مادرمو 461 روزه از دست دادمو چون 2 تا خواهر دارم نتونستم خودکشی کنمو برم پیشش،فقط منتظرم وضع مالیه خواهرامو درست کنمو ازدواج کنن بعد برم ببینم مادم کجا رفته
سلام خدا بهتون صبر بده الان ۴ روزه یکی از آشناهامون به علت تصادف دو برادر باهم فوت شدند هردوشون کمتر از ۳۰سال بودند واقعا سخته فکر کردن بهش عذابم میده هیچ جوری از ذهنم پاک نمیشه
خدایا دلم برا داداشم یه ذره شده.چی شد آخه یه دفعه .چرا کمرمو شکوندی.تازه داشتم احساس غرور میکردم.همه آرزوهای دست نیافتنیم رو داداشم داشت بدست میاورد.فزشته بود.حیف حیف حیف حیف
خدایا مزار کنار برادرم پر نشه تا منم برم پیشش.برم بغلش .
منم ۳۵ روزه نفسم. قلبم. امیدم. ثروتم. همه کسم تنها پسرم رو که ۲۷ سال داشت از دست دادم. دارم دیوونه میشم. امکان نداشت تا به حال به این فاصله صدایش را نشنوم یا صورتش را نبینم. دو تا دختر هم دارم. ولی پسرم فرزند اولم بود پاره تنم بود. از فراقش دارم دق میکنم. جواب این مرگهایی که در اثر افسردگی است را کی میدهد ای خدای مهربان به دادمون برس لطفا.
سلام خدا روح پسرت رو شاد کنه وخدا رو شکر کن که دو فرزند دیگر داری والبته که هر گلی بوی خودش رو میدهد ولی روزگار من خیلی بدتر از توست من فرزند ۲۰ ساله ام راکه با بدبختی بزرگ کردم از دست دادم ودیگر فرزن ی ندارم برایم دعا کنید
سلام خدا به همه صبر بده.بیست روز پیش دخترنازمو شب خواب کردم سالم سالم صبح شوهرم خبر مرگشوبهم داد.خیلی ناگهانی.خیلی سخته دخترم شیرین زبانم بود آروم جونم بود توی شهر غریب همدمم بود.میخواستم لباس سفید عروس تنش کنم اماجلو چشم ام کفن سفید تنش کردن...خدایا مصلحتت رو شکر خدایا رحمتت رو شکر..راضیم به رضای تو خدا جون بهمون صبر بده
مادربزرگم ۲۰ خرداد ۹۸ رفت ...یهویی رفت ..همه کارارد همیشه خودش میکرد جمعه ها ناهار همه مونو اون جمع میکرد دور هم ..داریم دیونه میشیم ..تنها شدیم.مامانم تنها دلخوشیش مامانش بود ..میترسم از این زندگی نامرد از این پزشکای قاتل برج ستز ..کاشیکم به جون مریض اهمیت میدادن.
یک سال و ۴ ماهه پیشم نیستی چشمای مهربونتو نمیبینم صدای قشنگتو نمیشنوم تنهای تنهام عزیزکم خواهر گلم دلم اونقدر تنگته که فقط میخوام بمیرم خنده هامون گریه هامون حرفامون همشون لحظه به لحظه همرامه تو رو خدا برای خواهرم یک فاتحه بخونین ...
اصلا آروم نمیشم روز به روز بدتر دلتنگ میشم
مرداد ۹۷ بابای عزیزتر ازجانمو بخاطر بیماری سرطان از دست دادیم ۱۰ روز بعدش داداشم که ۲۸ سال بیشتر نداشت خودکشی کرد.این چنماه فقط دارم گریه میکنم عصبیم حوصله هیچی رو ندارم خودمم تهرانم حتی سرقبرشون که شهرستانه نمیتونم برم هرچی از درد و غصه م بگم کمه هیچوقت تو زندگی انقد احساس ناتوانی نکرده بودم واقعا سخته مرگ عزیز
امیدوارم هیشکی داغ عزیز نبینه
من همسر عزیز ومهربونم رو بعلت ایست قلبی از دست دادم . روزهای سختی رو با پسر ودخترم گذروندیم واقعا با کلمات نمیشه بیان کرد حس دلتنگی ،حس تنهایی،حس اینکه دیگه نیست این حس درونی رو نمیشه بیان کرد فقط کسانی که عزیزشون رو از دست دادن می فهمن من چی میگم به خاطر بچه هام امیدم رو از دست ندادم همیشه بهشون میگم روزای خوبمون هم از راه میرسه باید قوی باشیم فکرمون رو در مورد زندگی عوض کنیم چون وقت خیلی کمه .......
خدا همه رفتگان رو بیامرزه...
منم مادربزرگ عزیزم رو از دست دادم، هیچوقت یادم نمیره، صورت مهربونش رو، آخرین باری که باهاش خداحافظی کردم و راهی آلمان شدم... شش ماه بعد از اومدنم خبر فوتش رو بهم دادند... شوک وحشتناکی بود و هنوز هم خیلی ناراحتم، ازینکه چرا در آخرین روزهای عمرش در کنارش نبودم...
خدا جان چه به سر من امد؟پدرم بود که رفت ؟ من باور نمی کنم . من نمی خواهم باور کنم . مگر می شود او عزیز من بود جان من بود همه کس و همه چیز من بود من چطور ادامه بدهم من چرا نمردم
خدایا مزار کنار برادرم پر نشه تا منم برم پیشش.برم بغلش .
اصلا آروم نمیشم روز به روز بدتر دلتنگ میشم
امیدوارم هیشکی داغ عزیز نبینه
منم مادربزرگ عزیزم رو از دست دادم، هیچوقت یادم نمیره، صورت مهربونش رو، آخرین باری که باهاش خداحافظی کردم و راهی آلمان شدم... شش ماه بعد از اومدنم خبر فوتش رو بهم دادند... شوک وحشتناکی بود و هنوز هم خیلی ناراحتم، ازینکه چرا در آخرین روزهای عمرش در کنارش نبودم...