اقا ختم کلام بختک فقط و فقط دلیلیش اینه که مغز انسان وقتی ادم میخواد بخوابه کنترلش رو از بدن جدا میکنه که وقتی خوابیدیم تو خواب حرکتی نکنیم ولی بعضی وقتا که بیدار میشیم مغزمون بیدار میشه ولی هنوز به بدن وصل نشده و بدن همچنان بی حرکته
توی این حالت فقط بگیرید بخوابید هرچی هم که میبینید یا میشنوید فقط زائده ی ترس و ذهنتون هست
مغز ادم خیلی جونِوَره هرچی بیشتر بترسی چیزای توهمی تری میببنی
اصلا لازم نیست بترسید فقط دوباره بخوابید هیچ اتفاقی هم نمی افته خیالتون راحت.من خیلی اینجوری میشم و خیلی بیخیال دوباره میگیرم میخوابم بعد چند لحصه دوباره بیدار میشم
سلام. من 24 سالمه و از بچگی همیشه دچار این مشکل میشدم گاهی پیش میومد چند روز پشت سر هم اینجوری میشدم گاهی هم سالی یه بار یا ماهی یا هر چند ماهی یه بار. ماه رمضان هر صبح بعد از خوردن سحری و موقعی که میخوابیدم این اتفاق برام رخ میداد تا جایی که میترسیدم بخوابم و میذاشتم روزها میخوابیدم. وقتی اون حالت بهم دست میده انگار بیدارم ولی نمیتونم تکون بخورم و همون لحظه ترسناکترین فکرها میان توی ذهنم مثلا اینکه یه نفر داره بهم نزدیک میشه از تاریک ترین نقطه خونه. خیلی واقعی هم به نظر میرسه. ولی خوشبختانه الان یکی دو سالی هست دیگه راحت شدم نه اینکه دیگه نمیشم بله گاهی وقتا همینجوری میشم ولی دیگه ازش نمیترسم یعنی یاد گرفتم تحملش کنم برام اصلا مهم نیست وقتی اونجوری میشم خودم هرچقد دوس داشته باشم توی همون حالت میمونم تا ببینم چی میشه ولی زیادش رو هم دوس ندارم به خاطر همین قدرت بدنم رو متمرکز میکنم و با یه فشار چشمامو سعی میکنم باز کنم و همیشه هم اینکار جواب داده وقتایی هم که این جواب نمیده از انگشتام استفاده میکنم. اگه کسی کمک خواست بهم ایمیل بزنه تا بیشتر صحبت کنیم.
سلام،برای منم خیلی اتفاق میفته و میدونم یه مرد هست
فقط میاد دست و پامو میگیره که تکون نخورم
دیگه اذیت نمیکنه
بهش عادت کردم ،فقط یه بار که باردار بودم و بهش گفتم ولم کن صداشو شنیدم که گفت چون تو منو دوست نداری ولت نمیکنم
تقریبا یه سالی میشد دیگه نیومد سراغم
ولی جدیدا دوباره این حس بهم دست میده
ولی اون نیست،فک میکنم شبیع یه حیوون هست
اصلا خوشایند نیست
اگه قراره دوباره اینجوری بشم خدا کنه دوباره همون قبلی بیاد
دوتا بچه دارم،میترسم به اونا صدمه بزنه
سلام من کسيم که فکر کنم شاید هر روز برام پیش میاد واقعا خسته شدم برای من یه فرد سیاه قد بلنده دیگه برام شده عادت تو خواب دعوا می کنم باهاش تو بیداریم شبا سراغم میاد ولی صدمه نمی زنه اینم فکر نکنم دلیل علمی داشته باشه چون شبا تو بیداری می بینمش قیا فشم می شناسم ولی یه نصحیت اگه کسی مثل منه اگه تو بیداری دید یه حسی بهت دست میده که برف بيگيرش ولی نريد خیلی هست بدی دیونه می شید
من به اندازه ی موهای سرم گرفتم دکترم زیاد رفتم هم روانپزشک و هم روانشناس چیزی که طی این همه سال تجربه کسب کردم این بود که اصلا اختلال مغزی نیست و فقط به روحتون مربوط میشه و فکر میکنم از خرافات بدوره
