سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

اینستاگردی؛

خاطره هادی حجازی فر از تماشای فوتبال در دوران سربازی +عکس

هادی حجازی فر به مناسبت صعود ایران به جام جهانی روسیه پستی را در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد.

به گزارش خبرنگار حوزه هنرمندان گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان؛ هادی حجازی‌فر بازیگر سینما، که با ایفای نقش حاج احمد متوسلیان در «ایستاده در غبار» بهترین فیلم سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر به شهرت رسید، همزمان با صعود ایران به جام جهانی روسیه خاطره ای از دوران سربازی اش را در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد.

هادی حجازی فر در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
"سرگرد ن. معاون انتظامی زندان خوی که تمام افتخارش این بود که توی سی سال خدمت با یک زندانی هم چایی نخورده و هر روز در صبحگاههای خنده دار ما با هشت تا سرباز میزد به درخت بید و میگفت این را من کاشته ام . قدمتش را یادآوری میکرد و به نوعی تودهنی به مایی که شاکی بودیم از دوازده ساعت پُست دادن مُدام در برجک.
 
در طول یکسال و نیم خدمت تنها سربازی بودم که نتوانست به بهانه تخلف تبعیدش کند اما خب سایه اش را هنوز پشت سَرَم احساس میکنم . روزهایی که مراسم زجرآور اعدام داشتیم صبحانه مُفَصلی می دادند و سرگرد دست و دلباز میشد و نفری دو ساعت مرخصی شهری میداد که به خانه نرسیده تمام شده بود . بیشتر از زندانی ها سربازها دشمنش بودند .
 
حیاط وسیع زندان و درختهای زردآلویش را یکساله اجاره کرده بود و بیچاره میوه های نارَس و چاغاله های ترش که با نفرت ما چیده شده و به اقصی نقاط زندان پرتاب شدند . خشم فردا صبحش هنوز قابلیت تکرار در کابوس هایم را دارد . سرگرد در هفت ِهفتِ هفتاد و هفت و روزی که دانشگاه قبول شدم و مجبور به امضای ترخیص من شد آن هم بدون تبعید کردن و تنبیه کردنم دستور داد موهایم را با نمره دو بزنم .
 
التماسش کردم در نهایت که آقا شما بزرگ مایی ، دارم میرم دانشگاه تهران کوتاه بیا و از سرِ تقصیرات سه سانت موی من بگذر . در حالی از زندان بیرون آمدم که کله ام از کچلی برق میزد . اینها را گفتم تا برسم به بازی ایران و آمریکا در جام جهانی . بازی را از پشت بام اسایشگاه و اسلحه بدست از روشنایی شیشه ای می دیدم که مچ ام را گرفت . داشت از توبیخ حرف میزد که با صدای گزارشگر چرخیدیم سمت روشنایی و تلویزیون . گُل ل ل و باور کنید یا نه سرگرد در آغوش من بود . سی ثانیه بغل سفت برادرانه پدرانه و دوستانه.
 
بعد ولم کرد و گفت دیگه نبینم موقع نگهبانی حواس ات پرت باشه. گفت و رفت. آن گرما و بغل سفت سرگرد بیشتر در ذهنم مانده تا تمام آزارهایش . این یک واقعیت ِ تلخ است که ما در شادی های ملی رفیق تر و مُتحدتریم تا در غم ها و شکست ها . در ماجرایِ مجلس ، قبل از عزاداری برای شهدا و تسلیت به خانواده های داغدار ناخن به صورت هم کشیدیم. از بالا تا پایین، همه، اما شَک ندارم حالا و پس از این توپ های کوچک که از دروازه گذشتند جا برای بغل کردن هم داریم، سفت، برادرانه، پدرانه و دوستانه."


انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.