نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳۵۷
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۵۷ ۳۱ فروردين ۱۳۹۷
خدا بکشتش
Iran (Islamic Republic of)
امیر
۲۲:۳۶ ۳۱ فروردين ۱۳۹۷
سلام این حالت و ما ایرانیا بهش میگیم بختک ممکنه براش دلایل علمی وجود داشته باشه اما در پس این حادثه قدرت ماورایی هم وجود داره
این داستان واقعیه
پارسال بود که من و خانوادم همه توی یک شب دچار بختک شدیم و هممون هم تقریبا یه چیزی دیده بودیم پیرزنی قد کوتاه با موهای ژولیده و چشمانی قرمز و با نفرت نگاهت میکنه تقریبا هممون تا صبح دچارش بودیم توی زندگیم تا بحال چیزی ب این ترسناکی تجربه نکرده بودم صبح هممون با صدای جیغ خواهرم از این حالت در اومدیم همگی ما روی سینمون دچار کبودی شده بودیم
تقریبا هر جایی که راجب این حالت اطلاعات داشتن سر زدیم از دعا نویس تا دکتر و روان پزشک و حتی دفتر مرجع تقلید اما هیچ کدوم تا ب حال با چنین حالتی روبرو نشده بودن از اون ماجرا تقریبا شیش ماه میگذشت و ما هم کم کم داشتیم فراموشش میکردیم ک یک شب حدود ساعت پنج صبح بود ک خواهرم جیغ بلندی کشید صدای گریش کل خونه رو پر کرد با فریاد و التماس درخواست کمک میکرد با تمام ترسی ک داشتم رفتم سراغش و ببینم چش شده ک دیدم خواب عمیقیه انگار اصلا از اون صدا در نیمده رفتم مامان و بابام و بیدار کردن و قضیه رو بشون گفتم اونام گفتن ک خیالاتی شدم منم دوباره رفتم ی سر به خواهرم زدم و رفتم بخوابم اما خوابم نمیبرد حس ترس عجیبی داشتم حدودا یک ساعت و نیم بیدار بودم ک کم کم پشت پلکام سنگین شدن تا خوابم برد دوباره احساس خفگی کردم و دوباره اون پیرزن رو دیدم با تمام توانم سعی کردم فریاد بزنم ولی نمیتونستم مادرمو تو آشپزخونه میدیدم ک داره ظرف میشوره اما نمیتونستم صداش کنم یهو دیدم اون پیرزن افتاده روم و داره با تمام وجودش منو میکوبونه به تخت اونقدر شدید بود ک تختم یکم جابجا شد و مادرم از صدای پایه ی تخت فهمید و اومد تو اتاق وقتی منو تو اون حالت نیمه تشنجی دید اولش خیلی ترسید ولی بعدش اومد ک بیدارم کنه و ازون حالت درم بیاره ولی نمیتونست تا این ک سریع دوید طرف آشپزخونه و با ی بطری آب اومد تو اتاق و اونو ریخت رو سرم تا بختک ولم کرد درحالی ک نفسم بند اومده بود شروع ب کریه کردم و مامانم هم منو بغل کرد بعد اینک آروم شدم ازش پرسیدم و اون پیرزنه رو دیده ولی اون ندیده بود بهر حال ازون شب ب بعد مادر و پدرم هرشب شیفت بودن بالا سرم تا اینکه بعد ی ماه آروم شدم
خوشبختانه دیگه تا الان بختک ندیدم ولی بزرگترین ترس زندگیمه راستی من پیش دکترم رفتم ولی خیلیاشون چند خیالاتی میدونستن و اوناییم ک باور کردن کاری از دستشون بر نمیومد فقط گفتن باید باهاش مبارزه کنی
الان من 22 سالمه و هنوز بعد شیش ماه آثار کبودیش روی سینه و قسمتی از گردنم هست
ب هرحال شما چ باور کنید چ ن امیدوارم هرگز دچارش نشین درضمن بختک تا حالا چند نفرو بخاطر ترس زیاد و سکته بت تنگی نفس ب وان مرگ کوشنده
مراقب خودتون باشین
Netherlands (Kingdom of the)
