تندگویان شهيدی از تبار آزادمردان/ 4

وزير کيه؟ من همان جوادم

محمدجواد تندگویان وزیر نفت ایران در کابینهٔ محمدعلی رجایی بود که در سال ۱۳۵۹ توسط نیروهای ارتش عراق اسیر شد و پس از سال‌ها اسارت به شهادت رسید.

به گزارش خبرنگار دفاعی - امنیتی باشگاه خبرنگاران، "محمدجواد تندگویان" وزیر نفت ایران در کابینهٔ شهيد محمدعلی رجایی بود که در سال ۱۳۵۹ توسط نیروهای ارتش عراق اسیر شد و پس از سال‌ها اسارت به شهادت رسید، به همین خاطر باشگاه خبرنگاران برای حفظ یاد و خاطره آن شهید والامقام گوشه‌هایی از خاطرات این وزیر شهید را منتشر می‌کند.

حجاب اسلامی

روزی که حفظ حجاب اسلامی در ادارات الزامی شد، وقتی جواد به خانه بازگشت، شادمان به نظر می‌رسید و در حالی که دیدگانش از خوشحالی می‌درخشید، خندید و گفت: امروز فضای شهرمان چقدر معطر شده بود و حجاب چقدر بر متانت خانم‌ها افزوده است. در حقیقت نشاط او  به خاطر از میان رفتن یک معظل بزرگ اجتماعی به نام بی‌حجابی و بدحجابی بود. (خواهر شهيد)
 
ساده زیست

جزء شخصیت‌هایی بود که نظام نوپای جمهوری اسلامی به آنان احتیاج داشت و به همین دلیل بود که شهید رجایی که شخصیتی مکتبی و مذهبی بود، از شخصیت‌های مذهبی، مکتبی و مبارزی چون تندگویان برای تشکیل کابینه بهره برد.
 
تندگویان در دوران وزارت همانند گذشته به اخلاص در عمل معروف بود، با آن که سمت وزارت داشت، اما از زندگی بسیار ساده‌ای برخوردار بود و با تجملات میانه خوبی نداشت دوران وزارت ایشان هم زمان با آغاز جنگ بود. در سخت‌ترین شرایط بین مناطق نفتی، که در مناطق جنگی قرار گرفته بودند در رفت و آمد بود یکی از این مناطق اصلی، آبادان بود.

 

تندگویان از نظر اخلاقی و انسانی نیز سرمشق و الگوی کارمندان و کارگران وزارتخانه تحت وزارتش بود و خودش را وقف اسلام و انقلاب کرده بود و با جان و دل کار می‌کرد.(جواد کامور بخشایش - پ‍ژوهشگر)

سرکشی دائم

پس از اینکه از طرف شهید رجایی به عنوان وزیر نفت انتخاب شد، مرا به سمت معاون خود در وزارت نفت و مدیرعامل شرکت ملی نفت منصوب کرد جواد عقیده داشت: نفت فقط در تهران نیست، صنعت نفت در مناطق نفتی است. باید در آنجا حضور دائم داشت. با این که سی و یکم شهریور ماه جنگ تحمیلی شروع شده بود و تا آن روز، هشتم آبان ماه که اسیر متجاوزان عراقی شدیم، فقط 38 روز فاصله بود و رفتن به مناطق جنگی بسیار دشوار می‌نمود، اما جواد سه بار به مناطق نفت‌خیز جنوب سفر کرده بود و می‌گفت: وقتی برادران ما زیر رگبار گلوله قرار دارند، چگونه ما حاضر نباشیم نصف روز  یک‌ روز و یا دو روز کنار آن‌ها باشیم؟

او اصلا خود را جز مناطق نفت‌خیز می‌دانست کمتر وزیری، قبل و بعد از انقلاب وجود داشته است که در طول مدت یک ماه سه بار به آبادان سفر کند جواد در پست وزارت هیچ‌گاه  نتوانست خود را به پشت میزنشینی و صدور دستور از راه دور قانع کند. (محسن شمشیری)

تقویت باورها

جواد برای مسجد در پالایشگاه آبادان فعالیت زیادی کرد. جوِ  پالایشگاه در آن زمان(روزهای پیروزی انقلاب اسلامی) چندان اسلامی نبود، او اصرار می‌کرد که برای شروع و سوق دادن افراد به سوي اسلام و جانبداري از انقلاب اسلامي، چادري به عنوان مسجد موقت در پالايشگاه برپا شود و مسجد را سنگر مبارزه با مخالفان انقلاب اسلامي مي‌دانست. (محسن شمشیری)

