سلام لطفا به من کمک کنید ، من یک برادر ۵ سال از خودم کوچکتر دارم منتظر بهونه اس که دعوا راه بندازه کوچکترین حرف منو بهونه میکنه داد میزنه وسال خونه رو پرت میکنه ، حمله میکنه به کتاب هام ، وسایلم ،منو کتک میزنه بهم لگد و مشت میزنه . منم کنکوری ام میخوام درس بخونم
نمیتونم تمرکز کنم واقعا بی گناهم ولی مامانم چون داداشم کوچکتره میگه تقصیر توعه ، انقدر عصبی میشه که مامانم دست و پاشو میگیره که حمله نکنه ، فحاشی میکنه دیوونم کرده منو مثل خودش کرده ، مامانم هی بهم میگه یه چیزی بهش نگو که عصبی شه منم هی حس حماقت و سرزنش بهم دست میده ، من چی کارکنم چه جوری رفتار کنم ؟
سلام زنم بعضی موقع ها غیر قابل تحمل میشه خواهر هی تو زندگیم دخالت دارن می کنن ۶ ماه ازدواج کردم بالا نسبت شما مثل یه حیون میتونه خانه پدر خودش میشه شام ناهار ولی پاش خونه بابای من نمی زاره خسته شدم از دستش کاش این مهریش نبود راحت می شدم از دستش همش خانواده خودش رو ادم حساب میکنه فکر می کنه نمی دانم پول به حساب پدرش میریزد اخ ستون درد اوردم چه بگم که گیر این افتادم از من به بقیه پسر نصیحت اول طرف بشناسید بعد جلو برود حرفا زیاده ولی کمکم کنید
سلام من یه پسر نوجوان هستم دوتا برادر دارم هردوشون سنشون بیشتر از 21سال هست منم بچه آخر خانواده هستم سن من هم ۱۴سال هست برادر وسطی خیلی بامن دعوا میکنه بعد از دعوا میره پیشه مامانم ازم بد تعریف میکنه علکی دعوا راه میندازه بی دلیل فحش میده دیروز وقتی نهار میخوردیم ظرف خیار شور رو از قسط از جلوم برداشت
امروز هم وقتی آب میخوردم به من گفت از حسودیش آب میخوره
نمی دونم چیکار کنم مادرم هم از اون دفاع میکنه نمی دونم مگه من غلت کردم به دنیا اومدم مگه من غلت کردم به دنیا آمدم بعضی موقع ها لگد میندازه مشت میزنه انگار برادرش نیستم یه راه حل بگید راهنماییم کنید شمارا به خدا چند وقت پیش گفت انقدر به فیلم های مستهجن نگاه کردی اینجوری شدی به خداقسم به اونانگاه نمی کنم من پسری هستم که صلوات میفرستم دعا میخوانم راهنماییم کنید چیکار کنم باهاش
بسپار به خدا و از خدا بخواه کمکت کنه اصلا از کاراش ناراحت نشو فک کن بیماره و این کاراش از رو بیماریش انجام میده اینجوری تحملش راحتت تر میشه خودتت هم وقتت رو پر کن و اصلا بهش فک نکن مطمئنم همه چی درست میشه
ناشناس
۰۰:۳۶ ۱۹ فروردين ۱۴۰۰
متاسفانه پدر من به شدت نمیفهمه.و این باعث شده اعصاب من خراب بسه تا جایی که از شدتش سرم درد میگیره.با این که خیلی دوسمون داره و کاری های زیادی برامون کرده کلی لجباز و هر چی میگیم بابا نکن نکن بازم نمیفهمه.یه راهی میخوام که خودمو راحت کنم از این وضع
منم پدرم خیلی مارو دوس داره ....ولی تو بعضی مساعل واقعا میره رو مخ هزارتا دلیل منطقی بیازی باز یه دلیل مسخره میاره .....هرچیزی بخایم با هزارتا بهانه و اسرار باید قانعش کنیم
ناشناس
۱۸:۴۵ ۲۶ اسفند ۱۳۹۹
سلام من 17 سالمه و ی خواهر دارم ک دوسال ازم بزرگتره و خیلیییی ادم بد دل هست. همش به من حسودی میکنه و هی اذیتم میکنه. چون خودش کنکور هیچی قبول نشده و رتبه صدهزار شده ، حالا امسال ک من کنکور دارم همش اذیتم میکنه میاد کتابامو یواشکی بر میداره یا بلند بلند اهنگ میخونه تو خونه یا اون روز شنیدم داشت به دوستاش میگفت تروخدا دعا کنید این قبول نشه درحالی ک من موقع کنکور اون کلی دعاکردم براش ولی اون اینجوری میکنه
حتی مامان بابام هم جرأت نمیکنن بهش چیزی بگن بس ک بداخلاقه و مثل سگ پاچه میگیره. واقعا خیلی دلم میشکنه ک ی خواهر بزرگتر باید داشته باشم اونم اینقدر پست و بد ذات
یکم کمکم کنید. چجوری تحملش کنم آخه :(((
به نظرم باید کاری کنی که برادرات شرمنده شند از خودشون و سنشون می تونی حرف ها شون را جدی نگیری و حتی حرف ها ی جدی ای و که می زنند رو با خنده و مسخره تکرار کنی وکه انگار خیلی حرف خنده داری زده اصلا بهت بر نخورده و باید حالشو خیلی بد باشه که این حرف ها رو می زنند اگر اون ها تو ر و مسخره می کنند تو هم اون ها رو مسخره کن چون از ضعفشان هست که از این کار ها می کنند و اصلا خودت رو ناراحت نکن و بهش زیاد فکر نکن و
