با سلام
من فکر می کنم که از همه بی چاره ترم. یه برادر دارم که بعضی وقت ها ما رو به مرز سکته می رسونه. من یه دختر جوونم ولی از دستش هر بار که میرم درمانگاه دکتر بهم میگه که خونت غلیظه با این که ورزش هم میکنم و به سلامتیم اهمیت میدم. حالا به خاطر این میگم بدبختم که وقتی طرف خون منو تو شیشه میریزه من باز دلم برای اون آدم می سوزه و میگم کاش میمردم و سرش داد نمیز دم یا ...بدبختی من اینه که هرچقدر هم یکی بهم جفا کنه باز دلم برای اون آدم میسوزه
ی برادر دارمخیلی اذیتم میکنه. مدام روی اعصابم راه میره و از اینکه اعصابم خورد میشه خوشحال میشع. خیلیمپرخاشگره نمیدونم چه جوری باهاس رفتار کنم راهکار میخام
من از حجاب و عفاف خیلی خوشم میاد و هم نه میخوام بعد از اینکه 18 ساله شدم خودم تصمیم بگیرم که با حجاب باشم یا نه ولی خب مادر بزرگ و پدر بزرگم اصلاااااا دوست ندارن خودم تصمیم بگیرم که چجوری باشم لطفا کمکم کنید
نه خودت نه پدر و مادرت نه هیچکس اجازه بده فقط و فقط وفقط خدا برات تصمیم بگیره و تو با تحقیق و مطالعه به راحتی میتونی متوجه تصمیم درست بشی چون تو این عصر تکنولوژی و علم همه چیز در دسترس هست به ویژه تو اعتقادات نباید کوتاه بیای همه چیییییز واضح هست اما یه نکته هم شایان توجه هست بزرگترها بسیار با تجربه و صاحب حق هستند این رو شاید سالها بعد بهتر درک کنی که خودت سن و سال به سرت بیاد و تجربه کنی و دلسوز اولاد و نزدیکانت باشی امیدوارم موفق و سلامت باشی
سلام من یه مامان دارم اعصاب روان داره همش فروش می ده خوبم نمی شن بیشتر از ۲۰ بار بستریش کردیم همش فش می ده پرخاشگری می کنه نمی زاره بعضی وقت ها غذا بخورم افسرده شدم می خوام خودکشی کنم چیکارکنم از دستش
سلام وقتتون بخیر من یک دختر ۸ ساله دارم که خیلی عصبی و لجبازه علتش هم مشکلات و درگیری هایی که با همسرم داریم ممنون میشم منو رلهنمایی کنید چون خس میکنم منم شبیه همسرم شدم یک آدم عصبی همسرم همیشه بد صحبت میکنه من به یاد ندارم که نیم ساعت زیبا صحبت کرده باشه حتی بیرون جلوی اقوام و...کتک کاری که جای خود داره دخترم خیلی بهش استرس وارد میشه وقتی کمربندشو باز میکنه وای فقط غوغای محشر میشه...بعد از این کارها همسرم توقع داره برم بغل با یک بوس و ناز فراموش کنم چه ها که نکرده اگر حالم خوب نباشه و ناراحت بشم دوباره فحاشی و کتک کاری شروع میشه حرف باید حرف ایشون باشه همیشه و در همه شرایط ....این متنی هم که خوندم مصداق بارز رابطه ماست ممنون میشم راهنماییم کنید بیشتر برای دخترم ...منم درمقابل با بچه های دیگه .اطرافیان صبورم و مهربان اما درمقابل دختر خودم نه واین منو رنج میده
من یه برادر دارم سه سال ازمن کوچیک تره و فقط زورش به من میرسه و من را میزنه ولی جلو بقیه موش میشه مادرم هم اون درس نمیخوانه حرصش را سر من خالی میکنه دیگه نمیدونم تا کجا میتونم تحملش کنم بهش محبتم میکنم میگه وظیفه ات بود همون اش و همون کاسه تازه من یه بار نمره ریاضیم را 13/5 اوردم همش من را با اون مسخره میکنه و چون میرم تو یوتیوب و مادرم خبر نداره من را تهدید میکنه و یا میگه میگم میری تو یوتیوب و پینترست واقعا این ادما غیر قابل تحملن نمیدونم چیکارکنم . مامانم هم میگه این دختره چی میخواد بشه تورو خدا من را درک کنین و به من کمک کنین ایا باید خود ککشی کنم ؟
چگونه میتوان در چنین جامعه پرمشکلی زندگی کرد که نتوانی دروغ بگی و سردیگران کلاه بذاری و بدخواه باشی و گرفتاری دیگران خوشحالت کنه و تنفر را بجای محبت در دلت جای دهی و به حق خود قانع نباشی و زیاده خواه باشی و قانون گریزی و تضییع حقوق دیگران را زرنگی و افتخار بدانی و از تحقیر و تخریب دیگران لذت ببری و متکبر باشی و دیگران را با نگاه پست ناچیز بشماری و منافق باشی و بسرعت افتاب پرست رنگ عوض کنی! و چاپلوس باشی و نان را به نرخ روز بخوری.
سلام لطفابه من بگیدجواب بایدچی بگم ازوقتی بچم به دنیااومده خانواده شوهرم هی به من میگن اصلاشبیه تونیست فقط شبیه خودمونه خوشگله هی باحرفهاشون حرص میدن هی تیکه میندازن
من فکر می کنم که از همه بی چاره ترم. یه برادر دارم که بعضی وقت ها ما رو به مرز سکته می رسونه. من یه دختر جوونم ولی از دستش هر بار که میرم درمانگاه دکتر بهم میگه که خونت غلیظه با این که ورزش هم میکنم و به سلامتیم اهمیت میدم. حالا به خاطر این میگم بدبختم که وقتی طرف خون منو تو شیشه میریزه من باز دلم برای اون آدم می سوزه و میگم کاش میمردم و سرش داد نمیز دم یا ...بدبختی من اینه که هرچقدر هم یکی بهم جفا کنه باز دلم برای اون آدم میسوزه