سلام
من یه زن 33 ساله ام بادوتا بچه
از سی و سه سال زندگی کردنم هیچی نفهمیدم همش بادردو رنج بود چه دوران کودکی که همیشه کتک خوردن مادرمو به دست پدرم میدیدم ماهم اواره ی کوچه و خیابون ، حرف های مردم و نگاهاشونم که ادمو دیوونه میکرد ،رسیدم نوجوانی و عاشق شدم بعد چند سال خواستن به هم نرسیدیم چون نخواستن و بزور شوهرم دادن بعد اونم که با هزارو یک امیدو آرزو پا تو خونه ش گذاشتم همش شد سد راهم تو زندگی ،اینکار بد اونکار بد فقط بشینم تو خونه ،خونه شده واسه من زندون اونم زندانبانش ، بادوتا بچه کجا برم ؟چکار کنم ؟ نه پناهی نه سرپناهی،فقط امیدم بخداست
احساس میکنم دردو رنج و تنهایی بزرگم کرده،خیلی بزرگ
ولی هیچوقت به خودکشی فکر نکردم هیچوقت
خدا هست
خدا هست
خداهست
انگار دنیا و آدماش یه زندگی بهم بدهکارن
ولی من زندگی رو نمیخوام من 15 سالمه و زندگیم که پر از افسرگی هست رو نمیخوام
نمی دونم
۱۳:۳۵ ۱۵ اسفند ۱۴۰۰
تنهام...
اینا تقصیر مامانمه...
چن بار رفیق پیدا کردم ولی نمیتونستم باهاشون برم بیرون و میگفتن تو خیلی چسی دیکه باما نحرف
نمیتونم برم بیرون چون دخترم؛)
نمیتونم اون طوری ک میخام زندگی کنم چون این جامعه کثیفه؛)
به خاطر حرفاي مامانم تنهام؛)
نمیتونم رفیق پسر داشته باشم چون افکار مردم و خانوادم پوسیدس؛)
یه بار موهامو رنگ کردم بهم گفتن خراب؛)
شال نپوشم بهم میگن دختره میخاد جلب توجه کنه؛)
نمیتونم شلوار زاپ دار بپوشم...؛)
خانوادم خیلی گیر میدن؛)
سر هر چیزی فقط میخان سرم داد بزنن و منو تحقیر کنن
کلی مشکل خانوادگی دارم .....
تنهام...
هیچکسو ندارم بتونم باهاش حرف بزنم...
هیچکسو ندارم بتونم باهاش روراست باشم...
هیچکسو ندارم خود واقعیمو بهش نشون بدم...
هیچکسو ندارم باهم وقت بگزرونیم
خیلی خسته شدم...
دیگه چیزی تو این دنیا نیست که دلمو خوش کتم...
همیشه مبخندم و خودمو خوشحال جلوه میدم...؛)
ولی از درون خسته ترین ادمم....
چقد دلم برا من قبلی تنگ شد..
اونی که همیشه خوشحال بودو میخندید
همونی که همه خنده هاش واقعی بود...؛)
همونی که همه خنده هاش از ته دلش بود
از خودم متنفر شدم...
وقتی اینه رو نگاه میکنم میخام اینه رو بشکنم...؛)
اها راسی چند دفعه ام تلاش کردم خودمو خلاص کنم
ولی نشد...
یه بار خودمو از رو پل پرت کردم پایین فقط همه جام شکست و فایده نداشت
چند دفعه قرص خوردم... هم استامينوفن خوردم هم پراپنانول هم آسپرین و کلی قرص دیگه
ولی فایده نداشت فقط چند هفته بستری شدم و تموم شد رف...؛)
ايکاش یه جوری میشد خودمو خلاص کنم.....:))))))
منم از نمردن میترسم. میترسم قرص که خوردم خوب اثر نکنه و به جای کشتن بدتر مریضم کنه. خیلی خسته ام. دخترم و 36 سالمه
.
۱۷:۵۸ ۱۳ اسفند ۱۴۰۰
خدا هست ❤️
زندگی همینه !
پر از فراز و نشیب !
اما هروقت خواستی خودکشی کنی ی لحظه به این فکر کن که اگه بری به خاطر ناراحتی اطرافیانت عذاب وجدان نمیگیری ؟؟!!
همه حرف هاتو به همه زدی ؟؟!! از همه به خاطر بدی هوایی که در حقشون کردی حلالیت طلبیدی؟؟!!
بجنگ فقط برای خودت و ثابت کن که فقط خودت تونستی!!
