یک بار رفتم کوچه فوتبال بازی کنم تنها بودم ظهر بود، ناگهان از کوچه بالا پشت بام خانه خودمون رو دیدم یه موجود ترسناک به شکل پیرمرد رو دیدم با قد بلند ۳ متری که یه چوب دستش بود و من رو نگاه میکرد، ایستاده بود نگاه سنگین و ترسناکی داشت، لباس های قدیمی و عجیبی پوشیده بود، سریع رفتم بالا پشت بام دیدم نیستش غیب شده بود، این ماجرا واقعا برام اتفاق افتاده بود
سلام من 13 سالمه زمانی 8 سالم بود توي شهرک بوديم داخل شهرک گربه زیاد بود یک شب تو پارک شهرک بودم رفتم باغ شهرک یهو ديدم 2 تا چشم اونجا بود بدنشم اصلآ معلوم نبوده و اونجا کاملا تاریک بود فکر کردم گربس برای اینکه مطمئن شوم یک سنگ بهش پرتاب کردم اما هیچ اکثرالعملی نشون نداد
چی دروغه ؟ همه اینا اکثرأ واقعیت داره بعضی وقت ها اتفاقات عجیب و ترسناکی برای بعضی از مردم دنیا اتفاق می افته ، مثلا دایی من میگفت که هنگام رد شدن از جاده ای در اردبیل نورهایی عجیب رو میبینه که در آسمان شناور بودن و حرکات عجیبی انجام میدادن اونم چندین بار.. یا مادر بزرگم میگفت ده ها بار جن ها رو دیده بوده از نزدیک که سوار اسب میشدن و حیوانات رو اذیت میکردن، این چیزها واقعیت داره، واقع بین باشیم.
ناشناس
۱۵:۳۶ ۲۴ تير ۱۴۰۰
یک روز من و دوستم درحالی بازی بودیم که حرف ما ،در مورد جن شد مادر بزرگ دوستم گفت که وقتی بچه بوده است با مادرش وارد حمام های قدیمی می شود و وقتی وارد میشوند می بینند که چند نفر داخل هستند و پاهایشان مثل ثم گوسفند است و تشت های آب روی سرشان است و مدام خودشان را تکان می دهند
چند ماه پیش با مادر و پدر و برادر کوچکترم به باغمون تو دماوند رفته بودیم.تو باغمون یه خونه تقریبا ۵۰ متری یه طبقه ساختیم که یه زیر شیروونی هم داره و بقیه فضای باغ پر از درخته و یه قسمتش رو هم تاب و سرسره برای برادرم درست کردیم.شب، بعد از اینکه با خانواده بال های مرغی که برای شام درست کرده بودیم رو خوردیم قرار شد من استخوان های باقی مونده رو به یه سگه که همون نزدیکی زندگی می کنه و ۴تا توله داره بدم،وقتی به در رسیدم دیدم اون سگه مثل همیشه پشت در منتظره.یکی یکی استخوان ها رو براش می انداختم پشت در تا بخوره که ناگهان شروع کرد به خر خر کردن و به پشت سر من خیره شده بود.من که واقعا وحشت کرده بودم ناخودآگاه به پشت سرم نگاه کردم و یه آدم غریبه رو دیدم.همینطور بهش خیره شده بودم می خواستم فریاد بزنم ولی حس کردم اگه ساکت بمونم بهتره.اون یه مرد قد بلند بود که لباس سیاهی هم پوشیده بود و یه چاقو هم دستش بود.با وجود اینکه هوا تاریک بود ولی باغمون اونقدر نور داشت که بتونم چهرش رو ببینم.اون مرد هم بدون اینکه حرکتی بکنه فقط به من خیره شده بود.بعد از چند ثانیه چشمام رو محکم بستم و جیغ کشیدم وقتی دوباره چشمام رو باز کردم دیگه اون مرد اونجا نبود و خانوادم با سرعت به طرفم میومدن تا ببینن چه اتفاقی افتاده.من براشون موضوع رو تعریف کردم ولی هیچ کدوم حرفم رو باور نکردن
من ۱۱ سالمه همین امروز بود که وقتی میخاستم جای خوابیدنم را جمع کنم یهو چوب جالباسی تکون خرد ولی کسی اونجا نبود رفتم نزدیک صدای حرف زدن شنیدم ولی کسی خونه نبود توجوهی نکرنم ولی وقتی که اومدم پایین دادم که یک تصویر مثلث تک چشم رو دیدم ولی چتور اون موقع برق ها رفته بود من خیلی ترسیده بودم همون مقع سوره ناس رو خوندم که درمورد جن هستش وقتی داشتم سوره رو میخوندم تسویر داشت کمکم کم رنگ تر میشود یحو یادم اومد که نمازم رو نخوندم وقتی نمازم رو خوندم هیچ چیزی ندیدم و خدارو شکر کردم
ما توی شمال یه خونه داریم نزدیکای خونمون یه خونه هستش که اکثرا خالیه توی بالکنش یه عروسک سرامیکی بود بالکن تا جایی که به عروسک میرسید بود یه پرده زخیم داشت قشنگ یادمه ۱۰ سالم بود عروسکه چتری تا وسط پیشونی داشت رنگ موهاش نارنجی کدر بود سه تا گیس داشت رنگ کلاهش قرمز بود یه لبخند داشت لباسشم قرمز بود یکی از دستاش به صورت جمع بود و انگشت اشارش بالا بود دستش نزدیک دهنش بود روی یه چیز آهنی نشسته بود.....
