در گفتگویی تفصیلی بیان شد

ماجرای هدیه انگشتر رهبر انقلاب به «سمیر قنطار»

من براي اولين بار که رهبر ايران را ديدم از اين که او اطلاعات زيادي درباره من دارد، تعجب کردم .حتي از زندگي من در زندان نيز خبر داشتند. من ايشان را دو بار ديده ام. يک بار در يکي از کنفرانس ها بود که از ايشان درخواست کردم انگشترشان را به من بدهند...

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگارن،  «سمير قنطار» قديمي ترين اسير لبناني دربند رژيم صهيونيستي در ۲۰ جولاي ۱۹۶۲در روستاي دروزي نشين «عيبه» از توابع استان «جبل» لبنان به دنيا آمد. وي در سال ۱۹۷۸ ميلادي طي يک عمليات ضد صهيونيستي در شهر صهيونيست نشين نهاريا به اسارت در آمد و در لبنان «سردار اسرا »لقب گرفت.

سمير قنطار در تاريخ ۲۲ آوريل ۱۹۷۹ در حالي که تنها ۱۶ سال داشت به همراه سه تن از اعضاي گروه فلسطيني «جبهه خلق براي آزادي فلسطين» به نام هاي« عبدالمجيد اصلان»، «مهنا المويد» و«احمد الابرص» به شمال سرزمين هاي اشغالي نفوذ کردند و به محل اقامت يک صهيونيست به نام «هاران» در شهر «نهاريا» يورش بردند و در اقدامي متهورانه او را ربودند.

در همين زمان با نيروهاي پليس مواجه و با آنان درگير شدند که در جريان اين درگيري يکي از نيروهاي پليس رژيم صهيونيستي کشته شد. در اين درگيري دو تن از همراهان قنطار يعني« اصلان » و«مويد» شهيد شدند ولي خود وي و «احمد ابرص» از سوي نيروهاي پليس رژيم صهيونيستي دستگير شدند. در تبادل اسراي سال ۲۰۰۸ بين اسرائيل و حزب ا... لبنان از زندان آزاد شد.

هرکس که مقابل شما به عنوان فردي که طولاني ترين دوران اسارت در زندان هاي صهيونيست ها را داشته ايد مي نشيند دوست دارد بداند شما چه زماني و چگونه اسير شده ايد. ما هم از همين سوال آغاز مي کنيم و خواهش مي کنيم که ماجرا را با جزئيات براي مان بگوييد.

بسم ا... الرحمن الرحيم.

ابتدا خوش آمد مي گويم به شما برادران که از ايران عزيز آمده ايد. درباره مقاومت ابتدا اين نکته را يادآور شوم که مقاومت و فعاليت ها با آغاز مقاومت و نبرد فلسطيني ها آغاز شد در آن لحظه مقاومت لبنان وجود نداشت و مقاومت لبنان و يا احزاب لبناني در فلسطين حضور نداشتند.

در آغاز فعاليت من به عنوان مبارز اين احساس را داشتم که بايد براي آزادي فلسطين عضو موثري باشم. لذا عضو نهضت آزادي بخش فلسطين شدم. پيش از اسارت در سال ۱۹۷۹ در چند عمليات رزمندگان مقاومت لبنان شرکت کرده بودم و يک بار نيز از مرز اردن در سال ۱۹۷۸ وارد فلسطين شدم. اما از سوي رژيم اردن دستگير شدم و ۱۱ماه در زندان بودم و در روز 1978.12.25 آزاد شدم و بلافاصله پس از آن، عمليات نظامي را در نهارايا (شمال فلسطين اشغالي) انجام دادم و اسير شدم. آن عمليات که از دريا انجام شد عمليات ويژه اي بود.

اين عمليات در واقع به دليل اعتراض به توافق کمپ ديويد و سازش سادات با اسرائيل بود. هدف تاکتيکي ديگر هم گرفتن اسير از اسرائيل براي تبادل اسيران فلسطيني بود. اصل عمليات هم اين بود که از اعماق خاک اسرائيل اسير بگيريم. اين کار براي اسرائيل بسيار سنگين بود و به مقاومت روحيه داد. اين گونه بود که آوريل ۱۹۷۹ يعني حدود ۲ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران،  اسير شدم.

