یه مکانی هست که هر موقع توش رفتم بعدش یه اتفاق بدی برام افتاده .نمیدونم واقعا دلیلش چیه .میترسم که اگه مجبور بشم دوباره برم اتفاق بد دیگه ای برام بیوفته !
من یه بار خواب دیدم یه بچه کوچیک دستم رو گاز گرفته خب ابن مسخره هست ولی وقتی بیدار شدم دیدم رد دوتا دندون کوچولو رو دستمه!
اتفاق بعدی اینه که من یک بار حدود ساعتای سه یا چهار صبح توی خواب دستشوییم گرفت بعد خواستم برم دستشویی در رو باز کردم اما خواهرم گفت نیا تو...بعد منم گیج بودم به خاطر همین رفتم طبقه بالا خونه عموم در رو با کلید باز کردم و زن عموم بیدار شد و گفت اینجا چیکار میکنی ترسیدم...منم گفتم آبجیم دستشویی بود اومدم اینجا بعد زن عموم گف خواب دیدی و اینا رفتم پایین خونه خودمون دستشویی،صبح از خواهرم پرسیدم تو دیشب رفتی دستشویی گف نه!!!
و من مطمئنم کسی گفت نیا تو...!
وقتی بچه بودم من و مامانم و بابام و خواهرام و برادرم رفتیم مشهد من پنج یا شش ساله بودم و برادرم ده یا یازده ساله بود و خواهران هم بزرگ بودن ما یک هفته رفتیم مشهد خونه ای که توش زندگی می کردیم خیلی خیلی قدیمی بود و سه بار هم باز سازی شده بود تا خونه ریزش نکنه. وقتی که از سفر برگشتیم، در خونه رو باز کردیم و یه خانم و آقای پیر وسط خونه ایستاده بودند و بی حرکت بودند انگار مجسمه بود، پلک هم نمی زدند، همه مون او دوتا زوج پیر رو دیدیم بابام خیلی سریع گفت برید بیرون و در رو قفل کرد بابام و مامانم اینقدر ترسیده بودند نمی توانستند حرف بزنند، و همچنین دَر رو نمی توانستند قفل کنند و از آن محل دور شدیم و بابام اون خونه رو خیلی ارزون آگهی گذاشت تا سریع فروخته بشه، و خونه رو فروختیم..
بابام گفت اون بابا پذرگِ بابا پذرگِ بابا پذرگم هست
ما توی خونه قدیمی زندگی میکنیم که یه زمانی برای مادر بزرگ و پدر بزرگ پدری من است یه زمانی در کودکی خواب یک دختر بچه رو دیدم که داشت توی خونمون و حیاطمون بازی میکرد چیز عادی بود ولی من از اونجا ترسیدم که برادر من هم همون خواب رو بعد ها دید من اون جا دست و پامو روگم کردم که بابام برای من تعریف کرد که خیلی خیلی وقت پیش قبل از بابام مادر و پدر بابام و عمه هام یه دختر داشتند که تو همون حیاط بخاطر خوردن نفت میمیره
من دوران دبیرستان از هر شب ساعت سه چهار صبح با صدای یک نفر از خواب بیدار میدم آنقدر اسمم و تکرار میکرد تا بیدار بشم وقتی هم میشدم کسی نبود ...یک بار که بیدار شدم حس کردم یکی از اتاق رفت بیرون سریع پاشدم رفتم دیدم کسی نیست از ترس رفتم زیر پتو تا صبح تکون نخوردم...این ماجرا ادامه داشت حتی وقتی اسباب کشی کردیم تا اینکه یک شب که از خواب بیدار شدم دیدم تلویزیون تو حال روشن و نورش از پنجره بالای در اتاقم میاد داخل چون اون شب داییم خونمون بود گفتم حتما داره فوتبال میبینه محل نذاشتم و خوابیدم فرداش که بیدار شدم و پرسیدم گفتن که ساعت دوازده تلویزیون و بستن و خوابیدن و اون ساعت کسی بیدار نبوده...هنوزم نمیدونم اون نور مال چی بود..بعد از اون شب هم کسی دیگه با صدا از خواب بیدارم نکرد...