با سلام. بچه ها اصلا نترسید من 15 سالمه و تجربه نکردم و دوست ندارم تجربه کنم از فلج بدن نمیترسم ولی از صداها و تصاویر میترسم. یکی از راه هایی که وافعا عملی میشه اینه که غرور داسته باشید به خودتون بگید که من از یه سایه یا یه صدا نمیترسم چون من از همه قوی ترم . سعی کنید در اولین فرصت که دیدینش اینارو به خودتون بگید و اینو هیچ وقت نگید که بدنمون قفله. اختیار بدنتون دست خودتونه و خدا هم هیچ وقت این کارو باهاتون نمیکنه . همیشه اینو بدونید که شما برترین افریده ی خداوند هستید که 4999 فرشته بهتون سجده کردن حالا به نظرتون باید از یه کنیز کفگیر خورده ی اسکندر بترسید. خخخخ با عقل جور در نمیاد امیدوارم این مطالب براتون مفید باشه و حداقل یکبار در چنین شرایطی ازش استفاده کنید و همیشه قبل از خواب خدارا یاد کنید .
بای
منم تا بحال چندین بار برام اتفاق افتاده و وجه تشابه همه موارد اینه که وقتی میاد سراغم که تنها خوابیده باشم و هر بارم تو دارم یه خواب وحشتناک میبینم و وقتی خواب به اوج خودش میرسه خودمو اسیر بختک میبینم اگه کسی بیدارم کنه که راحت میشم وگرنه با کلی تلاش و زحمت از شرش خلاص میشم من به شخصه بر این باورم کفر و ناسزا به ائمه باعث این پدیده بد میشه
همسرم خیلی وقتا این مشکل رو دارشت من همیشه دیر تر از اون میخوابم و متوجه که میشم فقط بهش میگفتم نگران نباش چیزی نیست و من پیشتم. و نمیذاشتم به پشت بخوابه. و دیگه راحت میخوابید. فکر میکنم کسی که این مشکل رو داره فقط باید به استرس ها و ترس هاش غلبه کنه. اینطوری مغزش قبول میکنه مشکلی نیست و اگر فلج هم بشه سیگنالی برای بیدارشدن نمیده.
سلام .منم چندبار تجربش کردم.اول که افتاد روم خیلی سخت بود داشتم میمردم.اما بمرور زمان برام عادی شده.الانم که هرچندوقت یکبار میاد سراغم هم میتونم ببینمش هم با اون صحبت میکنم.میگیم میخندیم.با هم بیرون میریم.تفریح میکنیم.بعضی وقتها هم من میشینم رو سینه اش.
توی این حالت فقط بگیرید بخوابید هرچی هم که میبینید یا میشنوید فقط زائده ی ترس و ذهنتون هست
مغز ادم خیلی جونِوَره هرچی بیشتر بترسی چیزای توهمی تری میببنی
اصلا لازم نیست بترسید فقط دوباره بخوابید هیچ اتفاقی هم نمی افته خیالتون راحت.من خیلی اینجوری میشم و خیلی بیخیال دوباره میگیرم میخوابم بعد چند لحصه دوباره بیدار میشم
فقط میاد دست و پامو میگیره که تکون نخورم
دیگه اذیت نمیکنه
بهش عادت کردم ،فقط یه بار که باردار بودم و بهش گفتم ولم کن صداشو شنیدم که گفت چون تو منو دوست نداری ولت نمیکنم
تقریبا یه سالی میشد دیگه نیومد سراغم
ولی جدیدا دوباره این حس بهم دست میده
ولی اون نیست،فک میکنم شبیع یه حیوون هست
اصلا خوشایند نیست
اگه قراره دوباره اینجوری بشم خدا کنه دوباره همون قبلی بیاد
دوتا بچه دارم،میترسم به اونا صدمه بزنه
بای