سایر زبان ها

صفحه نخست

انتخابات

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

خاطرات طنز و شنیدنی کاربران فضای مجازی از دوران درس و مدرسه + تصاویر

با نزدیک شدن به آغاز ماه مهر و مدرسه کاربران فضای مجازی خاطرات طنز و شنیدنی خود را از دوران مدرسه به اشتراک گذاشتند.

به گزارش خبرنگارحوزه اخبار داغگروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان، ورود به مدرسه برای نوآموزان شروع یک زندگی جدید و زیباست هرچند برخی دراین روز به واسطه جدایی چند ساعته از والدین گریان و برخی شاداب هستند، اما آغاز تمرین زندگی اجتماعی است، زندگی که با آموختن و رسوم متفاوت از خانه همراه است. روز‌های نخست مدرسه با صف‌های نه چندان نا منظم و بازیگوشی کودکان دورانی شیرین برای تمام زندگی است و همه بزرگسالان آرزوی تکرار این روز به یادماندنی را دارند و تنها خاطرات و تلخ و شیرین آن روزهاست که برای دانش آموزان گذشته باقی می ماند.

از این رو همزمان با فرا رسیدن ماه مهر و مدرسه، کاربران فضای مجازی با راه انداخت هشتگ جالب #خاطرات_ضایع_مدرسه ، خاطرات طنزآمیز و خنده دار خود را از دوران تحصیلی خود در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشتند و با یادآوری آن دوران تکرار نشدنی لبخند را بر لبان دوستان مجازی خود نشاندند.

در ادامه نمونه هایی از خاطرات جالب کاربران فضای مجازی را با هشتگ #خاطرات_ضایع_مدرسه مشاهده می کنید.شما هم می‌توانید خاطرات شیرین  دوران مدرسه خود را در قسمت نظرات این خبر به اشتراک بگذارید.

 

 