شرح آن عمليات را برايمان مي گوييد؟

ما از طريق دريا وارد فلسطين اشغالي شديم و با قايق لاستيکي مسيرمان را ادامه داديم. غير از من ۳ نفر ديگر هم در اين عمليات حضور داشتند. پس از رسيدن به فلسطين اشغالي،حدود ساعت ۲ نيمه شب عمليات را آغاز کرديم. اين عمليات تا ساعت ۶ صبح ادامه داشت. ۶ نفر از اسرائيلي ها کشته و ۱۲نفر ديگر نيز زخمي شدند. بزرگ ترين دانشمند اتمي آن زمان اسرائيل به نام«داني هاران»، عضو کميته هسته اي اسرائيل، در ميان کشته شدگان بود.

در اولين مرحله عمليات، يک مانع در مرز آبي ايجاد کرديم تا بتوانيم يک نفربر نظامي را بزنيم. ما خودرو سازمان امنيت اسرائيل را هدف قرار داديم که سبب کشته شدن فرمانده امنيتي اسرائيل به نام "الياهو شاهر" شد. هم چنين يک نفر ديگر هم مجروح و فلج شد. پس از آن براي اين که اسير بگيريم به يک ساختمان 3 طبقه حمله کرديم. در آنجا با نگهبانان درگير شديم.

در اين ساختمان دانشمند هسته اي اسرائيل زندگي مي کرد. خيلي اتفاقي دانشمند اتمي اسرائيل را شناسايي کرديم. در داخل ۳ طبقه بمب هاي دستي کار گذاشتيم زيرا هدف ما پاکسازي ساختمان و دستگيري «داني هاران» بود که در طبقه سوم سکونت داشت. او را به همراه دختر کوچکش در محل سکونتش ديديم و در يک عمليات غافل گيرانه بالاخره او را اسير کرديم.

بايد توجه داشت که درعمليات استشهادي، بازگشت غيرممکن است. زيرا رسيدن به اعماق فلسطين و بازگشت محال به نظر مي رسيد. ما اصرار داشتيم عمليات ما را صهيونيست ها ببينند و لذا مخفيانه نرفته بوديم. آن زمان سواحل بسيار تحت نظر بود. زيرا يک سال پيش، در همان منطقه ،عمليات استشهادي ديگري توسط "نظال المغربي" صورت گرفته بود.

هنگام بازگشت، تعداد زيادي نظامي را نزديک قايق بادي ديديم. آن ها ما را در ساحل متوقف کردند و بين ما درگيري سختي صورت گرفت. يکي از صهيونيست هايي که در آنجا زخمي شد،"يوسف صاحور" ،رئيس امنيت ملي اسرائيل، با درجه سرهنگي، بود. اسرائيلي ها او را به سختي از معرکه خارج کردند. من هم به شدت مجروح و بعد هم اسير شدم. از همراهان من، يک نفر اسير و دو نفر، شهيد شدند.

اما من را در آن زمان به علت اين که فرمانده عمليات بودم،آزاد نکردند. آن موقع من 16.5 سال داشتم. پس از آن در شرايط بسيار سخت بازجويي قرار گرفتم و به دادگاه صهيونيست ها معرفي شدم. رئيس ارتش اسرائيل در آن زمان "رافيل آتن" نام داشت که درخواست اعدام مرا کرد و من به اعدام محکوم شدم،اما گروه هاي مذهبي اسرائيل اعلام کردند که در تعاليم يهود چيزي به نام اعدام وجود ندارد و مانع از اعدام من شدند. بعد از آن به ۵۴۲ سال، زندان محکوم شدم. در حقيقت به گونه اي ديگر زندانيان را مي کشتند. يعني به تدريج و در طول سال هاي طولاني آن ها را اعدام کردند.

من در حالي با مقاومت آشنا شدم که نيروهاي فلسطيني در لبنان و اسرائيل حضوري فعال داشتند و مقاومت مي کردند،علاوه بر آن در ميان نظاميان فلسطيني هم موضوع جنگ با اسرائيل، به دليل حملات مستمر هوايي،وجود داشت.



شما از چه زماني وارد فعاليت هاي نظامي براي مقاومت در برابر صهيونيست ها شده ايد؟

از 14.5سالگي وارد حوزه مقاومت شدم. من از خانواده اي ثروتمند در منطقه جبل لبنان بودم.پدرم تلاش داشت که مرا براي آموزش به خارج بفرستد. اما من جوابي براي نرفتن به خارج و عشق به فلسطين نداشتم زيرا خود را جزو فلسطين مي دانستم.

