خیلی سخته که نزدیک ترین ادم تو زندگیت هر روز دلتو بشکونه و اشکتو دربیاره...نمیدونم دیگه چیکار کنم دلم پاره پارست...شبی نمیشه بخاطر زخم زبوناش با گریه نخوابم نه مادری دارم بهش بگم نه پدری...انشاالله خدا به دل بی کساش یه ذره نگاه کنه...بخدا این سرنوشتا دست خودمون نیست...برام دعا کنید

سلام یک بار یه نفر دلمو شکست توی کمترین زمان ممکن پاش از دوناحیه شکست خاستم بگم که خدا هست جواب دل شکستنو خیلی زود میده

سلام من دیشب با یه نفر که شش ساله همو می‌شناسیم حرف زدم ولی اون یجوری دلمو شکوند که تا حالا آنقدر ناراحت نبودم
منو زیر سوال می‌برد
کلی قضاوتم کرد
درموردم در مورد قیافم همش بهم طعنه میزد
من هیچی بهش نگفتم
دوست دارم ببخشمش ولی نمی تونم خیلی بدجور دلمو شکوند
چند ماه پیش هم بهترین دوستم که حدود 10 سال به هم دوست بودیم هم دلمو شکوند کلا رفتاراش تغییر کرد
من نمیدونم تقصیر از منه با نه
من نمی دونم چه کار اشتباهی انجام دادم که اینجوری باید سرم بیاد
آگه کاره اشتباهی انجام دادم خدا منو ببخشه

سلام...حدود یکساعت پیش یه نفر که تقاضای کمک داشت اومد دم در...تاحالا چندین بار اومده و بخاطر اینکه بهش کمک شده هی میاد
منم تا دیدمش باز اونه عصبی شدم و گفتم دیگه اینجا نیا و اگه شماره ای میخای تابهت بدم ب خودصاحب خونه زنگ بزن کمکت کنه یا اینکه جاهای دیگه برو...گفت من نمیتونم کار کنم و بخاطر همین کمک میخام.جاهای دیگه هم میرم اینجا هم میام...یه جوون تقریبا ۲۳ ساله بود...سرووضعشم بد نبود...رفت ...ده دقیقه بعد من چنان عذاب وجدان گرفتم که هی گریم میگرفت گفتم خب ایندفه هم یچیزی میدادم میرف چرا دلشو شکوندم.هر چی تو کوچه نگاه کردمم نبود...هرکاری میکنم نمیتونم خودمو ببخشم

دل منم خیلی شکسته

سلام.واقعا خدا تقاص میگیره یا نه

سلام بعضی کامنتارو خوندم خیلی ناراحت شدم،زندگی من جهنمه واقعیه هم خیلی دل شکستم وهم دلم شکست یکی عاشقم بود به بدترین شکل ممکن دلشوشکستم اون 3ساله ازدنیارفته خیلی پشیمونم خیلی براش عذاب میکشم همش دلم میشکنه تاوان دل شکستنه اونه چیکارکنم خدامنوببخشه

دل شکستن من از برادر همسرم هست که زندگی خیلی سختی داشت دو تا بچه معلول داشت و پزشکی میخواند وقتی تخصص و فوق تخصص را می گرفت همسرم زندگی و زن و بچه ش را اداره کرد تا آقا بتونه دکتر بشه و به نون و خدایی برسه بچه ها مردن و آقا موفق شد بعدش یهویی خونه و زندگی را بدون خبر این تک برادر ول کرد و رفت یه جای بهتر خونه خرید و دیگه خیلی دیر به دیر یاد برادری را کرد که از خودش و زن و بچه ش زد تا آقااااادکتر بشن حالا اون یه دونه بچه سالمش داره ازدواج میکنه خبردارشدیم که مهر بدون و کاراشونم کردن و تنها کسی که نبوده این تک برادر بود که زندگی و جوانی و غرورش را براشون گذاشت و اون در عوض تمام مشکلات و مادر پیر را گذاشت البته میدونم همسرش هم بی چشم و رو بود

بعدازده سال عشق ودوسال زندگی،من بیمارشدم MSوخیلی ناباورانه بهم گفت درسته که دوست دارم وشوهرمی ولی واقع بین باش،بیماری توبدترمیشه وطلاقم بده ، نمیتونم احوال اون موقعموتوضیح بدم
دلم شکست،بیماری یه طرف،کارنمیکردم،....... خدایاعدلتونشونم بده

