داستان ملاقات امام زمان (عج) با آیت الله محمّد تقی بافقی
ماجرای دیدار آیت الله محمّد تقی بافقی با امام زمان (عج) را در اینجا بخوانید.
به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ امام زمان(عج) گرچه از چشمان ما غایب هستد، اما حضور دارند و از احوال ما آگاهند، و هر کسی قادر به دیدار ایشان نخواهد بود، مگر آنکه رضایت حضرت را جلب نماید؛ در ادامه داستانی از دیدار امام زمان(عج) با مرد مسافر را بخوانید.
مرحوم حجّة الاسلام ملاَّ اسد الله بافقی به نقل از برادرش مرحوم آیت الله محمّد تقی بافقی می‌گوید: «قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدّس برای زیارت حضرت علیّ بن موسی الرّضا (ع) بروم. فصل زمستانی بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم. کوه‌ها ودرّه‌های عظیمی سر راهم بود وبرف هم بسیار باریده بود. یک روز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود وسراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانه‌ای رسیدم؛ که نزدیک گردنه‌ای بود، با خودم گفتم: «امشب در میان این قهوه خانه می‌مانم، صبح به راه ادامه میدهم».
پس وارد قهوه خانه شدم، دیدم جمعی از کرد‌های ایزدی در میان قهوه خانه نشسته ومشغول لهو ولعب وقمار هستند، با خودم گفتم: «خدایا چه بکنم؟! این‌ها را که نمی‌شود نهی از منکر کرد، من هم که نمی‌توانم با آن‌ها مجالست نمایم، هوای بیرون هم که فوق العاده سرد است».
همینطور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم وفکر می‌کردم و کم کم هوا تاریک میشد، صدائی شنیدم که میگفت: «محمّد تقی! بیا اینجا». بطرف آن صدا رفتم، دیدم شخصی باعظمت زیر درخت سبز وخرّمی نشسته ومرا بطرف خود می‌طلبد.
نزدیک او رفتم واو سلام کرد وفرمود: «محمّد تقی آنجا جای تو نیست».
من زیر آن درخت رفتم، دیدم، در حریم این درخت، هوا ملایم است وکاملاً می‌توان با استراحت در آنجا ماند وحتّی زمین زیر درخت، خشک وبدون رطوبت است، ولی بقیّه صحرا پُر از برف است وسرمای کُشنده‌ای دارد.
به هر حال شب را خدمت حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) که با قرائنی متوجّه شدم او حضرت بقیّة الله (ع) است بیتوته کردم وآنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدّس استفاده کردم.
صبح که طالع شد ونماز صبح را با آن حضرت خواندم، آقا فرمودند: «هوا روشن شد، برویم».
من گفتم: «اجازه بفرمائید من در خدمتتان همیشه باشم وبا شما بیایم».
حضرت فرمود: «تو نمی‌توانی با من بیائی».
گفتم: «پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟»
پس وارد قهوه خانه شدم، دیدم جمعی از کرد‌های ایزدی در میان قهوه خانه نشسته ومشغول لهو ولعب وقمار هستند، با خودم گفتم: «خدایا چه بکنم؟! این‌ها را که نمی‌شود نهی از منکر کرد، من هم که نمی‌توانم با آن‌ها مجالست نمایم، هوای بیرون هم که فوق العاده سرد است».
همینطور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم وفکر می‌کردم و کم کم هوا تاریک میشد، صدائی شنیدم که میگفت: «محمّد تقی! بیا اینجا». بطرف آن صدا رفتم، دیدم شخصی باعظمت زیر درخت سبز وخرّمی نشسته ومرا بطرف خود می‌طلبد.
نزدیک او رفتم واو سلام کرد وفرمود: «محمّد تقی آنجا جای تو نیست».
من زیر آن درخت رفتم، دیدم، در حریم این درخت، هوا ملایم است وکاملاً می‌توان با استراحت در آنجا ماند وحتّی زمین زیر درخت، خشک وبدون رطوبت است، ولی بقیّه صحرا پُر از برف است وسرمای کُشنده‌ای دارد.
به هر حال شب را خدمت حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) که با قرائنی متوجّه شدم او حضرت بقیّة الله (ع) است بیتوته کردم وآنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدّس استفاده کردم.
صبح که طالع شد ونماز صبح را با آن حضرت خواندم، آقا فرمودند: «هوا روشن شد، برویم».
من گفتم: «اجازه بفرمائید من در خدمتتان همیشه باشم وبا شما بیایم».
حضرت فرمود: «تو نمی‌توانی با من بیائی».
گفتم: «پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟»
حضرت فرمود: «در این سفر دوبار تو را خواهم دید ومن نزد تو می‌آیم. بار اوّل قم خواهد بود ومرتبه دوّم نزدیک سبزوار تو را ملاقات میکنم». ناگهان آن حضرت از نظرم غائب شد.