در اون حد که باید ترسناک. نبود ولی خوب باحال بود
من. خواهرم یک بار که به. سمت اصفهان میرفته
برام تعریف کرد، از یک جاده باریک و ترسناک جنگلی تصمیم میگیرین برن که خیلی تاریک بوده میگفت همونجوری که میرفتیم خانواده ای رو دیدیم که وسط جنگل به اون ترسناکی نشسته بودن و غذا میخوردن ماشین هم نداشتن میگفت هیچکس به غیر ما به اونجا نرفت
شاید باورتون نشه شاید بشه ولی من دروغ نمیگم دلیلم نداره که دروغ بگم من 2 بار خواب دیدم که برام تعبیر شده
یه بار من خواب دیدم که توی شهرستانمون سر قبر یه نفر وایستادیم که فردای همون روز یه نفر فوت گرد
دومیش من یه خواب دیدم که زلزله میاد فردای همون روز زلزله اومد تهران
من توی دوران 11 سالگی قک کنم 8 سال پیش توی خونه تنها بودم مامانم و بابام بیمارستان بودن منم توی خونه بودم شب وقتی خوابیده بودم توی اتاقم مامان بابامم پیشم بود من همیشه عادت داشتم ی حوله میزاشتم روی یالشتم نصفه شب حدود ساعت 3 یا 4 بود که ی موجود سیاه با چشايه قرمز و بدنی اسکلت شکل بود و بالای سرم بود وقتی من دیدمش خیلی جیغ میزدم و اون حوله رو زیر سرم میکشید و هی میخواست من و با ی چاقو بزنه از بس جیغ زدم که مامان بابام اومد و میگفت خودتو مسخره کردی ? چرا جیغ میزنی و من فقط اونو می دیدم خیلی ترسیده بودم و وقتی مامانم از بیمارستان اومد گفتم مامان این حوله رو ببر من نمی خوام چون خیلی ترسیده بودم مامانم گفت چرا این مال پدر بزرگت هست ک فوت شده ، راستش پدر بزرگ من توی حادثه آتش سوزی مرده ولی نمیدونم چرا این بلا رو سر من آورده):
سلام منم برام اتفاقات عجیب افتاده مثلا یکیش یه خواب وحشتناک و تا دوهفته هی میبینم حالا بدیش که فکر نکنم هیچ کدومتون باور نکنید خب من خواب بودم بعد 1 دونه بالشت شبیه استیکر چشمک و خنده من اون را 10 روز قبل گذاشتم توی کمدم بد یه هویی ساعت 6 صبح پاشدم دیدم دقیق ساعت 6 هست دیدم ساف بقل بالشت خودمه
من یادمه بچه بودم تو خوابم یه جایی بودم که یکم پول بود من پول رو گرفتم تو دستم و محکم گرفتمش بعد یهو از خواب بیدار شدم وقتی بیدار شدم پول توی دستم بود میخواین باور کنید میخواین نکنین ولی واقعا واقعی بود
اتفاق بعدی اینه که من یک بار حدود ساعتای سه یا چهار صبح توی خواب دستشوییم گرفت بعد خواستم برم دستشویی در رو باز کردم اما خواهرم گفت نیا تو...بعد منم گیج بودم به خاطر همین رفتم طبقه بالا خونه عموم در رو با کلید باز کردم و زن عموم بیدار شد و گفت اینجا چیکار میکنی ترسیدم...منم گفتم آبجیم دستشویی بود اومدم اینجا بعد زن عموم گف خواب دیدی و اینا رفتم پایین خونه خودمون دستشویی،صبح از خواهرم پرسیدم تو دیشب رفتی دستشویی گف نه!!!
و من مطمئنم کسی گفت نیا تو...!
بابام گفت اون بابا پذرگِ بابا پذرگِ بابا پذرگم هست
من. خواهرم یک بار که به. سمت اصفهان میرفته
برام تعریف کرد، از یک جاده باریک و ترسناک جنگلی تصمیم میگیرین برن که خیلی تاریک بوده میگفت همونجوری که میرفتیم خانواده ای رو دیدیم که وسط جنگل به اون ترسناکی نشسته بودن و غذا میخوردن ماشین هم نداشتن میگفت هیچکس به غیر ما به اونجا نرفت
یه بار من خواب دیدم که توی شهرستانمون سر قبر یه نفر وایستادیم که فردای همون روز یه نفر فوت گرد
دومیش من یه خواب دیدم که زلزله میاد فردای همون روز زلزله اومد تهران