ناشناس
۰۹:۱۲ ۲۷ فروردين ۱۳۹۷
من بعضی وقتها دوبار پشت سرهم میشم هیچ سایه ای تا بحال ندیدم فقط قفلم میکنه زبونم لال ولی با یه صلوات حل میشه چندسالی هست درگیرشم واسم عادی شده
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۲۱ ۲۴ فروردين ۱۳۹۷
ممنون
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۵۴ ۲۲ فروردين ۱۳۹۷
همش تلقینه بهتره قبل از خواب به چیزی که باعث آرامش میشه فکر کنیم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۲۲ ۲۲ فروردين ۱۳۹۷
واقعا نمی دونم واقعیه یا نه اما هر چی که هست نه اینکه احساس خوبی نسبت بهش ندارم بلکه بعد بیداریم و در اومدن از حالت فلجی تمام روز تو دلم ترس و بیزاری می افته
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۲:۲۱ ۱۹ فروردين ۱۳۹۷
چند وقت پیش بختک دیدم اما این دفعه فرق داشت چون یه نوری سمت چپ بهم نزدیک می شد و جو فضا بهم فشار می اورد یه ذکری گفتم اون لحظه از بختک در اومدم ولی جوری نبود که انگار خواب میدیدم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۲:۲۰ ۱۹ فروردين ۱۳۹۷
چند وقت پیش بختک دیدم اما این دفعه فرق داشت چون یه نوری سمت چپ بهم نزدیک می شد و جو فضا بهم فشار می اورد یه ذکری گفتم اون لحظه از بختک در اومدم ولی جوری نبود که انگار خواب میدیدم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۱:۰۲ ۱۶ فروردين ۱۳۹۷
من یک مرد ۴۶ ساله هستم و شدیدا از سنین نوجوانی تا ۱۲ سال پیش با این قضیه درگیر بودم البته چیزی به من حمله ور نمیشد ولی بیشتر مواقع صدای وحشتناکی که هر لحظه بیشتر میشد تمام وجودمو فرا میگرفت
Iran (Islamic Republic of)
رویا
۱۹:۵۴ ۱۵ فروردين ۱۳۹۷
راه حلش فقط چاقو تیز هست اونو زیر بالش بزارین باور کنید هیچوقت دیگه این اتفاق براتون نمیفته و دلیلش اینه که جن از چیزاهای اهنی و نوک تیز و چاقو میترسه
Iran (Islamic Republic of)
ابولفضل
۱۴:۵۷ ۱۵ فروردين ۱۳۹۷
خیلی بده من دیشب دچار شدم اصلا نمی تونستم خودمو تکون بدم یا حرف بزنم یه صلوات فرستادم یه دفه از خواب پریدم خیلی ترسیده بودم واقعا حس خیلی بدی یه
Germany
ناشناس
۰۳:۱۲ ۰۷ فروردين ۱۳۹۷
همین الان بختک روم افتاد
Iran (Islamic Republic of)
ابولفضل
۲۲:۰۳ ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
چطور من هیچ وقت اینطوری نمیشم حتی موقعی که خیلی میترسم
Iran (Islamic Republic of)
رضا
۰۶:۳۵ ۲۷ بهمن ۱۳۹۶
سلام دوستان
بیست وپنج سالمه و برای اولین بار در عمرم این حالت بهم دست داد اما من هیچ موجودی رو ندیدم و تا چشم باز کردم با فشار بسیار زیاد روی قفسه سینم مواجه شدم. هم چنین دستانی قدرتمند در حال خفه کردنم بود اما شکلی ازش ندیدم و مدام چشم میجنبوندم و اطراف رو نظاره میکردم. تصمیم گرفتم مادرم رو صدا بزنم که به کمکم بیاد اما قدرت صحبت و تکون دادن لب هام روهم نداشتم پس به خدا توکل کردم و چند بار ذکر بسم الله الرحمن الرحیم رو تکرار کردم. معجزه ای در من رخ داد و با هر بار تکرار فشار کمتر میشد...
Iran (Islamic Republic of)
رضا
۲۲:۵۳ ۲۴ بهمن ۱۳۹۶
سلام اول از همه بگم که حتما این نظر رو بخونین برای خودتون میگم من الان 14 سالمه دوستان گلم
اولین بار چند سال پیش وقتی خیلیییییی بچه بودم اینطوری شدم ابتدا شدتش کم بود تا همین یک سال پیش بعضی وقتا میومد سراغم به طوری که اصلا مدت زیادی نمیگدشت که دوباره مثلا چهار شب بعد اونطور میشدم خلاصه چند سال با بختک به طور چند شب چند شب و حتی هر شب گذروندم هر روز شدتش بیشتر میشد خالم هم میشد من وقتی در خواب و بیداری در بختک گیر میفتادم صدا و تصویر گفتگوی چند نفر رو میدیدم که هردوی انها شکل خودم بودن و من نمیتونستم حتی گریه کنم
من وقتی در اتاقم گیر میفتادم پدرم رو میدیدم سرم رو بالا میاوردم پدرم رو میدیدم ولی اون خواب بود و من هم خیلی یچه بودم و بغض میکردم و حتی نمیتونستم گریه کنم
مادرم اعتقاد داره ولی پدرم زیاد ماله این حرفا نیست
پدرم اعتقادات پزشکی داره ولی من در اون شرایط مجبور بودم پدرم رو صدا کنم . بعضی وقت ها سایه هایی میدیدم بعضی وقت ها حتی چند نفر رو میدیدم که دارن با هم صحبت میکنند و من رو نمیبینند که البته شکل من نبودن خیلی سخت میگذشت وقتی اتاقم رو ترک میکردم و میرفتم در پذیرایی خونه میخوابیدم خوب میشد و من یک راه فوق العاده برای بختک خودم پیدا کرده بودم البته برای حل این مشکل
وقتی به بختک گیر میفتادم اول از همه سعی میکردم ارامشم رو حفظ کنم البته من چون بچه بودم برام عادی شده بود تا وقتی چیز های ترسناکی نمیدیدم که البته بعد ها اون ها هم اومدن سراغم وقتی میرفتم در بختک سعی میکردم موقعیت رو کنترل کنم سرم رو محکم تکون میدادم به طوری که حس میکردم دنیا داره دور سرم میچرخه حتی بعضی وقت ها که خیلیییی شدید بود من چند بار این کار رو میکردم و بعد با یه حس بی نفسی بیدار میشدم و اولین کاری که میکردم این بود یه نفس خیلی زیاد میگرفتم و وقتی بزرگتر شدم اولین تصویر ترسناک که اومد تو بختکم کسی بود که روی شکمم یا روی سینه ام نشسته بود و فقط دیدم که توی گلوم خون بالا اورد قسم نتونستم به کسی جز خواهرم بگم اون هم دلداریم داد و گفت که فقط یه خواب بوده اما اون هم هیچی نمیدونست از درد من...
مادر بزرگم هم همیشه دلداریم میداد من وقتی بچه بودم در کوچه به گفته دعا نویس در یک جا رفتم که اجنه داشت درسته من در یک مکان متروکه در ساری رفته بودم ولی نمیدونم چی شد حالا بماند رفتیم پیش دعا نویس اون هم گفت پسرم یک همزاد داری و باید درمان بشی بهم دعا داد و باور کنید من چقدر براش دعا کردم و دیدم که خوب شدم و من از خدای بزرگ هم متشکرم که چقدر به من و بندگانش لطف داره البته بختک بیشتر علمیه امیدوارم براتون به اندازه حتی یک ثانیه اطلاعات داده باشم امیدوارم هیچ مشکلی در زندگیتون در باره این مسائل و دیگر مسائل نداشته باشید بدرود