سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

کدام هنرپیشه پای رامبد جوان را به دنیای بازیگری باز کرد؟

بازیگر با سابقه ایران از نحوه ورود رامبد جوان به دنیای بازیگری صحبت کرد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، "آقای جمالی" تلویزیون این روز‌ها بیشتر کتاب می‌نویسد و مدتی حتی از تهران به کیش رفته بود. وقتی در خیابان دیده می‌شود بچه‌ها دوستش دارند و از او می‌خواهند تُک‌زبانی حرف بزند؛ چون آنقدر باورپذیر نقشش را در "قصه‌های تا به تا" بازی کرد، اما حضور در امیرکبیر تلویزیون برایش غرورانگیز است و حسرت نقش چرچیل در دلش مانده و می‌گوید «یک‌بار برای نقش چرچیل گریم شدم و نقش کوتاهی در سریال "معمای شاه" داشتم؛ زمان کافی وجود نداشت وگرنه آقای نویسنده می‌توانست نقش بیشتری برایم بنویسد.»

با "گلباران" رضا بابک وارد تلویزیون شد، اما از همان روز‌ها هم در کنار بازیگری، مدیریت صحنه را هم عهده‌دار شد. رفته‌رفته وارد نویسندگی، نمایش عروسکی و کار‌های رادیویی شد و حتی در چندین برنامه تلویزیونی اجرا هم کرد.

رضا فیاضی در معرفی خودش می‌گوید «من کودکان را دوست دارم؛ به ایران و ایرانی احترام می‌گذارم و برای فرهنگ و هنر این مملکت تلاش کرده‌ام و در هر رشته‌ای، می‌کوشم قدمی بردارم.»

گواه بر این نکته‌ای که او در گفت‌وگوی تفصیلی با خبرنگار خبرگزاری تسنیم گفته، این است که در عرصه قصه‌گویی و نویسندگی کودک و رمان‌نویسی قدم برداشته و حتی کتابخانه‌ای در جزیره کیش بنا کرده است؛ چون برایش بالا رفتن سرانه مطالعه در کشور اهمیت دارد.

در مجموعه عروسکی "هادی و هدا" نویسندگی کرده است و در آرایشگاه زیبا "مرضیه برومند" بازی دیدنی را ارائه می‌دهد. در "پهلوانان نمی‌میرند" کنسول روس را بازی کرد و بعد از آن، بار‌ها فیلمسازان دیگری خواستند تا نقش روسی به رضا فیاضی واگذار کنند که البته پیش از "پهلوانان نمی‌میرند" در سریال "امیرکبیر" سعید نیک‌پور چنین نقشی را با فضایی دیگر ایفا کرده بود. آنجا البته قرار بود نقش میرزا آقاخان نوری را بازی کند، اما خودش با مرحوم محمد مطیع معامله می‌کند و نقش سفیر روس را بازی می‌کند. در جریان این گفتگو به این نکته اشاره کرده است که من ابتدا نقش میرزا آقاخان نوری را داشتم و مدتی هم تمرین کردم. اما بعد احساس کردم با این نقش ارتباط نمی‌گیرم؛ به همین دلیل با مرحوم محمد مطیع معامله‌ای کردم و نقش سفیر روس را با صلاحدید کارگردان از او گرفتم.

او درباره باورپذیری در ایفای نقش هم گفته است «بار‌ها برای سریال امیرکبیر به سفارت روسیه رفتم و سعی می‌کردم که با افراد مختلف صحبت کنم. بعضی از آن‌ها فارسی متوجه نمی‌شدند و با لهجه شیرین ترکی می‌گفتند که "فارسی بیلمیرم" و این برایم جالب بود. خانم کتاب‌فروشی در اطراف سفارت روسیه بود؛ او آکسان زیبایی روی حرف "ر" می‌گذاشت و آن را با ته‌لهجه خاص ارمنی ادا می‌کرد. من این حالت را از او یاد گرفتم و وقتی با کارگردان در میان گذاشتم، ایشان هم آن را تأیید کرد. نهایتاً این لهجه شکل گرفت و بعضی‌ها در خیابان به شوخی ادای مرا درمی‌آوردند.»