در دوران زندان چندبار از کاري که کرديد پشيمان شديد و با خود مي گفتيد اي کاش در آن عمليات نبوديد؟

من در طول ۳۰ سال اسارت،هيچ گاه احساس پشيماني نکردم. حتي پيشنهاد شد نامه هايي به خانواده هاي کشته شدگان بنويسم و اظهار پشيماني کنم تا در مجازاتم تخفيف دهند،اما من اين کار را نکردم.

از همان لحظه اول،خبرنگاران،اسارت مرا گزارش دادند.لذا امکان کشتن من نبود زيرا،کشتن من براي اسرائيل گران تمام مي شد.بنابراين به بهانه درمان شکنجه ام کردند؛ از ۵گلوله اي که در بدنم داشتم،۴ تا را بدون بيهوشي خارج کردند و . . . اما اصلا پشيمان نشدم.

بازجويي که تمام شد هنوزتحت درمان بودم. چند شبانه روز به شکل مصلوب نگهداري شدم. بلندگو در گوشم مي گذاشتند، تا حدي که بيهوش مي شدم. آبي را که سگ از آن خورده بود به من مي خوراندند.اين ها را در کتاب خاطرات آن زمان نوشته ام.

دادگاه هم براي شما برگزار شد؟

دادگاه صوري بود. در دادگاه خبرنگاران هم بودند. محاکمه ۳ماه طول کشيد و تحت پوشش کامل رسانه اي کامل بود. يادم هست در آخرين جلسه صحبتي کردم و اين سند شده است. به قاضي گفتم اهميتي ندارد که مرا به حبس ابد يا اعدام محکوم کنيد و اهميتي هم ندارد که من را محاکمه کنيد. من اين جا براي کاري آمدم و هدفم اين است که روزي فرا برسد که ملت فلسطين به سرزمين خود بازگردد و هويت اصلي خود را بازيابد.

در آن دادگاه من به زنداني انفرادي محکوم شدم .۵سال به طور متناوب انفرادي کشيدم و هر گاه بين اسراي فلسطيني بودم، طوري عمل مي کردم که هر لحظه امکان داشت که دشمن ما را بکشد. آن ها هم با محکوم کردن ۵۴۲ساله، يا ۱۰۰سال يا ۲۰۰سال در واقع در حال کشتن ما بودند.

در سال ۱۹۸۰ استراتژي اسارت را براي خودم تعريف کردم و آن، زندگي با عزت و مقاومت در زندان بود. به ويژه آن که «موشه دايان» وزير جنگ اسرائيل که از ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۴ وزير جنگ بود گفته بود اين اسرا اگر روزي آزاد شوند بايد در جامعه خودشان، بي اثر، معلول و بي خاصيت باشند و توان انجام کاري را نداشته باشند.

در دوران طولاني اسارت فعاليت هاي خاصي هم انجام مي داديد؟

ما در اسارت سعي کرديم چند کتاب به دست آوريم.حتي چند بار اعتصاب غذا کرديم.حدود ۲۰۰نفر در اين اعتصاب ها شهيد شدند.ازسال ۱۹۸۲ اعتصاب را آغاز کرديم در اين اعتصاب 33 روزه 4 نفر از اسرا به نام هاي علي حجوي، قاسم حلاوه، انيس دوله و اسحاق مراغه شهيد شدند. يادم هست در آن زمان مردم فلسطين تظاهرات خياباني بزرگي انجام مي دادند. لذا دشمن به درخواست هايمان تن داد و صليب سرخ کتاب ها را به ما داد. در نهايت توانستيم به حق خود برسيم و چند کتاب را به دست آوريم.

از اين طريق توانستيم زمان را از فرصت انتظار مرگ به فرصت مقاومت و سال هاي زندان را به سال هاي مقاومت تبديل کنيم.درخواست هاي ما از سوي اسرائيل اجابت مي شد.ما در اسارت جنگ و دشمن را در يک سانتي متري خود مي ديديم و عملا در اسارت جنگ را آغاز کرده بوديم. ما هيچ گاه خود را اسير نمي دانستيم. مقاومت و خنده هاي ما در زندان بزرگ ترين شکنجه براي اسرائيلي ها بود. دشمن بدن هاي ما را شکنجه مي کرد اما ما روح آن ها را سوهان مي زديم و معلوم است که ما پيروز بوديم.

ما مامور حمايت از انجمن ملي اسراي فلسطيني بوديم.سخنگوي اسيران داشتيم. در برنامه هاي فرهنگي شرکت مي کرديم و دشمن را در زندان ها به ذلت کشيديم.