من چند وقتی دنبال قرص میگشتم واسه خود کوشی ولی چیزی ک تو نظرم بود رو پیدا نکردم چند روز پیش تو اینترنت گشتم چندتا قرص روباهم مصرفم کردم ولی بجز این که واسه خودم زجر آور بود هیچ کاری نکرد ولی باز زنده نگهم داشت
سلام دوستان فکر کنم از همه ی شما کوچک تر باشم
12سال دارم
میخواستم بهتون بگم با خوردن قرص و خودکشی چیزی حل نمیشه
من اصلا دوران کودکی خوبی نداشتم هم از لحاظ روحی و هم عاطفی خیلی تنهام
ولی دستم تاحالا سمت قرصی برای مرگ نرفته
خدا انسان هاشو افریده تا صبور باشن و زندگی کنن و لذت ببرن
اگر لذت نمیبرید با مشکلات کنار بیاین همه چی دست شماست زندگی خودتون رو اباد کنین تا پر از شادی بشه
برای همه ی شما ارزوی خوشبختی میکنم
سلام دوستان من 22 سالمه پدر و مادرم میخوان من به زور با دختری که ازش خوشم نمیاد ازدواج کنم الانم بهشون گفتم یا این قضیه رو فیسره بدید یا من خودمو میکشم الانم دنبال یه داروی خوب برای خود کشی هستم لطفا اگه کسی میدونه راهنماییم کنه
من ۱۵ سالمه
هیچ امیدی واسه زندگی کردن ندارم
خسته شدم
بابام هی گیر میده
مامانم منو روانی کرده
دارم دیونه مبشم
یه بار ۳۰ تا قرص خوردم هیچیم نشد
میشه شما راهنمایی کنید چندتا بخورم
یه دختر ۱۷ ساله که دوسال دگ کنکور داره! افت شدید درسی داشتم که از طرف فشارای مدرسه و خانواده بودش درک نشدنا زور گفتنا! ظاهراً علی بی غمم ولی باطنن واقعا بریدم! من دوست دارم زندگی کنم، با دوستام برم بیرون خوش بگذرونم آهنگ گوش بدم با کسی که دوسش دارم وقت بگذرونم از این زندگی حداکثر استفاده رو ببرم ولی مامانم! براش مایه ننگم ابرو برم ابروشو بردم با نمره هام! هر روز و شب برام آرزوی مرگ میکنه میخاد نباشم میگه غم نبودنت بهتر از بودنته اضافی میخام دگ نباشم خسته شدم از حرفاش میخام زندگی کنم ولی مامانم میخاد نباشم پس حداقل میخام برای ی بارم شده دختر حرف گوش کنی باشم برای اولین بار ب حرفش گوش کنم!
سلام من ۱۵ سالمه من خیلی رو دارسم حساسم و واقعا درس میخونم ولی امسال نتایج خوبی نگرفتم و این برام غیرقابل تحمل همیشه آدمای اطرافم ازم توقع دارم که خطایی ازم سر نزنه به همین خاطر میخوام خودکشی کنم خسته شدم از بس استرس کشیدم از طرفی تو مدرسه همیشه اذیت میشم حتی چند بار کتک خوردم ازتون ممنونم
واقعا دیگه خسته شدم شدم به ادم افسرده خنده های که از روی تجبار میزنم شدم یه ادمی که وقتی بهش گیر بدی بد میبینی میدونی برای چی اینجوری بخاطر مردم بخاطر اینکه خانوادم حرف مردم بیشتر قبول دارن تا من بدبخت بخاطر اینکه درسام خوب نیست و بخاطر خیلی چیزای دیگه متاسفم برای این جامعه من فقط الان ۱۳ سالمه
بخداآنقدربی پولم که بچم ازمنبدش گرفته همش میگه دوستای کلاسم باباهاشون پولدارن ولی ماحتی پیتزانمیدونیم چیه خدایاچیکارکنم هرچی کارمیکنم فقط کرایه خانه وقسط وقبضهامون و تاسربرج به زورنان خالی وتخم مرغ میرویم دیگه به ته خط رسیدم فقط میخام خودکشی کنم این پیامونوشتم که مسئولین ببیندولی آن روز هم من نیستم ولی خداوکیلی این رسمش نیس یعنی دزدی کنیم خوبه
من یه زن 33 ساله ام بادوتا بچه
از سی و سه سال زندگی کردنم هیچی نفهمیدم همش بادردو رنج بود چه دوران کودکی که همیشه کتک خوردن مادرمو به دست پدرم میدیدم ماهم اواره ی کوچه و خیابون ، حرف های مردم و نگاهاشونم که ادمو دیوونه میکرد ،رسیدم نوجوانی و عاشق شدم بعد چند سال خواستن به هم نرسیدیم چون نخواستن و بزور شوهرم دادن بعد اونم که با هزارو یک امیدو آرزو پا تو خونه ش گذاشتم همش شد سد راهم تو زندگی ،اینکار بد اونکار بد فقط بشینم تو خونه ،خونه شده واسه من زندون اونم زندانبانش ، بادوتا بچه کجا برم ؟چکار کنم ؟ نه پناهی نه سرپناهی،فقط امیدم بخداست
احساس میکنم دردو رنج و تنهایی بزرگم کرده،خیلی بزرگ
ولی هیچوقت به خودکشی فکر نکردم هیچوقت
خدا هست
خدا هست
خداهست
انگار دنیا و آدماش یه زندگی بهم بدهکارن
اینا تقصیر مامانمه...
