باشگاه خبرنگاران جوان - «چرا وقتی همهٔ خبرنگاران برجستهٔ غزه شهید شدهاند، من هنوز زندهام؟» این سؤالی بود که «صالح جعفراوی» بارها از خودش و دوستانش پرسیده بود. او که همیشه در خط مقدم بود و حتی دو سه بار از حمله به چادر خبرنگاران هم به طور معجزهآسایی نجات پیدا کرده بود، حالا بعد از آتشبس، در قلب غزه به نقطهٔ رهایی میرسید.
از همان روزهای آغاز جنگ، نامی آرام و چهرهای مصمم در میان آوار و آتش شنیده و دیده میشد. «صالح جعفروای» خبرنگار جوانی بود که مدام به دل خطر میزد تا صدای مردم مظلوم غزه باشد؛ بیوقفه و بیتسلیم. او روایتگر دردهایی بود که جهانیان، اگر نمیخواستند هم دیگر نمیتوانستند چشم و گوششان را روی آن ببندند.صالح دلش را در قاب هر تصویر میگذاشت؛ هر فریم از ویرانی و هر ثانیه از اشک، گواهی بود بر صداقت او و خیانتی که بر مردمش میرفت.این روایت، نه فقط قصهٔ یک خبرنگار، که قصهٔ ملتی است که با تمام زخمها ایستادهاند و حالا در آستانهٔ آتشبس، در کنار هم صدای خیانت را خاموش میکنند تا راه شهیدانش را ادامه دهد.
خانهاش بمباران شد. تهدید به مرگ بارها و بارها سایه انداخت روی زندگیاش. ولی صالح، تسلیم نشد. حتی وقتی مقامات قطری و مصری پیشنهاد دادند خروجش از غزه را هماهنگ میکنند، باز هم ماند.با همهٔ خطرها، صالح بعد از بسیاری از همکاران برجستهٔ خود که در مدت نسلکشی غزه به شهادت رسیدند، زنده ماند. گاهی از دوستانش میپرسید «چرا وقتی همهٔ خبرنگاران برجسته شهید شدهاند، من هنوز زندهام؟»پاسخ این سؤال، تلخ بود و غیرمنتظره. صهیونیستها وقتی دیدند صدای صالح خاموش نمیشود، تصمیم گرفتند تصویرش را لکهدار کنند. کاری که بارها با چهرههای مقاومت کرده بودند؛ معرفی قهرمانان به عنوان خائن.مدتی بعد، ناگهان رسانههای صهیونیستی و صفحات مرتبط با شاباک و موساد، عکسی از او منتشر کردند با این ادعای دروغ که او «مأمور موساد» است و در اسرائیل حضور دارد. سناریویی ساختند تا او را نهتنها از چشم مردم جهان، بلکه حتی از دل ملت خودش بیندازند.چون صالح، با دوربینش، شجاعتش و صداقتش، کاری کرده بود که دستگاه رسانهای رژیم صهیونیستی وادار به جنگی تمامعیار علیه او شود. چون او فقط خبرنگار نبود. صدای یک ملت بود؛ شاهدی مظلوم از دل بیعدالتی که حقیقت را فریاد میزد.
صالح الجعفراوی صدای مردم غزه بود؛ صدایی آرام، اما محکم که از میان ویرانیها، دردها و آتش جنگ برخاست. خانهاش بمباران شد، بارها تهدید به مرگ شد، مجروح شد، اما دست از فریاد زدن حقیقت نکشید.روز شهادتش هم به شمال غزه رفته بود تا از رنج آوارگان و ویرانههای باقیمانده از جنایات ماشین جنگی صهیون گزارش تهیه کند. خودش را در دل خطر انداخت، نه برای شهرت، بلکه برای رساندن صدای مظلومان به گوش دنیا.به «مرد مهربان غزه» معروف بود. بعید است کسی بتواند چهرهٔ صالح را بدون لبخند به خاطر آورد؛ لبخندی که حتی آتش جنگ هم نتوانست خاموشش کند. دوستان و همکارانش از روحیهٔ بالای او میگویند؛ «همیشه به ما دلگرمی میداد. همیشه با خودش آرامش میآورد. انگار نه انگار که دوروبرش جنگی در جریان بود.»