رضا فیاضی هم مثل بسیاری از بازیگران کاربلد دیگر، کارنامه خاطرانگیزی از خود به جای گذاشته است با سریال‌هایی مثل "هتل"، "رانت‌خوار کوچک"، "روزگار قریب"، "نوشدارو"، "بچه‌های نسبتاً بد" و در سینما "روسری آبی"، "روز واقعه"، "گزارش مریم"، "خنده در باران"، "یوسف هور" و "کار کثیف".

او که علاوه بر کارگردانی و بازیگری، شعر می‌سراید، داستان می‌نویسد و خاطراتش را می‌گوید؛ از جمله تألیفاتش می‌توان به "ت مثل تئاتر"، "بانوی نیلوفر"، "بازیگر" و "قصه‌های آسیه‌آباد" اشاره کرد.

مرا آقای جمالی صدا می‌زنند!

با رضا فیاضی ساعاتی را به گفتگو نشستیم؛ مشروح این گپ و گفت را در ادامه بخوانید:

* بگذارید با مراوده‌تان با مردم شروع کنیم؛ هنوز هم در خیابان شما را "آقای جمالی" صدا می‌زنند. یا وقتی از شما می‌پرسند چرا نیستید به مردم چه جوابی می‌دهید؟

واقعیت این است که بعد از ۲۰ سال هم هنوز ما را به همان "آقای جمالی" می‌شناسند و صدا می‌زنند. حتی ادای من را درمی‌آورند و می‌گویند "اعظم"... (دیالوگ معروف شخصیت آقای جمالی در سریال "قصه‌های تا به تا"). این شخصیت برای من در کوچه و خیابان اتفاقات شیرینی را رقم زده است و تعصب عجیب و غریبی به این نقش دارم. اما جالب است بدانید که سریال "امیرکبیر" نقطه عطف زندگی من بوده است. به عنوان یک خارجی‌پوش (سفیر روس) شناخته شدم و البته بعد از معامله‌ای که با مرحوم مطیع کردم.

* البته این لهجه و گویش روسی در "پهلوانان نمی‌میرند" هم اتفاق افتاد...

بله در آنجا هم اتفاق افتاد و قرار بود در سریال "معمای شاه" هم تکرار شود.

برای نقش سفیر روسیه به سفارت روسیه رفتم

* واقعاً این گویش و لهجه را درست و اصولی ادا می‌کنید (لهجه فارسی- روسی) ...

من شخصیت‌های فرانسوی، آمریکایی و روسی را بازی کردم؛ برای شخصیت سفیر روسیه سریال "امیر کبیر" به سفارت روسیه- شوروی سابق- می‌رفتم. سعی می‌کردم که با افراد مختلف صحبت کنم. بعضی از آن‌ها فارسی متوجه نمی‌شدند و با لهجه شیرین ترکی می‌گفتند که "فارسی بیلمیرم" و این برایم جالب بود. خانم کتاب‌فروشی در اطراف سفارت روسیه بود؛ او آکسان زیبایی روی حرف "ر" می‌گذاشت و آن را با ته‌لهجه خاص ارمنی ادا می‌کرد. من این حالت را از او یاد گرفتم و وقتی با کارگردان در میان گذاشتم، ایشان هم آن را تأیید کرد؛ آن دیالوگ معروف "امیر باید بداند امپراطوری معظم روس" را همگان با آن لهجه و گویش دیدند و شنیدند. نهایتاً این لهجه شکل گرفت و بعضی‌ها توی خیابان به شوخی ادای مرا درمی‌آوردند.