انتهای پیام/

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۶
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۱:۰۳ ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
دیروز به ما کارنامه دادن منم همه ی نمراتم ۲۰و۱۹/۵ بود فقط نمره ی ریاضیمو شدم ۸ مامانم نذاشت بیام خونه بعدش مامانم گفت بیای خونه سرتو میبرم بابامم سکوت کرده بود جرات نمیکرد حرف بزنه بعد به مدرسه هم گفته بود راش ندین تا دو هفته خونه ی مامان جونم بودم ??من بدبخت??
مرمر
۰۰:۵۵ ۲۳ مرداد ۱۴۰۱
همین سال گذشته بود که کم کم مدارس داشت حضوری می شد. کلاس ما رو دو قسمت کردن ۱۵ نفر تو یه کلاس و ۱۵ نفر تو کلاس دیگه ای بودیم. معلم سر اون یکی کلاس بود و ما هم تو این کلاس خوابیده بودیم:)) اومد سر به ما بزنه ما شنیدیم صداش رو. سریع خودمون رو جمع و جور کردیم اومد تو گفت وااای چه دخترهای خوبی چه آروم نشستن دارن یادداشت میکنن مطالب رو. آفرین آفرین. وقتی رفت بیرون یکی از بچه ها تازه از خواب پرید:)) می گفت چی شد کی اومد؟
بعد هم دوباره گرفت خوابید:)))
.
۱۷:۰۴ ۲۷ فروردين ۱۴۰۱
یادمه مبصر کلاسمون داشت سعی میکرد بچه ها رو ساکت کنه منو چون تقلب کرده بودم صدا زدن تو دفتر بودم های واسه امضای برگه ی تعهد این پا اون پا میکردم که ازم تعهد نگیرن بعد این مبصره برای ساکت شدن بچه ها کوبید به میز معلم میزه افتاد زمین همه کارکنای مدرسه از دفتر رفتن بیرون رفتن سر کلاسمون منم لا به لای همونا رفتم تو کلاس نشی٫نشستم
ی بنده خدایی
۱۶:۰۷ ۰۸ فروردين ۱۴۰۱
کلاس ششم بودم یبار معلم زنگ ۲ از کلاس بیرون رفت منم تصمیم گرفتم توی این زنگ که معاون میاد باهم نامه بنویسیم. معاونه اومد و ما همچنان در حال نامه نویسی. تا اینکه یکی از بچه های دهن لق کلاس معاون رو خبر کرد، نامه دوستم هم دست من بود. یهنی معاونه یجوری نامه رو ازم گرفت انگاری ک نامه ماله خودش بود
ناشناس
۱۰:۱۸ ۰۳ آذر ۱۴۰۰
سلام کلاس ششم من درسم عالی بود بقیه افتضاح همیشه بعد از تموم شدن امتحانم یواش میرفتم پایه تخته جوابا مینوشتن بعضیاشون غر میزدن بزرگ تر و واضح تر بنویس منم مینوشتم پرو نمی نویسما کل کلاس بهش اعتراض میکردن انقدر باحال بود چش غره هم میرفتم که سریعتر بنویسین
زهرا
۱۰:۱۵ ۰۳ آذر ۱۴۰۰
یبار نهم بودیم امتحانات خرداد دوستم رو دیدم تقلب میکنه امتحان تموم شد رفتم به ناظم بگم دیدم پرید جلوم انقدر التماس کرد گفت خونمون پیش همه گفت دو سال هر کاری ازم بخوای انجام میدم
فاطمه
۲۱:۴۸ ۱۸ آبان ۱۴۰۰
سال هفتم بودم یه دوست داشتم خیلی ترسو بود شده بود مبصر یه روز صبح که تازه مدرسه باز شده بود پشت حیاط میز تنیس بود اول صبح بود کسی نبود فقط من بودم دیدم دوستم داره میاد رفتم پشت درخت قایم شدم اونم گیج خواب بود انگا زامبی یهو پریدم جلوش از ترس دیدم بیهوش شد افتاد منم ترسیده بودم بلندش کردم بردم تو رختشور خونه یه گوشه ای گذاشتمش روشم کلی لباس ریختم کسی نبینه
رقیه
۱۴:۱۴ ۲۴ خرداد ۱۴۰۰
من همیشه خودم امتهانامو می‌نوشتم بقیه دوستام تغلب میکردن من از این که نمیتونستم لوشون بدم داشتم منفجر میشدم تا یه روز که دل و زدم به دریا لوشون دادم بعد معلم برگشت بهم گفت اصلأ خوب نیست این‌جوری دوستاتو لو میدی اون موقع بیشتر از داشتم منفجر میشدم
مبینا
۱۱:۲۰ ۲۱ فروردين ۱۴۰۰
خوب بود
ناشناس
۰۱:۲۱ ۱۳ اسفند ۱۳۹۹
خانم معلمم گقت بیا ازت سوال بپرسم منم کلا رو جواب درست دادم دوستم گفت خانم معلم چی ازت پرسید بهش گفتم فقط یه سوالو یادم رف گف تو تازه برگشتی یعنی به همین زودی یادت رف همون موقع بود که داشتم از خجالت اب میشدم
Adrian
۱۸:۲۰ ۲۸ بهمن ۱۳۹۹
اول دبيرستان بودم كه من شاگرد اول بودم و با يكي از دوستام سر درس رقابت داشتم معلم هميشه از من تعريف كي كرد
فاطمه
۰۱:۲۹ ۲۰ دی ۱۳۹۹
من راهنمایی بودم شایعه کردم زلزله اومده کل مدرسه رو بهم ریختم یه هفتم اخراج شدم هیچوقت یادم نمی ره که به خاطر این مدیرمون چنان گوشمو پیچوند که نگو
من بلد نبودم اشتراک گذاری کنم به خاطر همین اینجا گزاشتم
سیندرلا دلبر
۱۶:۱۰ ۰۷ دی ۱۳۹۹
خیلی خوب ولی خنده دار نیستند
..
۲۰:۱۰ ۳۰ آبان ۱۳۹۹
یه اتاق کوچیک و خالی پشت حیاط مدرسمون بود، بین بچه ها شایعه انداختیم که یه موجود فضایی اونجاس
فاطی
۱۵:۳۶ ۲۲ آبان ۱۳۹۹
یادمه راهنمایی بودم همش پیش مدیر مینشستم وقتی ی معلمی میخواست امتحان بگیره داخل دفتر نگاه سوالا میکردم میرفتم حلشون میکردم بعدش فقط خودم ۲۰ میگرفتم
مهسا
۲۲:۴۹ ۲۹ مهر ۱۳۹۹
آقا ما کلاس پنجم میرفتیم تو کمد دیواری مدرسه با رفیقمون خیلی جای تنگی بود جفتمونم خیلی لاغر و ریزه میزه ایم کلا یه روز رفتیم تو کمد گفتیم بیا بچه هارو بترسونیم(باور میکنین یا نه تو کلاس شیش نفر بودیم، چون تازه تاسیس شده بود و معلمای خیلی خوبی نداشت) خلاصه همه آمدن تو کلاس و منو دوستم تو کمد که از لای در کمد دیدیم معاون مدرسه هم اومده
ناشناس
۲۲:۳۸ ۱۵ مهر ۱۳۹۹
واییی
مارامدافع چادرحضرت زهرا س افریده اند
۲۰:۳۸ ۲۸ شهريور ۱۳۹۸
دبیرستان که بودم یه معلم داشتیم ازهرکی خوشش میومد بهش نمره میداد
نتیجه امتحانات که اومده بود شاگردهای خوب کلاس نمرشون زیرده بودضعیف های کلاس نمره شون نوزده وبیست وبعدا که بچه هااعتراض کردن ودوباره توسط یه معلم دیگه تصحیح شد همه نمره هاتغییرکرده بود. البته بعدا معلوم شد که ایشون مشکل اعصاب وروان داشتن