سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

از شجاعت در میدان نبرد تا ناگفته‌هایی از عشق به امام خامنه‌ای

امیر آرام گفت: شهید صیادشیرازی درطول سال روزهای دوشنبه و پنجشنبه را بدون استثنا روزه می‌گرفتند، به جرأت می‌توانم بگویم نماز شب ایشان یک بار هم قضا نشده‌ است.

شهید سپهبد علی صیادشیرازی یکی از غیورمردان کشورمان که در روز‌های سخت انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، جانانه برای حفظ اسلام و میهن عزیزمان اقدامات بی‌شائبه‌ای انجام داد. ایشان در ۱۴ خرداد ۱۳۲۳ خورشیدی در درگز استان خراسان رضوی دیده به جهان گشود. بعد از گذراندن دوران مدرسه به سربازی رفت و با پایان این دوره به استخدام ژاندارمری سابق درآمد و به دلیل رشادت‌ها و فعالیت‌هایش به ارتش منتقل شد و قبل از انقلاب اسلامی در شهر‌هایی مانند گرگان، مشهد، آمل و شاهرود مشغول به فعالیت در ارتش بود.

سپس به دانشکده افسری ارتش رفت و در ۱۳۴۶ خورشیدی با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه از آن دانشکده فارغ‌التحصیل شد، همچنین وی دوره‌های چتربازی و رنجر را نیز با رتبه یکم گذراند. ایشان در سازماندهی و فعالیت نیرو‌های انقلابی در ارتش تلاشی گسترده داشت.

این فرمانده شجاع و متعهد در مهر ۱۳۶۰ خورشیدی از طرف امام (ره) به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد و در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ خورشیدی به درجه سرتیپی ارتقای مقام یافت بعد از پایان جنگ تحمیلی در ۱۳۶۸ خورشیدی با حکم آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان معاون بازرسی ستاد کل نیرو‌های مسلح منصوب و در شهریور ۱۳۷۲ جانشین رییس ستاد کل نیرو‌های مسلح شد. همچنین در ششم فروردین ۱۳۷۸ خورشیدی از طرف مقام معظم رهبری به درجه سرلشکری ارتقا درجه یافت.

سرانجام او در ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ خورشیدی در حالی که با خودروی خود به قصد عزیمت به محل کارش از خانه خارج شده بود، مورد هجوم مرد ناشناسی قرار گرفت و به شهادت رسید. در پی این حادثه سخنگوی گروهک تروریستی منافقین در تماس با خبرگزاری فرانسه در نیکوزیا مسئولیت این جنایت را بر عهده گرفت؛

لذا برای آشنایی بیشتر با این شهید والامقام به سراغ همرزم و دوستان شهید صیادشیرازی رفته و با او درباره خصوصیات اخلاقی و رفتاری ایشان در روز‌های دفاع مقدس و پس از آن گفتگو کرده ایم امیر سرتیپ دوم احمد آرام از فرماندهان دفاع مقدس و مسئول دفتر ایشان در ارتش جمهوری اسلامی ایران گفتگو کرده‌ایم. متن گفتگو بدین شرح است:


با توجه به اینکه شما مدتی مسئول دفتر شهید صیادشیرازی بوده‌اید، درباره خصوصیات اخلاقی و رفتاری ایشان بفرمایید.

امیر سرتیپ دوم احمد آرام:بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. خدمتتان عرض کنم، شهید صیاد شیرازی واقعاً یک انسان عادی نبود، ویژگی‌ها و خصلت‌های بسیار والایی داشت که این خصیصه‌ها ایشان را از سایر شهدا متمایز کرده‌است. واقعاً ایشان یک فرمانده و یک اسطوره بی‌بدیل بود. در باب ویژگی‌های اخلاقی ایشان باید گفت که شهید صیادشیرازی فردی مؤمن، متعهد، باتقوا و متدین واقعی بود و تا زمان شهادتش یک ذره از این خصوصیات عدول نکرد.

احکام شرعی را به طور دقیق پاسداری و از آن حفاظت می‌کرد؛ برای نمونه خاطره‌ای را بگویم؛ ستوان وظیفه‌ای بود که کار‌های تلفن ایشان را انجام می‌داد؛ زمانی که آمده بود برگه‌ی ترخیصش را بگیرد، جمله‌ی کوتاهی در مورد شهیدصیاد اظهار کرد و گفت که من سه خصلت از این بزرگوار یاد گرفتم، کم بخورم، کم بخوابم و زیاد عبادت کنم؛ که در طول این هجده‌ماه خدمت حقیقتاً شاهد تمام این اخلاقیات بودم.

کار‌هایی که انجام می‌داد فقط برای رضای خدا بود و همیشه به خداوند توکل داشت. به همین دلیل ما شاهد بودیم در پشت پیکر مطهر ایشان -بدون اینکه از مردم دعوت کنند- بصورت خودجوش ملت از تمام سراسر ایران، تا بهشت زهرا (س) مشایعت کردند.

فعالیت چهارده تا هجده ساعته، مرد خستگی‌ناپذیر ارتش

ایشان واقعا با اخلاص بود. ضمن اینکه انسانی بسیار سخت‌کوشی بودند، در کسوت فرماندهی واقعا کم‌نظیر بود. به جرأت می‌توان گفت که روزانه بیش از چهارده تا هجده ساعت کار می‌کردند. در سن پنجاه و پنج سالگی وقتی از مناطق عملیاتی و ارتفاعات بالا می‌رفت، افراد فکر می‌کردند یک جوان بیست و هفت، هشت ساله است؛ انصافاً هیچکس به گَردِش هم نمی‌رسید. همه چیزش را برای رضای خدا گذاشته بود و فقط برای رضای خدا کار می‌کرد.

دوستان ایشان از توجه شهید صیادشیرازی به مستمندان می‌گویند، آیا در این زمینه خاطره‌ای دارید؟ 

امیر سرتیپ دوم احمد آرام: از ویژگی‌های دیگر ایشان احسان و بخشش بود. واقعاً از نیازمندان دستگیری می‌کرد به طوری که ماهیانه بخشی از حقوق ماهیانه خودش را برای این امر کنار می‌گذاشت. یکی از افسر‌های محل کار که مسئولیت مالی شهیدصیاد را بر عهده داشت، نقل می‌کند که این شهید والامقام مبالغی را از حقوق خود در اختیار او قرار می‌داد تا در اختیار افراد بی‌بضاعت قرار دهد. بار‌ها من خودم شاهد بودم که از من وسیله‌ی نقلیه می‌گرفت تا برای افراد مستمند وسایل منزل تهیه کند و می‌گفت «در آنجا اگر پرسیدند که چه کسی فرستاده؟ اصلا حق نداری بگویی چه کسی فرستاده بگویید یک بنده خدا.»

 ماجرای نظارت شهید صیادشیرازی به بیت‌المال

در حفظ بیت‌المال نظارت مستقیم داشت. در اینجا یک نمونه که برای خود من پیش آمده بود را نقل می‌کنم. یک روزی می‌خواستیم میز اتاق ایشان را که خیلی فرسوده شده بود را تعویض کنیم، توسط یکی از شرکت‌های طرف قرارداد تعدادی میز و صندلی سفارش دادیم. خدمت شهید صیادشیرازی رسیدیم و گفتیم «می‌خواهیم برای همه‌ی اتاق‌ها میز و صندلی بگیریم، از جمله برای اتاق شما.» ایشان گفت که نه میز اتاق من خوب است. در حالی که میز اتاق ایشان خیلی ساده و فرسوده بود. سپس ایشان گفت که اول برای مدیران دیگر تهیه کنید، میز‌های آن‌ها خراب شده و دست‌آخر خودم به شما می‌گویم که اگر نیاز بود، اتاق من نیز عوض شود. وقتی که ما بالاخره با هزار خواهش و تمنا آن میز را تغییر دادیم؛ گفتند از این میز همچنان می‌شود استفاده کرد، در قسمت دیگری بگذارید تا به بیت‌المال آسیبی نرسد.

شهیدصیادشیرازی تعصب خاصی روی قشر یا سازمان خاصی نداشت؛ مثلاً بگوید من ارتشی هستم، دیگری سپاهی است. همه را با یک چشم می‌دید. امر به معروف ایشان واقعا مثال‌زدنی بود تذکر ایشان در مورد یک امر معروف به قدری هوشیارانه و یا بگم زیرکانه و مدبرانه بود که ضمن شخصیت دادن به فرد، نقطه ضعف فرد را یادآوری می‌کرد. یک بار برای خودم پیش آمد، از نماز داشتیم می‌آمدیم نزدیک ظهر بود و آستین‌های لباس نظامی را نبسته بودم، تو راه که می‌آمدم به من گفتند که دست شما حساسیت دارد؟ گفتم نه. گفتند من فکر کردم دستتان حساسیت دارد، من متوجه شدم که منظور ایشان این است که دکمه لباسم را نبسته‌ام.