در ابتدا اخبار خارج را نداشتيم اما بعدها در ۳ نوبت بلندگوها اخبار عربي را منتشر مي کرد.روزنامه اي هم به نام "انباء" که اسرائيلي ها منتشر مي کردند به ما مي دادند. ما اين اخبار را به مسخره مي گرفتيم. پس از آن موفق به ورودقاچاقي راديو به زندان شديم.گروهي هم به نوشتن و انتشار اخبار اقدام مي کردند. من از سال ۱۹۸۰ رهبر اسرا بودم. ما شخص معيني نداشتيم،در حقيقت محور ما فلسطين و دشمن محوري ما هم اسرائيل بود.

به ياد دارم درسال 1992، ۲۱۰ هزار نظامي اسرائيل براي کنترل مردم در خيابان هاي فلسطين اشغالي مستقر شدند. چون قرار بود تظاهرات بزرگي برگزار شود. اين تظاهرات ۱۹روز طول کشيد و چند فلسطيني شهيد شدند، البته مردم هم ۳ اسير گرفتند. پس از اين اعتصاب وزارت دفاع اعلام کرد که بايد درخواست هاي اسرا را اجابت کرد تا مردم بفهمند. پس از آن اجازه استفاده از تلويزيون و راديو را هم به ما دادند.

اسرائيلي ها براي موجه نشان دادن خود و بيان اين که دولتي دموکراتيک و منطبق با معيارهاي اروپايي دارند، آزادي هايي را به ما دادند. آن ها مي دانستند وقتي اعتصاب غذا شروع مي شود و عده اي جان خود را از دست مي دادند، فلسطيني ها براي همراهي با ما تظاهرات مي کنند و کشته مي دهند، اين موضوع در جهان منتشر مي شد و چهره واقعي اسرائيل نمايان مي شد.وقتي به خواسته هاي ما جواب مي دادند در واقع ما را دوست نداشتند.اصلا براي آن ها مهم نيست که اسيران بميرند يا زنده بمانند. بلکه  آن ها براي حفظ آبروي خود اين کارها را مي کردند. آن ها از تبليغات و رسانه ها به شدت وحشت دارند و اگر کسي رسانه اي نباشد محکوم به مرگ است.

قطعا زندان همه اش درد و رنج و شکنجه است اما مي خواهم سوال متفاوتي در این مصاحبه خراسان بپرسم. خوشحال ترين روزي را که در زندان بوديد به ياد داريد؟

ما در زندان،اخبار پيروزي هاي مقاومت را پيگيري مي کرديم و بر اين باور بوده و هستيم که ثمره خون شهيدان،آزادي لبنان و فلسطين از اشغال گري است.اين جزو افتخارات ماست که براي اولين بار بخش هايي از لبنان با جنگ آزاد شد نه با مذاکره. من مي دانستم که سيد حسن همواره به فکر من بود. پس از آن که ۲اسير از اسرائيل گرفته شد شک نداشتم که لحظات آزادي من به زودي فرا مي رسد. احساس شادي در آن روز را تا آخر عمر فراموش نمي کنم.آن روز من به زندانبانان گفتم به زودي آزاد خواهم شد. زيرا مردي که آزادي لبنان را رقم زده است به فکر آزادي من نيز هست.

شما به دليل حضور طولاني در زندان هاي برخي از شهرهاي فلسطين اشغالي اطلاعات جامع و کاملي درباره صهيونيست ها و نوع نگاه آن ها به مسائل مختلف داريد. کمي دراين باره توضيح مي دهيد؟

اسرائيل يک جامعه غيرمنسجم از ملت هاي جهان است که سعي مي کند خود را منسجم نشان دهد "بن گوريون"(موسس نظام صهيونيست ها) سعي کرد براي ملت اسرائيل فرهنگي مشخص را معين کند اما به علت تناقض هاي مختلف در اسرائيل، نتوانست اين کار را انجام دهد.در حال حاضر نيز اسرائيلي ها شاهد تبعيض زيادي هستند. شهروند درجه يک اروپايي خود را «آقاي اسرائيل» مي داند ،درجه دومي ها از يهوديان شرق و از دولت هاي عربي و اسرائيلي هستند، اين ها از نظر اروپايي ها عقب مانده اند. درجه سومي ها فلسطيني هاي قبل از ۱۹۴۸ بودند اما اکنون اتيوپي ها درجه ۳ هستند که در دهه ۹۰ آمدند و فلسطيني ها درجه ۴ شده اند.

