریه کرد من خونه نبودم مامانش بهم گفت
خودم حس میکنم حضورشونو جو خونه خیلی سنگینه
بعضی وقتا بوی ادرار میاد از یه فرشمون وقتی دستمو یا پامو میزارم به همه جای فرش یه جایی تقریبا چهل درچهل کلا خیسه و مامانشو من کلا میگیم آبی نیوردیم ماا
تا بوی بد میاد همون لحظه فرشو بررسی میکنم میبینم خیسه در حالیکه بچه کلا لباسشو خیس نمیکنه و میبینیم بچه یه جای دیگه با گوشی بازی میکنه
حتی از پله ها به طبقه پایینم نمیره که مادر بزرگشو ببینه باید یکی وایسه و این بره
شبا کف زمینو میکوبن البته انگار از خونه بابتم میاد وقتی خودم میرم میبینم همه خوابن