این داستانا همش تخیل نویسنده بود ولی به هر حال میخوام یه داستانی رو براتو تعریف کنم که تو این یه سال خیلی روم تاثیر گذاشت:
ما پارسال عید دست جمعی خانوادگی همه اومده بودن یه ۴۰ نفری بودیم
منو خواهر زادم با پسر خالم رفتیم جنگل پشت خونمون تقریبا یه ۳۰۰ متر راهه رسیدیم و گفتیم که همه خوابن بریم بالا ولی اونا قبول نکردن من تنهایی رفتم ولی یه چیز خیلی عجیب دیدم یه پله اونجا دیدم که دقیقا ۸ تا پله داشت و هیچی نبود یعنی به هیچ جایی نرسیده بود رو هوا بود انگار مثلا یه کلبه وجود داشته قبلا اونجا که خرابش کردن پله هاش مونده ولی هر جور حساب کردم نشد اولش اصن متوجه نشدم خیلی هم حال کردم گفتم چه باحال ولی تا وقتی که یه پا گذاشتم رو پله اول یه حس خیلی منفی بهم وارد شد یعنی احساس کردم یه لحظه سینم سنگین تر شد تریج دادم ادامه ندم پلش هم خیلی تمیز بود انگار همین دو دقیقه پیش ساخته باشن جنسشم چوب خالص بود خیلی ترو تمیز توی این سالا خیلی بهش فکر کردم ولی نفهمیدم موضوع چیه کسی این اتفاق براش افتاده میتونه بگه
شما درست دیدی این توهم نبوده خیلی ها دیدند این پله ها معمولا راهی هستند به دنیای موازی اکثر کسایی که توی جنگل دنبال افراد گمشده میگردن میگن که همچین پله هایی مببینن خوش به حالت! راستی میدونستی این پله ها از بین میره و اگه دوباره برگردی نمبینیشون
ناشناس
۲۱:۳۳ ۰۱ فروردين ۱۴۰۱
این داستان ها سه حالت داره
1. ایسگا و دروغ بوده
2. نویسنده داستان توهم زده
3. دلیل علمی داشته نه مزخرفات ماورایی
سلام من یبار تو خونه مامان بزرگم که همه مون اثراتی از جن دیده بودیم فیلم آنابل رو نگاه میکردم خالم هم پیشم خوابیده بود یه هو نگاه به خالم کردم دیدم با چشای قرمز منو نگاه میکنه همون لحظه یه نفر از پاهام منو کشید جلو آشپز خونه نگاه بهش کردم دیدم خالمه داد زدم ؛ یا صاحب الزمان یا خدا بسم الله ؛ که یهو ناپدید شد با صدام همه بیدار شدن درست در جلوی آشپز خونه دراز کشیده بودم و گوشیم جلوی بالشی بود که اونور حال آنابل پخش میشد و درست وقتی به خاله نگاه کردم همون قیافه رو دیدم سعی میکنم زیاد با خالم نیفتم
لااقل یه جوری بنویسید که به فهمید چی به چیه این اراجیف از نوشتن هم داری اشکال است خودت بخون ببین میفهمی چی نوشتی وای به حال مخاطب همه کلمات در هم برهم ما که هیچی نفهمیدین خودتم الان حیرونی که نوشتی!