در برابر مومنین تواضع داشتند. در محیط کاری بسیار منضبط، ولی در خارج از محیط‌کار با همه برادر، رفیق و صمیمی بودند. به طوری که یک سرباز در طول خدمت به سادگی می‌توانست با ایشان ملاقات داشته باشد و صحبت کند و متاسفانه می‌بینیم که از همین ویژگی ایشان، منافقین استفاده کردند و ایشان را به شهادت رساندند.


 روایتی از عشق و علاقه شهید صیادشیرازی به مقام معظم رهبری

یکی دیگر از ویژگی‌های بارز ایشان، «ولایی بودن» است. شهید صیادشیرازی در زمان حیات امام (ره)، پیر جماران را جانشین امام زمان (عج) می‌دانستند و در قنوت نمازشان ایشان را دعا می‌کردند؛ بعد از وفات حضرت امام (ره)، دعاگوی حضرت آقا بودند. یک خاطره‌ای از روز پایانی عمر شریف ایشان به ذهنم آمد؛ من هر روز یک ربع زمان داشتم که می‌آمدم خدمت ایشان تا گزارش روزانه تقدیم کنم. در آن روز که من آمدم خدمت ایشان -که در واقع آخرین ملاقات بنده با ایشان بود- دستوراتی داده بودند که خدمتشان عرض کردم، وقتی که این مطالب را گفتم یک ربع زمان من تمام شد، ایشان به وقت خیلی اهمیت می‌دادند، من به ساعت نگاه کردم که ایشان گفت امروز وقت دارم که آن روز بحث ما حدوداً دو ساعت طول کشید. یعنی هر زمان که من سکوت می‌کردم ایشان یک دفعه اشاره به یک مطلبی می‌کردند که آن مسئله چی شده؟ وقتی من توضیح می‌دادم، مجدداً سئوال دیگری می‌پرسیدند. پس از اتمام مباحث، ایشان به من گفت امروز وقت بیشتری را گذاشتم چراکه دیدم، گرفته‌ای و این مسائل در دل شما جمع شده‌است. انگار فکر انسان را می‌خواند. من متن دقیق صحبت‌های ایشان را نوشته‌ام اگر اجازه دهید از روی دفترچه یادداشتم آن را بخوانم.

شهید صیادشیرازی فرمودند: «احساس کردم شما خیلی گرفته‌ای، ناراحتی و این دردها، درون دل شما جمع شده، تمامی این مسائلی را که امروز شما اعلام کردید، من از قبل می‌دانستم، برخی از مشکلات را شاید به خاطر حجب و حیا یا مصلحت اعلام نکردید و در مقابل این مسائل بی‌تفاوت نبوده‌ام. تمامی این مشکلات و مسائل را به استحضار، ولی امر خودم مقام عظمای ولایت، فرماندهی معظم کل قوا رسانیده‌ام، چون اطاعت از رهبری را امری واجب می‌دانم، به من، امر به صبر و تحمل کرده‌اند، از آن زمان تاکنون و به راحتی آن را تحمل کرده‌ام و، چون می‌دانم شما نیز اعتقاد قلبی به مقام ولایت دارید به شما توصیه می‌کنم که این مشکلات شما را از پا درنیاورد، خود را اذیت نکنید؛ از این پس آسوده باشید که شما تمام مسائل و مشکلات را منتقل کرده‌اید، بنابراین تکلیف از شما برداشته شده و طبق فرمایش، ولی امرمان بایستی صبر و تحمل کنیم. ان‌شاءلله مشکلات مرتفع خواهد شد و این انقلاب به صاحب اصلی سپرده خواهد شد. ان‌شاءلله.»


 شما از همرزمان شهید صیادشیرازی در دفاع مقدس هم بوده‌اید، درباره فعالیت‌های ایشان در جبهه‌های حق علیه باطل هم بفرمایید.

امیر سرتیپ دوم احمد آرام: ایشان در زمان دفاع مقدس دوراندیش بودند. نمونه‌ای عرض کنم. یک بار ما یک تونل زیرزمینی در عملیات فتح المبین کنده بودیم. ایشان برای بازدید، تشریف آوردند. درحالی که هنوز به پایان نرسیده بود. وقتی این تونل را دیدند به فرمانده آنجا اعلام کردند شما حق ندارید از این تونل تا زمانی که من اعلام کردم، استفاده کنید. دوستان خیلی ناراحت شدند؛ چراکه می‌خواستند از طریق این تونل بعثی‌ها را زمین‌گیر کنند. شهید صیاد توضیح داد که من تمام این منطقه را بازدید کرده‌ام و نقطه به نقطه آن را دیده‌ام، حفر این تونل مشکل این منطقه را حل کرده و زحمات شما بسیار با ارزش است، اما فعلاً زمان استفاده آن نرسیده‌است. با آغاز عملیات فتح‌المبین ایشان با پیش‌بینی بسیار عالی خود از این تونل پس از ۴۵ دقیقه به نقطه مد نظر رسید و باعث فتح آن منطقه شد.