نقشم را با محمد مطیع معامله کردم

البته قرار بود نقش میرزا آقاخان‌نوری را بازی کنم، اما با مرحوم محمد مطیع معامله کردم؛ در واقع نقشم را خریدم. من جوان‌ترین فرد آن گروه بودم؛ همه بازیگران، سن و سال‌دارتر از من بودند. وقتی به من پیشنهاد نقش دوم را دادند تعجب کردم. مدتی هم نقش میرزا آقاخان نوری را تمرین کردم. اما بعد احساس کردم با این نقش ارتباط نمی‌گیرم؛ به همین دلیل با مرحوم محمد مطیع معامله‌ای کردم و نقش سفیر روس را با صلاحدید کارگردان از او گرفتم. خوشبختانه با این نقش دیده شدم و این اتفاق برایم مهم بود.

فکر می‌کردند من توک‌زبونی حرف می‌زنم

در نقش "آقای جمالی" هم این اتفاق افتاد و من این شخصیت نوستالژی را با کمک مرضیه برومند ساختم. روی لحن آنقدر کار کردم تا توک‌زبونی شود. خیلی جالب بود که من و پسرم در سریال "قصه‌های تا به تا" مثل هم حرف می‌زدیم و البته این نوع شخصیت‌پردازی در ذات خود این کاراکتر بود. وقتی چندبار تمرین و تست کردم شخصیت جا افتاد و به قول معروف جالب بود مثلاً تهیه‌کننده‌ای که من با او کار می‌کردم همین آقای ایرج محمدی با کارگردان مطرحی صحبت می‌کرد و می‌گفت به نظر تو آن کارگردانی که می‌گویی مناسب رضا فیاضی است؟ گفت: رضا فیاضی مگر توک‌زبونی حرف می‌زند!

به نام "آقای جمالی" برای من پرونده پزشکی تشکیل دادند

آنقدر این نقش باورپذیر شده بود که آن کارگردان معروف هم فکر می‌کرد من توک‌زبونی حرف می‌زنم یا مادر "مریم سعادت" با دلسوزی گفته بود آقای فیاضی توک‌زبونی حرف می‌زند! جالب است بدانید که در مطب پزشک هم مرا "آقای جمالی" صدا می‌کردند و نسخه هم به همین نام می‌نوشتند. حتی شاید برایتان جالب باشد منتظر بودم مرا برای عکس گرفتن در مطب پزشک صدا کنند پس از چند دقیقه گفتند آقای جمالی! من جواب نمی‌دادم. چون حواسم به این موضوع نبود و بغل دستی من گفت: شما را صدا می‌زنند. گفتم: آهان! راست می‌گویید و من رفتم؛ به اسم آقای جمالی برای من پرونده پزشکی تشکیل دادند. من در سریالی به نام "شهر قشنگ" شخصیت تاجر قورقوری را بازی کردم؛ با خودم گفتم وامصیبتا از این به بعد مردم مرا تاجر قورقوری صدا می‌زنند؛ چون شخصیت بانمکی شده بود، اما اصلاً دیده نشد. بیش از دو دهه است کماکان مرا به نام آقای جمالی می‌شناسند.

ناراحت می‌شوم رضا رویگری را در این شرایط می‌بینم

* بگذارید مقداری درباره مشکلات و دغدغه‌های پیشکسوتان تئاتر، سینما و تلویزیون صحبت کنیم که خودتان هم جزو همین طیفید. شخصیت‌هایی مثل "فردوس کاویانی" دوست ندارند جلوی دوربین باشند و از عکاس فراری‌اند. مصاحبه نمی‌کنند، اما سال‌ها برای مردم خاطره آفریدند...

برای من خیلی افتخار است با امثال فردوس کاویانی کار کرده‌ام و در کارنامه‌ام ثبت شده است. با او روی صحنه حاضر شدم و"هاملت و سالاد فصل" را بازی کردیم. آن زمان هم فردوس دچار فراموشی می‌شد و در واقع با هم خاطره‌ها داشتیم. وقتی می‌شنوم بیمارند و سال‌های سال هم کاری از او نمی‌بینم دلم می‌گیرد. فراموش شدن خیلی سخت است و آوردن اینطور آدم‌ها پای تلویزیون و جلوی دوربین هم کار زیاد درستی نیست. وقتی به علت بیماری، چهره‌شان آن صلابت گذشته را ندارد؛ همین چندی پیش در سریال نمایش خانگی مهران مدیری، محسن قاضی‌مرادی را دیدم اشکم جاری شد. یا فریماه فرجامی را روی آنتن آوردند دلم به درد آمد. این چهره‌ها برای مردم خاطره‌انگیزند. خدا نکند من به جایی برسم که نتوانم تکلم کنم و مردم با ترحم به من نگاه کنند.