به همين علت 2 مدرسه فرهنگ وجود داشت.فرهنگ اول مربوط به کساني است که معتقدند بايد جهان را تسخير کنيم تا آن را پاک کنيم و در اين راه بايد اعراب را با خود همراه کنيم.اين فرهنگ هواداران صلح است.فرهنگ دوم اين است که اسرائيل بايد در محدوده کنوني بماند و همچنين از همسايگان خود مي ترسد که اين يک تناقض فرهنگي در اسرائيل است، يعني مبارزه يا مبارزه نکردن با همسايگان!

اسرائيلي ها سکولار و به سنت هاي قديمي بسيار سطحي پايبند هستند.تمامي يهوديان اسرائيلي از فرهنگ صهيونيسم پيروي مي کنند و فقط صهيونيست هاي متدين تعاليم مذهبي دارند.

حتي مذهبي هايي وجود دارند که معتقدند اسرائيل نبايد تشکيل شود،اينان منتظر مسيح هستند و معتقدند که صهيونيسم باعث تاخير در ظهور مسيح شده است. اما اين واقعيت هم وجود دارد که يهوديان در هر شرايطي (البته تنها گروه اندکي که بسيار کم هستند) معتقدند که باوجود جناياتي که اسرائيل عليه مردم جهان انجام مي دهد، بايد ازصهيونيسم و اسرائيل حمايت کرد. ارتش هم اکثرا سکولار هستند،يعني حدود 75درصد سکولار و ۲۵درصد متدين. اما اکنون اين نسبت به ۴۰درصد متدين و ۶۰درصد سکولار تبديل شده است.

شما با رهبر انقلاب اسلامي هم ديدار داشته ايد...

بله! من براي اولين بار که رهبر ايران را ديدم از اين که او اطلاعات زيادي درباره من دارد، تعجب کردم .حتي از زندگي من در زندان نيز خبر داشتند. من ايشان را دو بار ديده ام.يک بار در يکي از کنفرانس ها بود که از ايشان درخواست کردم انگشترشان را به من بدهند وايشان علاوه بر انگشتر، چفيه اشان را نيز به من دادند.آن ديدار،ديداري بسيار عاطفي بود.

شما به عنوان يکي از فعالان حال حاضر جريان مقاومت، نظرتان درباره برخي تحولات منطقه و به ويژه موضع گيري هايي که گروه هايي مانند حماس انجام مي دهند چيست؟

من قبل از اين که خالد مشعل از سوريه خارج شود با او ديدار داشتم و درباره برخي مسائل سياسي با او بحث کردم. فهميدم که حماس به اخوان المسلمين وفا دارند و اگر بنا باشد بين سوريه که به آن ها پناه داد و اخوان المسلمين که ريشه حماس است يکي را انتخاب کنند،بدون شک اخوان المسلمين را انتخاب خواهند کرد.

من بر اين باورم تمام آن چه که تحت عنوان مذاکرات چند جانبه و دوجانبه با حضور آمريکا يا اسرائيل صورت مي گيرد نمايشي بيش نيست.

و درباره ترکيه؟

معتقدم آنکارا تنها در گفتار مخالف اسرائيل است.اگر واقعا ترکيه با اسرائيل مخالف بود بايد مانند ايران که در اولين ساعات پيروزي انقلاب،سفارت اسرائيل را بست،درعمل با اسرائيل مخالفت و قطع رابطه مي کرد.

شرايط برخي انقلاب هاي منطقه را چگونه مي بينيد؟

اگر چه به نظر مي رسد نهضت هاي بيداري اسلامي دچار انحراف شده اند اما اين اميدواري وجود دارد که به زودي مردم در کشورهاي اسلامي، متوجه انحرافات انقلابي شوند و به مسير صحيح انقلاب خود بازگردند، اين اتفاق ان شاءا... به زودي رخ خواهد داد.

از شما تشکر مي کنيم. درپايان اگر نکته خاصي داريد بفرماييد...

اکنون ايران کشوري است قوي با مردمي مهربان و عزتمند که با وجود تنگناهاي موجود در ايران، از مقاومت لبنان حمايت مي کند. مردم ايران بايد خود را سرافراز بدانند زيرا الگوي جهان شده اند...سرافراز باشيد.

برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار