من ساعت ۶صبح دیروز این اتفاق برام افتاد تازه میخواستم بخوابم که احساس کردم مغزم قفل کرده یعنی به هیچی نمیتونستم فکرکنم تکونم نمیتونستم بخورم تااینکه نمیدونم چجوری یاد این افتادم که شاید بختکه وانگشتم رو تکون دادم رفت
قدیمیا میگن کسایی که جلوی در و سر راه میخوابن ممکنه بختک روشون بیفته. پس سعی کنید سر راه اونا نخوابید تا بختک روتون نیفته. خود من تا به حال دو سه بار بختک روم افتاده که آخریش سال ۱۳۷۰ وقتی توی اهواز سرباز بودم افتاد. یکی از شبها وقتی تنها توی کانکس خوابیده بودم (کاملا بیدار بودم) از توی انبار دپوی توپهای ضدهوایی پشت کانکس صدای پای موجودی رو شنیدم که آروم آروم از روی شنها به سمت من میومد. صدای پاشو کاملا میشنیدم. راه رفتن از رو شنها همیشه همراه صداست و کسی نمیتونه رو شن راه بره و صدایی تولید نکنه. این موجود ناشناخته اومد و اومد و از دیواره کانکس رد شد و روی سینه من افتاد. شدیدا احساس خفگی میکردم. طوری که نمیتونستم نفس بکشم. میخواستم فریاد بزنم ولی قدرت نداشتم. اصلا هیچ کاری نمیتونستم بکنم. چند لحظهای (تقریبا بیست ثانیه) طول کشید تا از این حالت بیرون اومدم. من کاملا بیدار بودم و مطمئنم اصلا خواب نبودم که بخوام دچار فلج خواب بشم. کاملا مطمئنم موجود ناشناختهای به سمتم اومد و چیزایی که در این خصوص گفته میشه حداقل در مورد من صادق نیست. باید بپذیریم که علم بشری قدرت تجزیه و تحلیل خیلی از چیزا رو نداره. از این روست که به نظریهپردازی دست میزنه. باید بپذیریم که موجودات ناشناخته کنار ما حضور دارن و زندگی میکنن. بارها شده متوجه حضور اونا شدهام ولی هیچوقت از اونا نترسیدهام.
یادمه تقریبا ۲۵ سال پیش یه شب تنها رو پشت بوم خوابیده بودم که احساس کردم موجودی که کلهاش شبیه گوسفند بود سرشو آورده بود جلوی صورتم و انگار داشت منو برانداز میکرد. مشت محکمی به صورتش زدم که ناگهان ناپدید شد. ولی مطمئنم اون کاملا واقعی بود و من خواب ندیدم. چون اونو احساس کردم از خواب بیدار شدم و باهاش درگیر شدم. یا یه شب دیگه صدای خروپف خیلی بلندی رو شنیدم. بلند شدم و هر چی دنبال صاحب صدا گشتم کسی رو پیدا نکردم. بعضی وقتا کاملا حضورشونو احساس میکنم ولی هیچ ترسی ازشون ندارم و مطمئنم اشتباه نمیکنم. بعضی وقتا مث سایه از کنارم رد میشن. مثلا یه بار سایه موجودی رو دیدم که از راه پله بالا رفت و وقتی رفتم دنبالش و همه جا رو گشتم چیزی پیدا نکردم. مورد آخری که گفتم کاملا در حالت بیداری اتفاق افتاده و کسی نمیتونه بگه خواب دیدی و از این چرت و پرتها.
دوستان وجود موجودات ماورایی رو کنارمون باور کنیم و دنبال توجیهات الکی نباشیم. اونا هستن و حضور دارن. مهم اینه که ازشون نترسیم. چون ظاهرا اونا از ما بیشتر میترسن.