کاراکتر‌های عمه، عمو و خاله تکرار شده‌اند

* جالب است وقتی مخاطبین فیلم و محتوای صحبت‌های شما را می‌بینند و می‌خوانند یاد آن اصالت‌ها و قصه‌ها و حکایت‌های جذاب "دنیای شیرین" و "قصه‌های تا به تا" و خیلی از سریال‌های دیگر می‌افتند که خانواده و خانواده‌داری را به آن‌ها یاد می‌دادید؛ از زشتی دروغ و مشکلات رفتاری کودکان و احترام به پدر و مادر می‌گفتید، اما جایشان بسیار خالی است.

یادم می‌آید خانم منشی صحنه‌ای به من می‌گفت من در کودکی آرزو داشتم شما پدر من می‌شدید. خیلی از این لطف‌ها به من شده است و خاطره شیرینی از دنیای شیرین و زی‌زی‌گولو برایم مطرح کرده‌اند. این آثار نوستالژی به ما اعتبار دادند که وقتی به شهر کوچکی در هرمزگان می‌روم این کودکان چنان به من ابراز علاقه می‌کنند که در عمق جانم، به این خدمت فرهنگی و هنری‌ام افتخار می‌کنم. با آن پیراهن و دمپایی پلاستیکی کوچولو، دست‌های مرا می‌گرفت؛ هم می‌خندید و هم گریه می‌کرد. متأسفانه کودکان ما این روز‌ها نوستالژی ندارند و بسیار دردناک است. کودکان دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ نوستالژی داشتند و این عمه ها، عمو‌ها و خاله‌ها آنقدر تکرار شده‌اند که به سراغ شبکه‌ها و انواع دیگر انیمیشن و برنامه و سریال‌های کودکانه‌ای که فرهنگشان با ما غریبه است، می‌روند. این عمه‌ها، خاله‌ها و عمو‌ها تأثیرات درازمدت ندارند، اما "زی‌زی‌گولو" همچنان هم نوستالژی بچه‌ها است.

* چرا امروز نوستالژی اتفاق نمی‌افتد؛ مرضیه برومند چه جادویی می‌کرد که آن عروسک در دل مردم جا باز کرد و چرا آن نوع نگاه و رویکرد‌ها را امروز شاهد نیستیم؟

به نظرمن بیشتر کار‌ها شکل کاسب‌کارانه به خود گرفته و اینچنین شکل و شمایل کاری در ذهن‌ها نمی‌ماند. طرحی را به مجید قناد دادم که با هم کاری را  بسازیم. حوض نقاشی را تعریف کردم که کودک و خانواده را توأمان به نمایش درآورد. من درباره این طرح با دکتر روانشناس هم صحبت کرده بودم که از نظریات روانشناسی هم بهره برده باشم. در نهایت جوابی که به من دادند این بود: "بروید اسپانسر بیاورید". به قول معروف اسپانسرم کجا بود؟ الان من چند سال است که کار نکرده‌ام. این طرح را چند سال پیش ارائه کردیم و آن جواب را به ما دادند. من قبلاً "هادی و هدی" را برای تلویزیون ساخته‌ام و آن شعر معروفی که هنوز هم این کار را با آن به یاد می‌آورند: بپر بپر زاغی جون/ خوب می‌پری زاغی جون/ تو آسمان آبی زیباتری زاغی جون/ بالا بالا بالاتر از ابر هم بالاتر/ هرچه بالاتر بهتر هرچه بهتر زیباتر؛ من قبلاً کار عروسکی و سریالی برای تلویزیون تولید کرده‌ام. ناگفته نماند این روز‌ها در شبکه پویا برای بچه‌ها قصه‌های قرآنی می‌خوانم.