مثالی هم از شجاعت ایشان بگویم. در عملیات رمضان در منطقه شلمچه درحالی که ما-ارتش- با یک یگان سپاه ادغام شده بودیم، در آن عملیات ما به عنوان یگان احتیاط بودیم که متأسفانه این عملیات با ناکامی مواجه شد. بعد از آن به ما اعلام کردند که شما بروید، هم شهدا را برگردانید و حالت پدافندی داشته باشید که دشمن جلو نیاید. اینقدر وضعیت دردناک بود که جای پا نداشتیم، حرکت کنیم و گاهاً باید از روی شهدا عبور می‌کردیم. این وضع باعث شده بود که روحیه‌ی پرسنل ما تضعیف شود.

مدتی نگذشت دستور عقب‌نشینی دادند و ما به موضع خود برگشتیم، همرزمان به دلیل اینکه خیلی خسته بودند، در سنگر‌ها خوابیدند، من و یکی از فرماندهان برادران سپاه بیدار بودیم و به نگهبان‌ها سرکشی می‌کردیم، پس از مدتی در یک خاکریزی نشسته بودیم، که دیدم یک جیپ با سرعت بالا به سمت ما می‌آید، دشمن شروع به تیراندازی با هر نوع سلاحی کرد، ماشین هم بصورت زیکزاکی حرکت می‌کرد؛ پیش خودم گفتم عجب آدم نترسیه! در همین اثنا یک موشک جلوی جیپ، روی زمین خورد همانجا پیاده شدند و سمت ما آمدند، دیدیم شهید صیادشیرازی است، با توجه به اینکه لباس‌های ما خاکی بود، با دست مبارکشان لباس‌های ما را تکان داد و از روی لباسم اسم را متوجه شد و گفت تو عملیات فتح‌المبین تو اون تونل را شما فراهم کردی؟ گفتم بله. از ایشان پرسیدم که چرا به این منطقه آمده‌اید، وضعیت خیلی خطرناک است که ایشان لبخند ملیحی به من زدند. هنوز دقایقی نگذشته بود که یک خمپاره شصت در چند متری ما به خودرو اصابت کرد و تمام آن جیپ سوخت. آن شب ایشان توی تک تک سنگر‌ها رفت و با تمام این برادران سپاهی، بسیجی و سرباز که در ابهام بودند صحبت کرد و این ناراحتی را از دل آن‌ها درآورد.

در همان زمان دشمن شروع به تک کرد و هرچه از ایشان خواهش کردیم که به عقب بازگردند، نرفتند و گفتند یعنی من نمی‌تونم مثل یک مجاهد بجنگم؟ و به سنگر دیدبانی رفتند و شروع به دیدبانی کردند در حالی که همه ما می‌دانستیم ایشان نه دیشب و نه امشب حتی ثانیه‌ای نخوابیده‌است. این خاطره‌ای بود از سختکوشی و شجاعت ایشان.


 شما از نزدیک با ایشان بوده‌اید درباره نوع عبادت‌های ایشان که مورد توجه مقام معظم رهبری است، بفرمایید.

امیر سرتیپ دوم احمد آرام: ایشان درطول سال، روز‌های دوشنبه و پنجشنبه را بدون استثنا روزه می‌گرفتند و ماه‌های رجب، شعبان و رمضان را کامل روزه بودند. به جرأت می‌توانم بگویم نماز شب ایشان یک بار قضا نشده؛ یکی از دوستانش قبل از انقلاب که با شهید صیادشیرازی هم‌دوره بود به نام امیر اسدی عنوان می‌کرد، یک شبی قبل از اذان صبح برای ارائه موضوعی خدمت ایشان رفتم، می‌دانستم که بیدار هستند، موضوع را گفتم و مجدداً بازگشتم. مجدداً موضوعی به خاطرم آمد و، چون می‌دانستم که کجا نشسته بدون آنکه درب بزنم وارد شدم، دیدم شهیدصیاد نشسته و زانو‌های خود را در شکم جمع کرده، من که وارد شدم دیدم سرخود را بالا آورد، موضوع را گفتم و به ایشان گفتم چرا نمی‌خوابی؟ خیلی تا اذان صبح مانده‌است؛ که ایشان گفت: «می‌ترسم بخوابم نمازم یه موقع قضا بشه». یعنی ایشان این چنین مراقبت می‌کرد.

منبع : تسنیم

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.