باشگاه خبرنگاران جوان - در دل درهای سبز و خاموش، جایی میان خروش کوه و همهمهی رود سزار، ایستگاهی کوچک بر زمین نشسته است. اگر بیخبر از مقصد، مسافر یکی از قطارهای اندیمشک–دورود شوید، شاید در نخستین نگاه، آن را نقطهای فراموششده در امتداد ریلها ببینید؛ اما بهمحض آنکه پا از پلههای واگن پایین میگذاری، درمییابی که اینجا تنها یک ایستگاه نیست خاطرهای زنده از همنشینی طبیعت و انسان است.
بیشه در میان کوههای زاگرس آرام گرفته است، جایی که مه از لای درختان بلوط و چنار بالا میخزد و رودی نقرهگون از زیر پل آهنی عبور میکند. صدای قطار، که در تونلها طنین میاندازد، به گوش جان مینشیند و با آوای آب در هم میآمیزد. هرچند ایستگاه کوچک است، اما گویی جهان در همین چند متر جمع شده: بوی خاکِ خیس، صدای پرندگان، و نوری که از لای شاخ و برگها بر ریلها میتابد.
ایستگاه بیشه نه فقط مکانی برای رسیدن و رفتن، بلکه لحظهای برای درنگ است؛ جایی که مسافر ناگهان حس میکند زمان کمی کندتر میگذرد. در کنار سکو، پیرمردی با چهره آفتابسوخته نشسته و چای زغالی میریزد. صدای سوت قطار بعدی از دور میآید، و باد، برگهای زرد بلوط را تا روی ریلها میکشاند.
برای بسیاری، بیشه یادآور خاطرات سفرهای ریلی است؛ همان سفرهایی که از میان کوه و دره و پل و تونل میگذرندو یکی از زیباترین خطوط آهن ایران است. ایستگاه بیشه، در عین کوچکی، نماد پیوند انسان با طبیعت و گذر زمان است؛ جایی که هنوز هم، در عصر سرعت و فراموشی، میتوان چند دقیقه یا چند ساعت در سکوت ماند و شنید که زمین چگونه نفس میکشد.
بعضی مسافران بهقصد دیدن آبشار بیشه پیاده میشوند، آبشاری که در چند قدمی ایستگاه فرو میریزد و صدایش تا دل دره میپیچد. برخی دیگر، اما تنها برای لحظهای توقف میکنند شاید برای عکس، شاید برای نگاهی دوباره به جهان. در هر حال، هیچکس از بیشه بیتفاوت نمیگذرد.
شاید راز ماندگاری بیشه همین باشد: سکوتی که در خود موسیقی دارد، و زیباییای که از دل سادگی برمیخیزد. اینجا ایستگاهی است میان رؤیا و واقعیت؛ جایی که قطار میرود، اما دل مسافر هنوز در آن میماند.