من به برادر دارم که پنج سال از من کوچیکتره الان پانزده سالشه خیلی رو اعصابمه همه اونو دوست دارن و به اون توجه میکنن مدام به من میگن ما دختر نمیخواستیم اگه تو پسر بودی خوب میشد همه به اون توجه میکنن اونم همش با من دعوا میکنه آخرش هم همه چیز تقصیر منه دیگه نمیدونم از دستش چیکار کنم
من یک مادر دارم که همیشه بین بچه ها فرق میزاره مثل اب تو سینی میمونه هرلحضه با یکی از بچه ها هست همیشه بین بچه ها میفته هر دفه با یکیش قهره اصلا حرف زدن تو کتش نمیره همیشه طرف مقابل مقصره اوهیچ وقت مقصر نیست.خیلی خسته شدم.باید با چنین مادرری چگونه رفتار کنیم
فقط تا میتونی عذابش بده تو لباساش نمک و سرکه بریز ، وسایل شخصیشو کثیف کن
ناشناس
۰۱:۰۹ ۲۱ دی ۱۳۹۹
برادر من خيلي عصبيه اصلا اجازه نميده من جايي برم همش منُ كنترل ميكنه اگه به حرفاش گوش نكنم منُ كتك ميزنه ذيروز ميخاستم برم خونه ي دوستم اجازه نداد من قايمكي رفتم فهميد منُ به حد مرگ زده بدنم پر از كبودي شده هروقت يكم عصباني ميشه ازم منُ يه عالمه كتك ميزنه
سلام من ی خواهرشوهر دارم خیلی بی احساسه من از خانوادم دورم هیچ کس رو تو این شهر ندارم ولی خانواده شوهرم همش توقع دارن من برم سمت اون الانم حامله شده من هفته ای دو دفعه بهش زنگ میزدم ولی بعد ی مدت دیدم اگه من یک سالم بهش زنگ نزنم اون اصلا یادی از من نمیکنه واقعا نمیدونم چطور باید باهاش برخورد کنم ،یکم منو راهنمایی کنید
وقتی میری خونش کاری کن که آرزوی مرگ کنه یا برو با مسواکش زیر ناخوناتو تمیز کن
علی
۱۳:۴۹ ۱۱ دی ۱۳۹۹
من یک برادر دارم 20 ساله است ولی من می خواهم یک چیزی را بخورم که مال عمویم هست نمی شود خانه عمویم طبقه 1 است و خانه ما 5 برادرم برای اینکه راحت تر درس بخواند به پایین می رود من یک روز در میان به پیش او می روم و می خواهم چیزی بخورم دعوا می شود نمی دانم چه کار کنم به خدا
سلام من فکر کنم یکی مثله من مادرشوهر داشته باشه همش با من دعوا میکنه با اینکه از پسرش خیلی کوچیکترم و بالاترم باز میگه برو خونه بابات همش الکی باهام دعوا میکنه تو خونه پدرشوهرم زندگی میکنم شوهرم هم میگه ولش جوابش رو نده من که با تو خوبم دلم میخواد هردو تا بمیرن شاید منم راحت شم نه راهنمیایی درست میکنه نه منو میبره جای دیگه خونه بگیره مادر شوهرم دلش پوره سر من خالی میکنه منم زود ناراحتی میکنم و اعصابم خورد میشه نمیدونم چیکار کنم واقعا خسته شدم یه بچه آوردم شاید بهتر شدن بدتر شدن خانوادم هیچ اقدامی نمیکنن میگن دوست دارم خودم بکشم از این زندگی لعنتی نمبشه با این زندگی کرد
من یه داداش ۵سال کوچیک از خودم دارم اصلا باهم دیگه جور نیستیم.من یکم بی اعصابم و اونم خنگ با اینکه ۱۳سالشه ولی انگار مغز عقل نداره بعضی وقتا فکر میکنم شاید عقب موندس نمیدونم هرچی هم بع خانوادم میگم ببریم دکتر میگن نه دست خودشه خودشو زده به اون راه ولی من مطمئنم یه مشکلی داره.منم چون بی اعصابم با یه کار و حرف کوچیک خیلی زود دیوونه میشم و بنابراین همه منو مقصر میدونن.من چیکار کنم
نمیتونم تمرکز کنم واقعا بی گناهم ولی مامانم چون داداشم کوچکتره میگه تقصیر توعه ، انقدر عصبی میشه که مامانم دست و پاشو میگیره که حمله نکنه ، فحاشی میکنه دیوونم کرده منو مثل خودش کرده ، مامانم هی بهم میگه یه چیزی بهش نگو که عصبی شه منم هی حس حماقت و سرزنش بهم دست میده ، من چی کارکنم چه جوری رفتار کنم ؟
امروز هم وقتی آب میخوردم به من گفت از حسودیش آب میخوره
نمی دونم چیکار کنم مادرم هم از اون دفاع میکنه نمی دونم مگه من غلت کردم به دنیا اومدم مگه من غلت کردم به دنیا آمدم بعضی موقع ها لگد میندازه مشت میزنه انگار برادرش نیستم یه راه حل بگید راهنماییم کنید شمارا به خدا چند وقت پیش گفت انقدر به فیلم های مستهجن نگاه کردی اینجوری شدی به خداقسم به اونانگاه نمی کنم من پسری هستم که صلوات میفرستم دعا میخوانم راهنماییم کنید چیکار کنم باهاش
حتی مامان بابام هم جرأت نمیکنن بهش چیزی بگن بس ک بداخلاقه و مثل سگ پاچه میگیره. واقعا خیلی دلم میشکنه ک ی خواهر بزرگتر باید داشته باشم اونم اینقدر پست و بد ذات
یکم کمکم کنید. چجوری تحملش کنم آخه :(((