یه دختر ۱۵ساله ک مامان باباش جدا شدن دو هفتس
مامانم خوب بود دوسم داشت نمیدنم چیشد دیگ نخاس بمونم پیشش پرتم گرد بیرون
بابام یه ادم روانی عقده ایی خسیس
هیچی واسش مهم نس
هرکاری میکنه منت میزاره
هر کسی هر چی میگه باور میکنه میاد اذیتم میکنه
میره سر کار
من تنها خونه
باید برم پیش مامان بزرگم
اونا هم منت میزارن سرم
هیچ کس
هیچ کس منو نمیخاد
نمیدونم چیکار کنم
خودتو نکش برو کار کن خرج خودتو در بیار راحت زندگی کن من ۱۶ ساله زندگی درست حسابی ندارم شکست عشقی خوردم میخوام از دست بابام راحت بشم
ناشناس
۱۷:۰۱ ۱۸ آذر ۱۴۰۰
سلام من یه دختر ۲۴ساله هستم تو دانشگاه با یه پسری اشنا شدم کم کم به هم علاقمند شدیم و بعد ۷ماه اومدن خاستگاری پدرم با ازدواج ما مخالف بود چون ماهمیشه ازدواج فامیلی داشتیم ایناهم از یه شهر دیگ بودن خیلی مخالفت کرد منم چون خیلی دوسش داشتم اصرار کردم اونم منو خیلی دوست داشت واقعا عاشق هم شدیم هنوزم هستیم ماالان یکسال نامزدیم ولی من اصلا خوشحال نیستم نامزدم واقعا منو دوست داره منم دوسش دارم نمیتونم بدون اون زندگی کنم ولی خیلی به من گیر میده من دوست داشتم درسمو ادامه بدم نمیزاره سرکار نمیزاره برم حتی میگه حق رانندگی کردن نداری حق نداری بری خونه خواهرت گفت باید اینستاتو پاک کنی اسمتو جایی نزاری عکستو نزاری من قبلا همه اینارو داشتم نمیگم دختربدی بودم من واقعا میتونستم بد باشم ولی نخاستم ولی الان همش میگه چرا ب عموت سلام میدی میریم ی مغازه ای جایی میگه چرا با فروشنده حرف میزنی خلاصه من میدونم عاشقشم بدون اون نمیتونم زندگی کنم ولی میدونمم ک نمخام زندگی کنم واقعا این زندگی نمیخام چون واقعا ناراحتم چندوقته تصمیم گرفتم خودمو بکشم یبارم قرص خوردم ولی هیچیم نشد الانم تصمیمم جدی اینکارو انجامش میدم فقط خاستم ادمایی ک منو نمیشناسن بدونن که ادم میتونه پیش عشقش باشه بدترین زندگی داشته باشه ببخشید که وقتتونو گرفتم خداحافظ.
سلام من دیگه خسته شدم خیلی فشار روم میاد بیپولی نه تفریحی نه گردشی نه بیرون رفتن فقط صبح تا شب خونه همین افسردگی گرفتم قرص کارامازوین ۲۰۰ میخورم خونمون اوضاش خیلی بده از همه متنفرم حتی از خودم چرا باید دوستام خیلی چیزا داشته باشن من نه من چیم از اونا کم تره من ۱۴ سالمه ولی روحم ۸۰ سالشه دیگه مغزم نمیکشه واقعاااا همش اشک خدا از اشکای هیچ کس نمیگذره واقعااا اینو جدی میگممم
کن اصلا از ژندگیم راضی نیستم ای کاش به دنیا نمیومدم اصن از این دنیا ادماش همچی متنفرم کلااا از همه بدم میاد در کل هیشکی ام درکم نمیکنه واقعااا نمیکنه واقعااا نمیکنه
تا حالا ۱۵میلیارد بدهی بالا آوردید و هیچ ملکی فروش نمیره که خلاص بشید از دست طلبکار.بعضی وقتها با یه اشتباه ۱۹ نمیشیم صفر میشیم. دلایل مسخره عدم توجه چیه برای خودکشی. کاش من کسی بهم توجه نمیکرد ولی شبو روز خوابو خوراک داشتم. ندارم. ته خطم
من خودم قبلا یبار خودکشی کردم که سریع پشیمون شدم و نجات پیدا کردم و فک میکردم که کارم بد بوده و اون لحظه بدجوری به این دنیا حریص شدم اما حالا کاملا میدونم که اشتباه بود و بدجوری از نجات دادن خودم پشیمونم نمیدونم کی دوباره اتفاق بیفته ولی فک نکنین حالا اگه خودکشی ظاهری کنین برا کسی عزیز میشین همون بدبختی هستین که بودین
عین خودم
من ۱۸ سالم بیشتر نیست
ولی زندگی رو دوست ندارم
نمیخوام زنده باشم
جسم خودمه بدن خودمه رو ح خودمه نمیخوامش
وقتی جایی زندگی میکنی که بی توجهی بهت میکنن دوست ندارن پسر سالارن و دختر نمیخوان و هزاران بار برای کشتنت تلاش کردن وقتی واسه پسراشون میلیارد میلیارد خرج میکنن بدون منت ولی کوچکترین چیزی برامون میخرن بعد سال ها سرمون منت میذارن و اگه کاری کینم که خوششون نیاد تهدید میکنن و آزمون میگیرن چیکار کنیم ما ها کمبود محبت داریم یه جا خونده بودم اکه به یه دختر کمبود محبت کنی هرکسی با یه جمله ی کوچیک میدزدتش چون محمبت کم داره عشق کم داره دلم میخواد برم دیگه نباشم چون فکرم نکنم هیچ کس حتی ناراحت هم بشه از مردنم من سه ماه تمام از افسردگی بیمارستان بستری بودم حتمی یه نفر هم نیومد ببینه چمه هیچکی فقط دوستام اومدن ده نفر از دوستام سه ماه مثل پروانه دورم میچرخیدن بدون ترحم ولی چیکار کنمم آرزومه یه باز از زبون پدر و مادرم بشنوم دخترم همین فقط دخترم درخواست کمی هست از زمان بچه کی هم مادربزرگم بزرگم کرد که از دنیا رفت و کمبود شدم بیام پیش اینا
فقط باید با درس و مشق و دوستان سرم رو گرم کنم
فقط یه چیز میخوام چند تا ورق از کدوم قرص بخورم که بمیریم
همین
توقع زیادی نیست شما یه نوجوان رو از درد و بدبختی و عذاب خلاص کردین والا که ثواب داره
خانمی فرمودندیکی از افراد خانواده اش از بیرون تب نداشت وبرای او گویا همسر استامینوفن نوشتند.خانم محترم کسی که تب داخلی دارد نه بیرونی ، او مالاریا دارد که نشانه آن تب داخلی است.