مخاطب از ما مطالبه آن سریال‌ها را دارد

* البته شاید بسیاری ندانند که شما همان پدر "دنیای شیرین" را در زندگی حقیقی‌تان هم تکرار کرده‌اید و رابطه صمیمانه‌ای با دخترتان دارید. این نوع رفتار هنری با رفتار واقعی زندگی، سازنده و فرهنگساز است. بازیگری که علاقه وافری به خانواده‌اش دارد و بر خانواده دوستی و سبک زندگی اصرار دارد. چرا خانواده در سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی آنقدر مخدوش می‌شود و نمی‌توانیم فرهنگسازانه رفتار کنیم؟

ما سریال‌های خانوادگی که برای تلویزیون مثل "دنیای شیرین"، "امروز فردا" یا "مثل من مثل تو" ساخته شد را در دستور کار قرار ندادیم و از این فضای تولیدی خوب با قصه و سناریو فاصله گرفتیم. به همین خاطر است وقتی هنوز مخاطب ما را می‌بیند مطالبه آن نوع تولید سریال‌ها و کاراکتر‌ها و قصه‌ها را دارد. باید نویسنده ما امروز به بحران‌های خانواده‌ها اشاره کند، راهکار بدهد و تلخی و شیرینی در کنار هم باشند. طوری نباشد که آنقدر آسیب‌ها و معضلات را تلخ نشان بدهند که امید و امیدآفرینی در جامعه از بین برود و یا آنقدر ساده‌انگارانه بدون سرمنزل به مسائل نگاه کنند که همه‌چیز غیرواقعی و غیرقابل باور جلوه داده شود.

ماجرای رفتن از تهران

* مسئله دیگر رفتن شما از تهران است؛ چطور شد این تصمیم را گرفتید به جزیره کیش بروید؟

من سر همین نمایش "پدر یک دقیقه‌ای" و بعد مسائلی که پیش آمد یک مقدار عصبی شده بودم مثلاً در رانندگی وقتی بوق می‌زدند عصبی می‌شدم و دعوا می‌کردم؛ به یکباره تصمیم گرفتم از تهران بروم. به جزیره کیش رفتم و کلاس‌های بازیگری دایر و حتی در برنامه‌سازی به صداوسیمای کیش کمک کردم.

پیشنهاد‌ها تحقیرآمیز است

* چرا کمتر بازیگری کردید و حتی در این سال‌ها به جز همین "کار کثیف" در سینما کاری از شما پخش نشد؟

به من کاری پیشنهاد می‌شد، اما سر بحث مالی آنقدر ناجوانمردانه، رقم اعلام می‌شد که دیدم چه لزومی دارد در آن پروژه باشم. نه تنها مبالغ پایین بود بلکه گاهی تحقیرآمیز بود. در کاری بیست روز حاضر بودم، اما نزدیک به یک میلیون تومان برای من واریز شد. سریالی که از تلویزیون پخش شد و خیلی هم مورد استقبال قرار نگرفت.

من نقش‌های تکراری را نپذیرفتم

* کاری بود که پیشنهاد شد و نپذیرفتید؟

من تکرار‌ها را نپذیرفتم؛ مثلاً دوباره از من خواستند خارجی‌پوش یا همان کاراکتر‌های روسی را بازی کنم و نپذیرفتم. کار‌های ضعیف و فیلمنامه‌های نامطلوبی هم خواندم و جواب رد دادم. الان خوشبختانه پیشنهاد ساخت یک فیلم‌سینمایی را دارم.

می‌خواهم "افسانه مشنگ" را بسازم

* نام این فیلم چیست؟

"افسانه مشنگ"؛ عباس رضی‌جو تهیه‌کننده‌اش است و من کارگردان. فیلم سینمایی برای گروه سنی کودک است. "افسانه مشنگ" افسانه معروفی است که درباره زن خنگی است و ماجرا‌های متفاوتی برای او به وجود می‌آید؛ شاید هم کاری برای شبکه نمایش‌خانگی داشته باشم.