من به شوق دیدار آن حضرت، تا قم سر از پا نشناختم وبه راه ادامه دادم، تا آنکه پس از چند روز وارد قم شدم وسه روز برای زیارت حضرت معصومه (س) ووعده تشرّف به محضر آن حضرت در قم ماندم، ولی خدمت آن حضرت نرسیدم.
از قم حرکت کردم وفوق العاده از این بی توفیقی وکم سعادتی متأثّر بودم، تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم.
همین که شهر سبزوار از دور معلوم شد با خودم گفتم: «چرا خُلف وعده شد؟! من که در قم آن حضرت را ندیدم، این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم».
در همین فکر‌ها بودم، که صدای پای اسبی شنیدم، برگشتم دیدم حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) سوار بر اسبی هستند وبطرف من تشریف می‌آورند وبه مجرّد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند وبه من سلام کردند ومن به ایشان عرض ارادت وادب نمودم.
گفتم: «آقا جان! وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم، ولی موفّق نشدم؟!»
حضرت فرمود: «محمّد تقی! ما در فلان ساعت وفلان شب نزد تو آمدیم، تو از حرم عمّه ام حضرت معصومه (س) بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از تو مسأله‌ای می‌پرسید، تو سرت را پائین انداخته بودی وجواب او را می‌دادی، من در کنارت ایستاده بودم وتو به من توجّه نکردی، من رفتم» .
من به شوق دیدار آن حضرت، تا قم سر از پا نشناختم وبه راه ادامه دادم، تا آنکه پس از چند روز وارد قم شدم وسه روز برای زیارت حضرت معصومه (س) ووعده تشرّف به محضر آن حضرت در قم ماندم، ولی خدمت آن حضرت نرسیدم.
از قم حرکت کردم وفوق العاده از این بی توفیقی وکم سعادتی متأثّر بودم، تا آنکه پس از یک ماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم.
همین که شهر سبزوار از دور معلوم شد با خودم گفتم: «چرا خُلف وعده شد؟! من که در قم آن حضرت را ندیدم، این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم».
در همین فکر‌ها بودم، که صدای پای اسبی شنیدم، برگشتم دیدم حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) سوار بر اسبی هستند وبطرف من تشریف می‌آورند وبه مجرّد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند وبه من سلام کردند ومن به ایشان عرض ارادت وادب نمودم.
گفتم: «آقا جان! وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم، ولی موفّق نشدم؟!»
حضرت فرمود: «محمّد تقی! ما در فلان ساعت وفلان شب نزد تو آمدیم، تو از حرم عمّه ام حضرت معصومه (س) بیرون آمده بودی، زنی از اهل تهران از تو مسأله‌ای می‌پرسید، تو سرت را پائین انداخته بودی وجواب او را می‌دادی، من در کنارت ایستاده بودم وتو به من توجّه نکردی، من رفتم» .
منبع : گنجینه دانشمندان
انتهای پیام/
یکباردرخواب دیده ام تورا
دوباره قسمتم کن
دیدن حضرت ظرفیت میخواهد و این ظرفیت تقوا و دوری از محرمات است
انشاءالله با ظهور حضرت همه چیز درست میشود ، وقت پایان تمام ظلم ها و ظلمات ظهور است
دعا کنیم ولی فقط به دعا اکتفا نکنیم کار کنیم و تلاش
السلام علیکم یا چهارده معصوم
یا امام زمان بخاطر مادرت حضرت فاطمه سلام ا... علیها التماس دعا که زودتر بیایی و دیگه مشکلی نباشه. التماس دعا
اولین ارزوی من ظهور شماست یا صاحب زمان
جانم به فدایت
با عرض سلام
آقای من یه بنده ی رو سیاه و گناه کار هستم شما ائمه اطهار و خدا از دل همه ی بندگان خدا خبر دارید با روی سیاه و دلی پر از گناه رو به سمت شما میکنم و تقاضا میکنم به در گاه حق تعالی به وابسته ی شما مولی من ، هیچی برای خودم نمی‌خوام جز رضای خدا اما شما برای ما بندگان گناه کار دعا کنید ،عاقا از خدا بخوابید گره از مشکلات تمام بندگانش باز کنه ، خوشی به زندگی مردم برگرده و یاد خدا فراموش نشه.
راستی آقا من هنوز به خوابایی که مادرم دیدن امید و اعتقاد دارم هر چند رو سیاه هستم در محضرتون شما مارو فراموش نکنید .
کاش میشد یه دل سیر رو شونه های شما گریه کرد.
به امید روز وصال روز ظهور .