من یه دختر ۱۶ ساله هستم به جای اینکه توی این سن شور و شادی رو تجربه کنم و خوشحال باشم شدم یه ادم افسرده ی منزوی دیگه خستم مگه مرگ حق نیست من حقمو الان میخوام لطفا بگید چند تا قرص باید بخورم که ازین جهنم خلاص شم
سلام من پسرم 15سالمه من از هفت سالگی بزرگترین آرزوم مردن بود و الانم هست
از بچگی فقط بی توجهی و بی محبتی دیدم یه داداش دارم 17سالشه و همه خیلی اونو دوسش دارن ولی منو ندارن و....خیلی داستان زندگی من طولانیه من میخوام خودکشی کنم امشب برام هیچی مهم نیست دیگه از نظر من یه ورق رو بخوریم میمیرم هر چی بیشتر بهت
سلام من یه دختر 15 ساله ام ولی به شدت خسته شدم بیشتر ازین خسته شدم که مامان بابامو اذیت میکنم دیگخ به ولله بریدم اگر میشه بگین چنتا قرص باید بخورم ؟؟؟؟؟
مامانم خوب بود دوسم داشت نمیدنم چیشد دیگ نخاس بمونم پیشش پرتم گرد بیرون
بابام یه ادم روانی عقده ایی خسیس
هیچی واسش مهم نس
هرکاری میکنه منت میزاره
هر کسی هر چی میگه باور میکنه میاد اذیتم میکنه
میره سر کار
من تنها خونه
باید برم پیش مامان بزرگم
اونا هم منت میزارن سرم
هیچ کس
هیچ کس منو نمیخاد
نمیدونم چیکار کنم
کن اصلا از ژندگیم راضی نیستم ای کاش به دنیا نمیومدم اصن از این دنیا ادماش همچی متنفرم کلااا از همه بدم میاد در کل هیشکی ام درکم نمیکنه واقعااا نمیکنه واقعااا نمیکنه
عین خودم
ولی زندگی رو دوست ندارم
نمیخوام زنده باشم
جسم خودمه بدن خودمه رو ح خودمه نمیخوامش
وقتی جایی زندگی میکنی که بی توجهی بهت میکنن دوست ندارن پسر سالارن و دختر نمیخوان و هزاران بار برای کشتنت تلاش کردن وقتی واسه پسراشون میلیارد میلیارد خرج میکنن بدون منت ولی کوچکترین چیزی برامون میخرن بعد سال ها سرمون منت میذارن و اگه کاری کینم که خوششون نیاد تهدید میکنن و آزمون میگیرن چیکار کنیم ما ها کمبود محبت داریم یه جا خونده بودم اکه به یه دختر کمبود محبت کنی هرکسی با یه جمله ی کوچیک میدزدتش چون محمبت کم داره عشق کم داره دلم میخواد برم دیگه نباشم چون فکرم نکنم هیچ کس حتی ناراحت هم بشه از مردنم من سه ماه تمام از افسردگی بیمارستان بستری بودم حتمی یه نفر هم نیومد ببینه چمه هیچکی فقط دوستام اومدن ده نفر از دوستام سه ماه مثل پروانه دورم میچرخیدن بدون ترحم ولی چیکار کنمم آرزومه یه باز از زبون پدر و مادرم بشنوم دخترم همین فقط دخترم درخواست کمی هست از زمان بچه کی هم مادربزرگم بزرگم کرد که از دنیا رفت و کمبود شدم بیام پیش اینا
فقط باید با درس و مشق و دوستان سرم رو گرم کنم
فقط یه چیز میخوام چند تا ورق از کدوم قرص بخورم که بمیریم
همین
توقع زیادی نیست شما یه نوجوان رو از درد و بدبختی و عذاب خلاص کردین والا که ثواب داره
خسته شدم از زندگی کردن
بگو چندتا قرص بخورم کارم تمومه!!!!!!!
از بچگی فقط بی توجهی و بی محبتی دیدم یه داداش دارم 17سالشه و همه خیلی اونو دوسش دارن ولی منو ندارن و....خیلی داستان زندگی من طولانیه من میخوام خودکشی کنم امشب برام هیچی مهم نیست دیگه از نظر من یه ورق رو بخوریم میمیرم هر چی بیشتر بهت