ماجرای انتقاد به "دورهمی" و مهران مدیری

* دوست دارید درباره انتقادی که از برنامه "دورهمی" و مهران مدیری داشتید اینجا صحبت کنید.

بگذارید من در این مجال درباره پخش آن ویدئو صحبت کنم. متأسفانه بعضی از دوستان ناجوانمردانه حاشیه می‌سازند یعنی تیتر‌هایی که انتخاب می‌کنند تیتر‌های منصفانه و خوبی نیست یا بخشی از صحبت‌ها را تقطیع می‌کنند. بخشی از صحبت‌های من درباره مهران مدیری پخش شد و در مورد سحر قریشی هم همین‌طور بود؛ ناقص پخش و منتشر شد. من در آن برنامه راجع به دروغگویی صحبت می‌کردم و به نقد تئاتر برمی‌گشت؛ راجع به تئاتر از من پرسیدند نظرتان راجع به تئاتر چیه؟ و اصلاً این مفهومی که انتقال داده شد درست نبود. باید کامل پخش می‌شد تا تکلیف مخاطب با این ویدئو و مفاهیمش روشن شود. من گفتم جای خیلی از هنرمندان بزرگ ما خالی است و آدم‌های حاشیه‌دار در میدانند؛ یادم نمی‌آید از سحر قریشی نام برده باشم، اما از این نام بردن غرضی نداشتم. من راجع به دروغ و مفاهیم خیلی مهمتر صحبت می‌کردم، اما طوری نمایش داده شد که جایگاه آن مفهوم و بحث را پایین آورد. من نامی از مهران مدیری و برنامه "دورهمی" نبرده‌ام و فقط گفتم دروغگویی از خانواده شکل می‌گیرد به جامعه کشیده می‌شود ما نمی‌توانیم بگوییم ما آدم‌های بدبختیم.

رامبد جوان چگونه بازیگر شد؟

* با رامبد جوان "نوعی دیگر" را کار کردید و شنیدیم که شما ایشان و خیلی‌های دیگر را معرفی کردید.

رامبد جون از بچه‌های من و خیلی جوان‌تر بود که در فرهنگسرای بهمن با هم کار می‌کردیم. همکار ما به نام اکرم قاسمی گروه جوانی را برای ما آورد و گفت که ما می‌خواهیم تئاتری کار کنیم (سال‌های ۷۱ و ۷۲). گفت بیا تئاتر کار کنیم و نامش "بازی، شادی، نمایش" شد. رامبد جوان، خواهرش پوپک جوان و چند نفر دیگر، کار دلنشینی شد. من تئاتر دیگری را با فیتیله‌ای‌ها داشتم و آن‌ها را من به تلویزیون معرفی کردم. خدا را شکر که برنامه‌هایشان گرفت.

انتقاد به برنامه "خندوانه"

* خندوانه هم رفتید؟

من در برنامه "خندوانه" روبروی رامبد جوان به عنوان میهمان ننشستم. من هنوز گلایه دارم؛ وقتی آقای کریمی با من از این برنامه تماس گرفتند؛ من را بردند در بیابانی و نمی‌دانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد. فقط گفتند برنامه رامبد جوان است. من تفنگ دست گرفتم و شلیک کردم اتفاقا خوب هم نشانه رفتم. من تا آن زمان نمی‌دانستم قرار نیست مقابل رامبد جوان مثل میهمانان دیگر قرار بگیرم. با خودم گفتم اشتباه کردم؛ چون جایگاه من آنجا نبود و خوب برخورد نشد. جالب است که قبل از رفتن به این برنامه، نوه‌ام به من گفت بابا یادت نرود خوب لبخند بزنی!

آشنایی با مهران مدیری در تئاتر بهروز غریب‌پور

* با مهران مدیری ارتباط خاصی داشتید؟

ما در تئاتری که کار آقای بهروز غریب‌پور بود به اسم " نیکی و کارآگاه ۲ " باید دوبلور این کار می‌بود من دقیق یادم نیست کدام نقش را دوبله کردند، به غیر از این برخوردی با هم نداشتیم.