صالح فقط به ثبت تصاویر و انتشار گزارش اکتفا نمیکرد. روز اعلام آتشبس، با امدادگران راه افتاد تا خبر پایان جنگ را کوچه به کوچه به مردمی برساند که برق و اینترنت نداشتند. او یک خبرنگار به تمام معنا بود که حتی رسالت خبررسانی خود را خانه به خانه به انجام میرساند.در میدان واقعی، او در خط مقدم بود. دو سه بار در هنگام هدف قرار گرفتن چادرهای خبرنگاران توسط رژیم صهیونیستی، سیاوشوار و معجزهگون از دل آتش نجات یافت.اما تقدیر این بود که بعد از آتشبس و نشستن اشک شادی بر چشم مردمش، رخت شهادت به تن کند.
خانواده و دوستان صالح پویشی به راه انداختهاند و از مردم خواستهاند تصاویر پیکر او را منتشر نکنند.آنها گفتهاند «عکسی که باید از صالح بماند، همان لبخند همیشگیاش است؛ همانطور که خودش دوست داشت.»امروز که بازوهای رسانهای صهیونیسم با همدستی در جنایت این ماشین جنگی، صفحهٔ اینستاگرام صالح را مسدود کردهاند، صفحات زیادی به هواداری از او ایجاد شدهاند؛ و آنهایی که از پیش وجود داشتند، فعالتر از قبل، از صالح مهربان غزه میگویند. چون صالح به نماد ایستادگی، مهربانی و صداقت تبدیل شده است.حالا بعد از او، همه میگویند و مینویسند «خداحافظ، صدای مهربان غزه.»
اما داستان صالح را نمیتوان بدون اشاره به واقعیتهای امنیتی غزه کامل کرد. در نوار غزه، سه چهار خانوادهٔ شناختهشده از سالها پیش با رژیم صهیونیستی همکاری داشتند. آنها در ازای پول، اسلحه یا مواد مخدر، برای اشغالگران جاسوسی میکردند و کارهای کثیفشان را انجام میدادند. یکی از این خانوادهها، خانوادهٔ «دغمش» است که در منطقهٔ «حیالصبره» در شهر غزه سکونت دارد.پس از قدرت گرفتن گروههای مقاومت در سال ۲۰۰۶، این خانوادهها تحت پیگرد قرار گرفتند و سرانشان زندانی یا اعدام شدند. اما در جریان جنگ اخیر و با پیشروی زمینی صهیونیستها، دوباره فعال شدند.آنها با غارت، ایجاد ناامنی، لو دادن مواضع مقاومت، و حتی کمک به قحطی ساختگی، به مردم خود خیانت کردند. صهیونیستها هم لخت و عریان دستشان را میگرفتند. هر بار که نیروهای مقاومت سعی در مقابله داشتند، صهیونیستها به سرعت مواضع مقاومت را بمباران میکردند.بعد از آتشبس، زمانی که صالح برای تهیهٔ گزارش به شمال غزه رفته بود، این گروه به سمت عدهای از آوارگان، که صالح هم بین آنها بود تیراندازی کردند. اما گفته میشود صالح جعفراوی، خبرنگار محبوب اهالی غزه، به طرز وحشیانهای با شلیک هفت گلوله و از فاصلهٔ نزدیک به قتل رسیده است.
خیانتکاران فکر کرده بودند دوران تازهای زیر پرچم صهیونیسم آغاز شده. اما با عقبنشینی اسرائیل و آغاز آتشبس، فهمیدند تنها ماندهاند و حتی اربابانشان هم آنها را دور انداختهاند.از لحظات ابتدایی آتشبس، نیروهای مقاومت عملیات پاکسازی خائنان را آغاز کردند؛ همانهایی که در دو سال گذشته مردم مظلوم غزه را آزار دادند، خانهها را غارت کردند و بسیاری از نیروهای امنیتی و غیرنظامیان را به شهادت رساندند. در همان ساعات نخست ۶۰ نفر از اعضای این گروه خائن، از جمله سرکردهشان، بازداشت شدند.فلسطین مظلوم، با خون شهدا آبیاری شده و دیگر جایی برای وطنفروشان ندارد. هر قدمی که بر خاک غزه برداشته میشود، نشانهای از ایستادگی است؛ از عهدی که با خدا و خون بسته شده.مقاومت، زخمی اما زنده است. مجروح اما برافراشته. با هر ضربهای که میخورد، قویتر میشود. در پایان این نبرد، این ما هستیم که ماندهایم؛ با پرچم برافراشته، با دستانی گرهکرده و چشمانی که به پیروزی نهایی و نابودی اسرائیل دوخته شدهاند...
منبع: فارس