من اون موقع با بچه های کوچه بازی می کردم داشتم می رفتم دنبال بچه ها که یه صدای از بالکن خونهه شنیدم نگاه کردم خیلی عجیب بود توجه نکردم رفتم دنبال بچه ها ولی هیچکدوم نمی اومدن رفتم که خودم بازی کنم نا خواسته به عروسک خیره شدم بد صدای ماشین اومد که داشت از کوچه بیرون میرفت وقتی از کوچه خارج شد دباره به عروسک نگاه کردم سرش به سمت چپ متمایل شد جوری که دستش که انگشت اشارش بالا بود رفت رو لپش چند قدر عقب اومدم تا ساعت هشت واسه خودم دچرخه سواری کردم هوا تاریک شده بود دوباره نگاه کردم عروسک به ترز عجیبی اونجا نبود ولی یه پسر بچه که کلاه و لباس آبی داشت از پشت اون پرده بالکناومد بیرون من سریع رفتم خونه...
فرداش اونایی مال اونا بود بالاخره اومدن داشتمبا بچه ها بازی می کردم که توپم افتاد تو خونشون در زدم در رو باز کردن و توپ رو برداشتم از خانومه که در رو واسم باز کرد و تقریبا ۳۰ سالش بود در مورد تکون خوردن عروسک گفتم خیلی عجیب در جواب گفت: نمی دونم ما به اتاق بالا که بالکن داره دست رسی نداریم چشمام گرد شد و تشکر کردم...
ما از خونه ی شمالمون برگشیم خونه ی خودمون دفعه بعد که برگشیم پرده بالکن کاملا کشیده شده بود...........
شاید با ورتون نشه اما به خدا قسم راست میگم تقریبا 7 سالم بودم وساعت حدودن 12 شب بود که به پدرم اسرار کردم برایم از مغازه خوراکبی بخرد مغازه تقریبا به خونمون نزدیک بود خلاصه من و پدرم از خونه خارج شدیم و داشتیم راه میرفتیم هیچ کس هم تو خیابون نبود هنوز زیاد از خونه دور نشده بودیم که من و پدرم یهو دیدیم یه نور خیلی بزرگ از تو آسمون افتاد رو ما دقیقا یادمه از پشت ابر ها تو آسمون دقیقا مثل سفبینه موجودات فضایی ولی ما هرچی به آسمون نگاه کردیم منبعشو ندیدیم و بعد چند دقیقه رعیت ما توصت این نور به یک باره نور غیب شد و من هنوزم معتقدم اونا فضایی ها بودن
یه شب تو خونه تنها نشسته بودم و کتاب قلعه حیوانات رو می خوندم که ناگهان صدای بلند و وحشتناکی من رو از جا پروند.وحشت کرده بودم و قلبم تند تند می زد چند ثانیه گذشت و دوباره این صدا اومد.ولی ایندفعه که خوب دقت کردم فهمیدم صدای سگ همسایمون بوده.
من اون موقع با بچه های کوچه بازی می کردم داشتم می رفتم دنبال بچه ها که یه صدای از بالکن خونهه شنیدم نگاه کردم خیلی عجیب بود توجه نکردم رفتم دنبال بچه ها ولی هیچکدوم نمی اومدن رفتم که خودم بازی کنم نا خواسته به عروسک خیره شدم بد صدای ماشین اومد که داشت از کوچه بیرون میرفت وقتی از کوچه خارج شد دباره به عروسک نگاه کردم سرش به سمت چپ متمایل شد جوری که دستش که انگشت اشارش بالا بود رفت رو لپش چند قدر عقب اومدم تا ساعت هشت واسه خودم دچرخه سواری کردم هوا تاریک شده بود دوباره نگاه کردم عروسک به ترز عجیبی اونجا نبود ولی یه پسر بچه که کلاه و لباس آبی داشت از پشت اون پرده بالکناومد بیرون من سریع رفتم خونه...
فرداش اونایی مال اونا بود بالاخره اومدن داشتمبا بچه ها بازی می کردم که توپم افتاد تو خونشون در زدم در رو باز کردن و توپ رو برداشتم از خانومه که در رو واسم باز کرد و تقریبا ۳۰ سالش بود در مورد تکون خوردن عروسک گفتم خیلی عجیب در جواب گفت: نمی دونم ما به اتاق بالا که بالکن داره دست رسی نداریم چشمام گرد شد و تشکر کردم...
ما از خونه ی شمالمون برگشیم خونه ی خودمون دفعه بعد که برگشیم پرده بالکن کاملا کشیده شده بود...........