پیشنهاد اجرا می‌پذیرم

* هنوز هم می‌گویید اگر کسی به شما پیشنهاد اجرا بدهد قبول نمی‌کنید؟

قبول می‌کنم چرا؛ اما اگر قرار است بازی کنم بازیگری را ترجیح می‌دهم. البته الان می‌گویند اجرا بازیگر یا مجری بازیگر من هم قدرتش را دارم و نشان داده‌ام از پس این کار برمی‌آیم الان هم پیشنهاد به من بشود قبول می‌کنم. من بازیگرم " هزار چهره می‌زند آینه خیال من/ چو در من نگری وحشت شیطانم / فریب‌خورده و فریبکار/ پارسا به گناه آلوده/ در گوش برادر زهر ریخته/ عموی برادر خود منم/‌های های قربانی و قربانگاهم/ پیراهن دریده یوسف/روشنی دیده دوست/ میزان التهاب درد تو بازیگرم/ آه دیدی مونس درد تو / رویای پیسال کودکی/ بهشت بَرینم/ بهشت بَرینم اگر بگذارند /و پاداش هنرم جز قباری از خاک گور نیست/ قانعم دلخوش به این مهربانی؛ من اول بازیگرم بعد کارگردانی کردم نوشته‌ام و شعر گفته‌ام و همه را تجربه کرده‌ام؛ این شعر برای من است. این حال خوب من بود. حال بدی هم داشته‌ام که به خاطر تئاتر یا برنامه‌ای به خاطر شرکت در آن کار احساس حقارت کردم و با خودم گفته‌ام: مرا در آینه شستشو دهید/ گلاب از تن داغ شقایق بگیرید و/ مجال از آهی مانده اگر هنوز/ نفسم به عطر شریف هنر بگردانید؛ من عاشق هنرم، شعر گفته‌ام و کتاب نوشته‌ام.

نمی‌دانم از کجا آمده‌اند

* شما به فامیل‌بازی و نقش‌فروشی و پول‌دادن‌های آنچنانی، انتقاد داشتید...

الان پول گرفتن و چک صادر کردن برای این اتفاقات سفارشی است؛ من آدم‌هایی دیدم که اصلاً نمی‌دانم از کجا آمده‌اند و هم‌تیپ من‌اند.

در سینما آدم بدشانسی بودم

* چنین پیشنهاد‌هایی به شما هم داده‌اند که فلان نقش را می‌دهیم و فلان مبلغ را نگیرید و یا بدهید؟

نه اصلاً کسی جرأت ندارد همچنین چیزی به من بگوید. مبلغش کم بوده قبول کرده‌ام، اما هیچ‌وقت وارد این فضا‌ها نشده‌ام. من در سریال "دکتر قریب" نقش کوتاهی داشتم، اما دیده شد. این برای من افتخار است که بازی من در "هتل" دیده شد هرچند کوتاه بود. اما در سینما آدم بدشانسی بودم. خیلی از فیلم‌ها و نقش‌هایی را که بازی کردم پخش نشده است.

تولدم را تبریک نگفتند

* در هیچ مراسمی از شما تجلیل نکردند...

بگذارید گلایه‌ای داشته باشم؛ دو سال پیش در جشنواره فیلم کودک و نوجوان، تولد من بود، اما کسی به من حتی تبریک هم نگفت. در جشن حافظ از من دعوت نکردند و در بسیاری از مراسم‌ها هم نرفتم؛ چون در کیش بودم. اما جشنواره تئاتر کودک و نوجوان همدان برای من بزرگداشت گرفت.

منبع: تسنیم

انتهای پیام/

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۱۶:۱۱ ۰۵ دی ۱۳۹۸
یه زمونی دوست داشتنی بود اما حالا دیگه از چشم مردم افتاده.
ناشناس
۱۴:۲۳ ۰۴ دی ۱۳۹۸
سلام اینقدر از رامبد ننویسید دیگر بسش است بگذارید برود پولهایش را خرج کند