سلام من وقتی که ۱۰ سال داشتم و شب بود و ساعت ۱۲ بود من خوابیدم و ساعت ۳ یا ۴ از خواب بیدار شدم تشنه بودم و اینکه من خیلی فیلم ترسناک می دیدم برای حس می کردم یه چیزی وقتی که دراز کشیدم بالای سرم هست
بالای سرم رو نگاه کردم دیدم که یک آدم یا موهایی که صورتش را پوشانده و یک لباس سفید خونی و دست هایش ترک بر داشته بالای سرم قرار دارم
من نمی دونن الان توهم زدم یا واقعی بوده
راستی من اسمم هلن مهرآبادی هست ولی من مطمئنم که این یه توهم بوده
سلام من وقتی بچه بودم یه خونه ای داشتیم که آشپز خونش یه انباری خیلی بزرگ داشت همیشه بابامو به جن می دیدم ولی برای اینکه جن متوجه نشه که فهمیدم پدرم نیست میرفتم بغلش میکردم و تا۱۳.۱۴سالگیم تو خواب گریه میکردم هر شب الانم که۱۶سالمه گاهی اوقات می بینم وقتی خونه غریبه میخابم حس بدی بهم دست میده حتی یه بار یکی تو خاب افتاد روم وقتی بلند شدم احساس میکردم واقعا اون اتفاق افتاده
من تو بچگی بابام خیلی خوب رفتار میکرد باهام ولی همیشه به جن می دیدمش خوابشم می دیدم اما الان بابام خیلی عوض شده رفتارش باهام بد شده کتکم میزنه دنبال بهونس بزنه بهم توهین میکنه
چ خیلی چیزای دیگه دیدم و می بینم نمیدونم چرا این اتفاقا میفته
سلام و عرض ادب من واقعا فیلم های ترسناک رو دوست دارم و تا به حال خیلی دیدم ولی کامنت های که شما میزارید رو یک جورایی باور نمیکنم و خب با این داستان ها هم تا به حال نترسیدم این چیز های که شما میگید که توی خواب اتفاق افتاده یک دنیایی هست بهش میگن دنیای موازی اون جا تمامی موجودات ماورطبیعه وجود داره که ما میگیم جن اجنه روح یا هر چیز دیگه این ها فقط بخش کوچیکی از اون موجودات هستند روح ما وقتی ما میخوابیم میره توی اون دنیا و خواب های ما تصویری هست که روحمون از اون دنیا به ما نشون میده و اگر یکی میگه که پیش بینی میکنه در واقع توی اون دنیا این هارو دیده و خوب پیش بینی واقعی نیست و ما از طریق خواب ها اون هارو میبینیم دنیای خواب خیلی پیچیده تر از چیزی هست که ما میبینیم این ها اثبات شده هستند و با بزرگ شدن علم اعتقادات ما نسبت به این چیز ها کم شده و همین به نظرم باعث میشه که ما نمیتونیم اون هارو ببینیم حالا جالب این بود که برخی از یک موجود سیاه که شبیه بچه بوده گفتید که اون بهتون آزاری نرسونده یک نفر دروغ بگه دو نفر دروغ بگه نفر سوم که نمیگه پس نتیجه میگیریم که ما انسان ها با از دست دادن عقایدمون درباره ی روح و جن و دنیای های دیگه دیگه نمیتونیم اون هارو ببینیم و چشم سوم واقعیت ندارد که بعضی میگن چشم سوم دارن بعضی از داستان هایی که شما میگید فقط یک سری تفکرات هست من به شخصه به جن و اجنه و چیز های دیگه خیلی اعتقاد ندارم و فکر میکنم ترسیدن ازشون باعث دیوونه شدنمون میشه این همه سال ما چیزی در این باره نمیدونستم حالا که میدونیم چرا بترسیم؟ خوب من هم اعتقاد دارم هم ندارم یعنی یک جورایی تنها چیزی که باعث میشه به وجودشان مطمعن باشم گفته توی قران هستش
من یه بار تبلتم توی
شارژ بود داشتم استفاده میکردم از تبلتم یهو سرم رو برگردوندم دیدم جهت صندلی تغییر کرده یه لحظه ترس کل بدنم رو فرا گرفت
به مامانم گفتم مامان تو صدای رو تکون دادی گفت نه! سریع تبلتم رو از شارژ کشیدم رفتم بیرون
کاش در نظرات یکگزینه بود که در جواب دیگر نظرات میشد داد
به دسته از دوستانی که میگن با اسم صدا میشن چه صدای آشنا چه غریبه اصلا و ابداع به هیچ وجه جواب ندین خودتون رو نشنیدن بزنید حتما...