مطمعن باشید تاوان پس میدن همه شک نکنید من ب چشم خوردم دیدم باور نداشتم کسی تاوان پس بده برای قلب شکستع ولی شاهد خودکشی اون ادما بودم و اینکه میگفتن وخت خودکشی فقط اشکای تو جلو چشامون بود.من بعد گزشت چن سال بی حساب شدم‌ شما هم صبر داشته باشید

همه از دلشکستتون گفتین منم بگم...دوسال بازیم داد بهم قول داد بمونه قسم خورد دست بقران گذاشت...
ولی رفت بی دلیل...حتی برا رفتنش دلیل نیورد ...بعد رفتنش فهمیدم عاشق من نبوده اونی ک ادعا میکرد عاشقمه و برا من میمیره رفت بعد رفتنش فهمیدم عاشق یکی دیگس...از همه جا بلاکم کرد شماره هام رد تماس گذاشت...بعد دوسال یهو رفت.. اسمش خاطراتش تو قلبم زنده میمونه همیشه...نفرینش کردم فقط منتظرم ببینم خدا جوابشو میده یا نه؟!

سلام و احترام برای دلشکستگان
برخی نظرات را خواندم وقتی میگفتید دل شکستن.. گریه شدیدکردم خواستم از یک زن چنان بنالم که دردهایتان را فراموش کنیداما
باخودم گفتم چه فایده ایی داره؟
بعد از بیست سال که دعایش میکردم دیگه نتونستم و شب قدر رقعه نوشتم برای خدا بعداز ان نفرینش کردم.
منتظرم که اثر نفرینم را ببینم
من ادم محتاطی هستم هرچند برای برخی حماقت جلوه میکند.
خداوندا تو خودت دیدی چه کردند؟

سلام نظراتو خوندم و خب بعضی نظرات یکم منو اروم کرد چون متوجه شدم فقط خودم تو این شرایط نیستم داستان من شایدیکم میشه گفت متفاوته میگم متفاوت چون هنوزم که هنوزه بعد از ده ماه نمیدونم به چه علت رفت و منو دقیقا وسط بزرگترین چالش زندگیم تنها گذاشت کسی که ادعا میکرد عاشقه و قول داد و قسم خورد تاآخرش می مونه. ده ماهه که رفته و خب خبری از ایشون ندارم اولا حالم افتضاح بود بعدچن ماه بهترشدم تااینکه همه چیز برام کمرنگ شده بود اما دوماهه به طرز عجیبی دلم تنگ شده برا روزایی که کنارم بود و کنارش بودم بارها به خدا متوسل شدم تااین حس دلتنگی رو کم کنه اما فایده ای حاصل نشد و واقعا نمیدونم چرا ته دلم احساس میکنم مجدد برمیگرده و میاد .شاید یه امیدواهی هستش نمیدونم اما این حس خیلی تو من قویه و منو دچار دوگانگی کرده ازطرفی میگم نه کسی که این قد راحت رفت قاعدتامنو فراموش کرده از یه طرف دیگه یه حسی بهم میگه صبور باش و اون برمیگرده .روزایی خوبی و رو نمیگذرونم حال دلم هیچ خوب نیس و واقعا پراز خلامطلقم و گیجم و تو سرم پر از ابهامات وسواله .من تو این رابطه خیلی خیلی بیشتر ضرر کردم و هنوزم دارم این خسارتو پرداخت میکنم با گریه هایی ک هرشب میکنم با قلبی که هرروز داره بی قراری میکنه اما احساس میکنم اون آدم داره راحت زندگیشو میکنه و منو کاملا از مخیله اش پاک کرده . خیلی عذاب آوره برام از خدا میخوام حال دل هممونو خوب کنه لطفا راهنماییم کنید تا بتونم آروم باشم و منتظر آینده بمونم

من فقط‌ دلم میخواد یکبار فقط یکبار بابام‌جواب تهمتهایی که به مامانم‌و من میزنه بده من‌که واگذارش کردم فقط به خدا انشاالله محتاج بشه برای یک‌لیوان اب

سلام یعنی جواب پس میدن من آروم شم