من وقتی که بختک میاید سراغم با صدای بلند خروپف میکنم با این حرکت اطرافیانم متوجه میشن و منو از خواب بیدار می کنند البته بهشون گفتم که هر وقت که من خروپف مکنم حتمآ بیدارم کنندچون مشکلی برام پیش اومده
من موجودی رو دیدم که چشم های سفیدی داشت و بقیه ی بدنش هم سیاه همیشه همینو میبینم و اینننننن ققققدددرررر سراغم اومده که یه بار اود بهش گفتم ( من می تونستم با او حرف بزنم ولی بقیه صدای مرا نمیشنیدند) بهش گفتم ای بابا باز این یارو اومد بیا برو دیگه اه بیکاریا
منو تو سربازی زیاد گرفت ،یک بار دوستم جفتم خوابیده بود بعد من بیدار بودم داشتم کلش بازی میکردم بعد حس کردم دوستم داره بهش فشار میاد از صدای نفسش فهمیدم نور گوشی گرفتم سمتش دیدم چشاش بازه و کامل قرمز و عرق مثل همه بختک هایی ک ادمو میگیره قفل کرده بود داشت فشار میورد به خودش ک رها بشه من یه بسمالله گفتم دست زدم بهش دیدم رها شد ازش پرسیدم گفت یچیز ترسناک دیدم رو پشت بوم ،از نظر من بختک زمانی صورت میگیره ک ترس درون ادم بوجود بیاد و چشمای ادم تو خواب باز بشه و دچار توهم بشه صورت میگیره ، منو میگرفت اولا یخورد هیجان زده میشدم چون عجیب بود ولی بعدها دیگه ریلکس بودم تنها راه رها سازی اینه ک خون سرد باشی و نترسی راحت میتونی تکون بخوری ،یه بار یه چیز عجیب غریب گرفتم توی گوشم صدایی مثل ریل قطار میومد انگار یکی داره میزنه با اهن تپ درو پنچره ها و یچیزی میاد سمتم موها تنم کامل سیخ شده بود مثل این بود ک کامپیوتر ارور داده باشه و بعدش هنگ کنه خاموش شه و ریستارت خیلی با بختک فرق داشت
من معمولا هر ماه دو یا سه بار این جوری میشم و احساس می کنم که روحم داره از بدنم جدا میشه یا در برخی موارد کسی داره کتکم میزنه ولی هر چی فریاد میزنم و کمک می خوام کسی نمی شنوه و اصلا نمی تونم تکون بخورم
لطفا بزرگان این کار منو راهنمایی کنن من ۱۴ ساله روز شب فرقی نمیکنه میخوام بخوابم موجودت خیلی ریز ونامری میان سراعم نمیزارن بخوابم ویک سایه بزرکی همیشه بالای سرم شبها میگرده و اذیت میکن تا نزارن من بخوابم اینها چه موجودی هستند من چیکار کنم
این بختک نه شمشیر داره نه تفنگ نه این چیزا برای غزای زیاد بخار معده میخوره به مغز اینطوری میشه احساس خفگی و از دست دادن اعضای بدن میشه که هیچ حسی نداره بدن وقتی اسم یکی از امام صدا بزنی اوکی میشه دیگه دروغ هم نگین
ربطی ب خواب نداره .چون من میخاستم بخابم وهنوز هشیار بودم دچار این حالت شدم .وهیچ حرکت و صدایی نمیتونستم داشته باشم .جالبش اینجاس ک کسی ک نزدیکای من بود.ی سایه سیاه ک روی من افتاده بود باچشماش دید
یادمه تقریبا ۲۵ سال پیش یه شب تنها رو پشت بوم خوابیده بودم که احساس کردم موجودی که کلهاش شبیه گوسفند بود سرشو آورده بود جلوی صورتم و انگار داشت منو برانداز میکرد. مشت محکمی به صورتش زدم که ناگهان ناپدید شد. ولی مطمئنم اون کاملا واقعی بود و من خواب ندیدم. چون اونو احساس کردم از خواب بیدار شدم و باهاش درگیر شدم. یا یه شب دیگه صدای خروپف خیلی بلندی رو شنیدم. بلند شدم و هر چی دنبال صاحب صدا گشتم کسی رو پیدا نکردم. بعضی وقتا کاملا حضورشونو احساس میکنم ولی هیچ ترسی ازشون ندارم و مطمئنم اشتباه نمیکنم. بعضی وقتا مث سایه از کنارم رد میشن. مثلا یه بار سایه موجودی رو دیدم که از راه پله بالا رفت و وقتی رفتم دنبالش و همه جا رو گشتم چیزی پیدا نکردم. مورد آخری که گفتم کاملا در حالت بیداری اتفاق افتاده و کسی نمیتونه بگه خواب دیدی و از این چرت و پرتها.
دوستان وجود موجودات ماورایی رو کنارمون باور کنیم و دنبال توجیهات الکی نباشیم. اونا هستن و حضور دارن. مهم اینه که ازشون نترسیم. چون ظاهرا اونا از ما بیشتر میترسن.