چن بار رفیق پیدا کردم ولی نمیتونستم باهاشون برم بیرون و میگفتن تو خیلی چسی دیکه باما نحرف
نمیتونم برم بیرون چون دخترم؛)
نمیتونم اون طوری ک میخام زندگی کنم چون این جامعه کثیفه؛)
به خاطر حرفاي مامانم تنهام؛)
نمیتونم رفیق پسر داشته باشم چون افکار مردم و خانوادم پوسیدس؛)
یه بار موهامو رنگ کردم بهم گفتن خراب؛)
شال نپوشم بهم میگن دختره میخاد جلب توجه کنه؛)
نمیتونم شلوار زاپ دار بپوشم...؛)
خانوادم خیلی گیر میدن؛)
سر هر چیزی فقط میخان سرم داد بزنن و منو تحقیر کنن
کلی مشکل خانوادگی دارم .....
تنهام...
هیچکسو ندارم بتونم باهاش حرف بزنم...
هیچکسو ندارم بتونم باهاش روراست باشم...
هیچکسو ندارم خود واقعیمو بهش نشون بدم...
هیچکسو ندارم باهم وقت بگزرونیم
خیلی خسته شدم...
دیگه چیزی تو این دنیا نیست که دلمو خوش کتم...
همیشه مبخندم و خودمو خوشحال جلوه میدم...؛)
ولی از درون خسته ترین ادمم....
چقد دلم برا من قبلی تنگ شد..
اونی که همیشه خوشحال بودو میخندید
همونی که همه خنده هاش واقعی بود...؛)
همونی که همه خنده هاش از ته دلش بود
از خودم متنفر شدم...
وقتی اینه رو نگاه میکنم میخام اینه رو بشکنم...؛)
اها راسی چند دفعه ام تلاش کردم خودمو خلاص کنم
ولی نشد...
یه بار خودمو از رو پل پرت کردم پایین فقط همه جام شکست و فایده نداشت
چند دفعه قرص خوردم... هم استامينوفن خوردم هم پراپنانول هم آسپرین و کلی قرص دیگه
ولی فایده نداشت فقط چند هفته بستری شدم و تموم شد رف...؛)
ايکاش یه جوری میشد خودمو خلاص کنم.....:))))))
زندگی همینه !
پر از فراز و نشیب !
اما هروقت خواستی خودکشی کنی ی لحظه به این فکر کن که اگه بری به خاطر ناراحتی اطرافیانت عذاب وجدان نمیگیری ؟؟!!
همه حرف هاتو به همه زدی ؟؟!! از همه به خاطر بدی هوایی که در حقشون کردی حلالیت طلبیدی؟؟!!
بجنگ فقط برای خودت و ثابت کن که فقط خودت تونستی!!
12سال دارم
میخواستم بهتون بگم با خوردن قرص و خودکشی چیزی حل نمیشه
من اصلا دوران کودکی خوبی نداشتم هم از لحاظ روحی و هم عاطفی خیلی تنهام
ولی دستم تاحالا سمت قرصی برای مرگ نرفته
خدا انسان هاشو افریده تا صبور باشن و زندگی کنن و لذت ببرن
اگر لذت نمیبرید با مشکلات کنار بیاین همه چی دست شماست زندگی خودتون رو اباد کنین تا پر از شادی بشه
برای همه ی شما ارزوی خوشبختی میکنم
هیچ امیدی واسه زندگی کردن ندارم
خسته شدم
بابام هی گیر میده
مامانم منو روانی کرده
دارم دیونه مبشم
یه بار ۳۰ تا قرص خوردم هیچیم نشد
میشه شما راهنمایی کنید چندتا بخورم