من چشم سوم دارم و بارها سایه هاییو دیدم که داشتن جلوم راه میرفتن حتی یبار یکیشون روم نشست و سعی کرد خفه ام کنه که اون موقع با باز و بسته شدن چشمام از بین رف
اوم شاید بیعقل ها باور نکنن، من یک ادم مذهبی ام، یکروز موقع نماز صبح ساعتای ۷ و.. وقتی توی تختم دراز کشیدح بودم و فک میکردم دیدم از راهرو مون ک فرش داره صدای راه رفتن یکنفر میاد، بابام نبود و مامان و اجیم خاب بودن، فک میکردم مامانمه ولی نبود... هی میخاست بیاد سمت ما ولی نمی یومد... توی راهرو و اتاق مامانم بود و من خیلی ترسیدم چون اعتقاد دارم... البتع بعد ابجیمو بلند کردم و همع چب تموم شد. به یکی گفتم گف جن بود ک داش اذیت میکرد، ولی چون نماز میخوندم نیومد
من نصفه شب بلند میشوم صدای دو نفر که باهم صحبت میکنند و میشنوم جرعت این را ندارم که پتو رو از سرم بکشم و ببینم کیست نمیدانم فرشته هستن یا جن کسی اگر اطلاعاتی دارد کمکم کند
ما پارسال عید دست جمعی خانوادگی همه اومده بودن یه ۴۰ نفری بودیم
منو خواهر زادم با پسر خالم رفتیم جنگل پشت خونمون تقریبا یه ۳۰۰ متر راهه رسیدیم و گفتیم که همه خوابن بریم بالا ولی اونا قبول نکردن من تنهایی رفتم ولی یه چیز خیلی عجیب دیدم یه پله اونجا دیدم که دقیقا ۸ تا پله داشت و هیچی نبود یعنی به هیچ جایی نرسیده بود رو هوا بود انگار مثلا یه کلبه وجود داشته قبلا اونجا که خرابش کردن پله هاش مونده ولی هر جور حساب کردم نشد اولش اصن متوجه نشدم خیلی هم حال کردم گفتم چه باحال ولی تا وقتی که یه پا گذاشتم رو پله اول یه حس خیلی منفی بهم وارد شد یعنی احساس کردم یه لحظه سینم سنگین تر شد تریج دادم ادامه ندم پلش هم خیلی تمیز بود انگار همین دو دقیقه پیش ساخته باشن جنسشم چوب خالص بود خیلی ترو تمیز توی این سالا خیلی بهش فکر کردم ولی نفهمیدم موضوع چیه کسی این اتفاق براش افتاده میتونه بگه
1. ایسگا و دروغ بوده
2. نویسنده داستان توهم زده
3. دلیل علمی داشته نه مزخرفات ماورایی
بالای سرم رو نگاه کردم دیدم که یک آدم یا موهایی که صورتش را پوشانده و یک لباس سفید خونی و دست هایش ترک بر داشته بالای سرم قرار دارم
من نمی دونن الان توهم زدم یا واقعی بوده
راستی من اسمم هلن مهرآبادی هست ولی من مطمئنم که این یه توهم بوده
من تو بچگی بابام خیلی خوب رفتار میکرد باهام ولی همیشه به جن می دیدمش خوابشم می دیدم اما الان بابام خیلی عوض شده رفتارش باهام بد شده کتکم میزنه دنبال بهونس بزنه بهم توهین میکنه
چ خیلی چیزای دیگه دیدم و می بینم نمیدونم چرا این اتفاقا میفته
شارژ بود داشتم استفاده میکردم از تبلتم یهو سرم رو برگردوندم دیدم جهت صندلی تغییر کرده یه لحظه ترس کل بدنم رو فرا گرفت
به مامانم گفتم مامان تو صدای رو تکون دادی گفت نه! سریع تبلتم رو از شارژ کشیدم رفتم بیرون
به دسته از دوستانی که میگن با اسم صدا میشن چه صدای آشنا چه غریبه اصلا و ابداع به هیچ وجه جواب ندین خودتون رو نشنیدن بزنید حتما...