سلام برحضرت بقیة الله
مطمئن هستم به زودی ظهور میکنید... از خدا میخوام راهی جلوام باز بشه اندکی از کارهاتون رو بر دوش من هم بذارید....حاج قاسمتون بشم
یاعلی
یا حجة بن الحسن عجل علی ظهورک
یا صاحب زمان ادرکنی
درود و سلام خدا بر محمد ابن حسن عسگری
خدایا التماست میکنم ظهور کنه حتی اگر من روسیاهم باید هلاک شم بشم بزار ظهور کنه
بسه غریبی...
میدونم که گناهانم زیاده و درگیر دغدغه های دنیایی خودم بودم و هستم، میدونم تا الان برای خودم زندگی کردم و پیش از این به مادر مهربانمون (حضرت فاطمه س) قول داده بودیم که به دنیا و به تحسس شما بیاییم ولی غافل شدم و گناه کردم.
مولا جان به حق مادر مهربانمون میشه دستمون رو بگیرید و پیش خودتون ببرید. میشه تعلیم و تبریتمون کنید که مادر مهربونمون راضی باشن؟
میشه پیوسته در دنیا و برزخ و بهشت بعد از ظهور و بین الصورین و قیامت و بهشت بعد از قیامت ، همیشه و همه جا اجازه بدین همراه شما باشیم، سرباز شما باشیم، برای شما باشیم، از خودمون هیچ میل و خواسته ای نداشته باشیم و اسلمت وجهی برای شما باشیم؟
خدایا به حق مادر مهربونمون دستمونو بگیر ، مولاجان به حق مادر مهربونمون دستمونو بگیر ، مولاجان میشه کمکموم کنید برای شما باشیم ، به سوی شما باشیم و دغدغه حریم شما رو داشته باشیم که با این کار رضایت مادر مهربونمون جلب بشه و راضی بشن
به امید گوشه چشم فاطمه س
هرگاه در شدت و سختی قرار گرفتید 3 بار امام زمان را صدا بزنید به این گونه:
السلامُ علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی و لا تهلکنی
***
یا صاحب الزمان شما را به خدا به ما نظر کنید و کمکمان کنید و دعا کنید تا راه حق را بپیماییم و از راه باطل برگردیم.
انشاءالله ظهور کنه اونوقت جواب میده
الکی که نیست دنیا خدا داره اگه اینجا خدا جواب نده اون دنیا حتما جواب میده
تو که با منی همیشه چه جواب
حضرت اقا من که لیاقت ندارم ادم بشم ولی تو دعا کن شاید ادم شدیم و خدای دعای مارو شنید و تو رو برامون رسوند انشاالله-
خدا میدونه هر جا که حاجت روا بوده فقط ظهور اقا امام زمان رو خواستم -
یعنی درستش هم همینه و وظیفمونه
ای کاش منبع این اخبار را با ذکر جزئیات بیان فرمایید.
قسمت اخیر این واقعه برای حقیر قابل فهم نیست که حضرت ولیعصر (عج) به دلیل اینکه او سرش پایین بوده و حضرت را ندیده رفته باشد.
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
چه نزدیکی آقا به ما و ما با گناهمان روز به روز از شما دورتر می شویم
با کوله باری از گناه به انتظارت نشسته ام گوشه نظری یا صاحب زمان و مکان
ولي امر مطلق مسلمين جهان صلوات. و دعاي فرج.
اللهم عجل لوليك الفرج
بگذار که من چشم به پای تو گذارم
خدایا به حق امام زمانت قسم ، دنیا را از شر تروریسم و صهیونیسم پاک گردان و به حق خون های به ناحق ریخته شده کودکان و زنان یمنی و سوری ، آل سعود را نابود و آمریکای ملعون را از صفحه روزگار محو بفرما
انشالله زنده باشیم و اون روز رو ببینیم
خب چی میشه ماهم ببینیمش .. مگه میشه جوانهای گناهکاری چون من حضرت مهدی عج راببینیم و دوباره سمت گناه برویم .
دوسش دارممم . منم میخــوام ببینمش بااینکه میدانم روسیاهم
و این ظرفیت با تقوا و دوری از محرمات هست
اى جانشين حسن، اى يادگار شايسته، اى پايدار مورد اميد، اى مهدی اى فرزند فرستاده خدا، اى حجّت خدا بر بندگان، اى آقا و مولاى ما، به تو روى آورديم و تو را واسطه قرار داديم و به سوى خدا به تو توسّل جستيم، و تو را پيش روى حاجاتمان نهاديم، اى آبرومند نزد خدا، براى ما نزد خدا شفاعت كن.
مومنین برای من گرفتار در این روز عزیز دعا کنید.
برای رفع گرفتاری این بنده حقیر دعا کنید
یا مولای یا صاحب الزمان ادرکنی
یا مولای یا صاحب الزمان اغثنی
یا مولا به حق جد و جده ات عنایتی رو زندگی من گرفتار داشته باش.
مومنین برای من گرفتار در این روز عزیز دعا کنید.
برای سلامتی و ظهور ولی امر مسلمین جهان حضرت امام عصر (عج)
صلوات*