بسيج ملی

جواد براي به دست گرفتن اهرم‌هاي مديريتي، اداره‌اي به نام بسيج ملي تشکيل داد و با هدف آماده‌سازي نيروهاي پالايشگاه در جهت آموزش‌هاي نظامي و سازندگي شهر آبادان وارد ميدان شد و با اين روش توانست اداره روابط عمومي پالايشگاه نفت را به دست گيرد. جواد در يک اتاق معمولي در يکي از خانه‌هاي کارمندي، مستقر شد و با اين عمل در قلب کارگران جاي گرفت.

 
 
انضباط کاري

در زندگي خيلي احساس مسئوليت مي‌کرد به زندگي مشترک اهميت مي‌داد و همچنين مرد کار بود، با جان و دل براي مملکت کار مي‌کرد و از کم کاري بدش مي‌آمد. خيلي فرد منظمي بود هميشه سر وقت در محل کارش حاضر مي‌شد و خيلي مقيد بود که راس ساعت در محل کار خود باشد و هميشه هم ديرتر از همه کارکنان به منزل برمي‌گشت. با اين که خانواده‌اش را خيلي دوست مي‌داشت، اما تعهد به کار داشت و بسيار به آن اهميت مي‌داد. (سرکار خانم فاطمه تندگویان - خواهر شهید)

وزير خوش اخلاق

دوستان و همکاران شهيد تندگويان مي‌گويند زماني که ايشان وزير شدند، اخلاق و رفتارشان کوچک‌ترين تغييري نکرد و همان آدم درس خوانده‌اي بود که زندگي ساده و رفتار متواضعانه‌اي داشتند و همان مسير را ادامه دادند. ايشان در اتاق‌شان به روي همه باز بود. تازه در باره ما بيشتر سخت گيري مي‌کردند که مواظب بيت‌المال باشيم و خداي نکرده از بيت المال براي مخارج خانواده استفاده نشود. از ماشين اداره براي مسائل شخصي استفاده نمي‌کردند و درباره همان اتومبيل مدل بالايي که در اختيارشان قرار گرفته بود، مي‌گفتند: براي من سخت است که در اين ماشين بنشينم، همين پيکان برايم بهتر است.

همسرم، در محل کار به خاطر موقعيت جنگي، ستادي تشکيل داده بودند که شب‌ها در آن جا مي‌ماندند و اکثرا تقاصا مي‌کردند که به جاي ديگران هم سرکار حضور داشته باشند. همه کارکنان را به مرخصي مي‌فرستادند، اما خودشان ديرتر از همه مرخصي آمدند. (سرکار خانم بتول برهان اشکوری - همسر شهید)
 
وزير کيه؟ من همان جوادم

وقتي پسرم وزير شده بود، با تعدادي از دوستانش که هنوز هم با ما رفت و آمد دارند، به منزل آمدند و جواد پنهاني به من گفت که مادر، از بس که در اين چند روز نان و پنير خورده‌ايم، من از اين بچه‌ها خجالت مي‌کشم، بيا به بازارچه برويم تا يک هندوانه براي آن‌ها بخريم.

من هم زنبيلم را برداشتم و با هم به بازارچه رفتيم، به محض اين که دوستان و کسبه و اهل محل او را ديدند، خوشحال و ذوق‌زده به دورش حلقه زدند که آقاي وزير، دل‌مان برايتان تنگ شده و مرتب او را مي‌بوسيدند و آقاي وزير، آقاي وزير مي‌گفتند که جواد گفت: وزير کيه؟ من همان جوادم چند تا هنداونه کشيد و خواستند که کمکش کنند، ولي جواد به هيچ وجه قبول نکرد و هندوانه‌ها را داخل زنبيل گذاشت و به منزل برگشتيم.
 
روز عيد غدير بود همان سال من مهمان‌هاي زيادي داشتم. ساعت سه بعدازظهر به منزل آمد، در حالي که ناهار نخورده بودم. يادم است که ناهار، خورش کرفس داشتيم، براي او آوردم و خورد. وقتي که براي مهمانان ميوه آوردم، پرتغال و نارنگي و سيب، نگاهي به ميوه ها کرد و گفت که مادر، مگر فصل اين ميوه‌ها رسيده است؟
 
گفتم بله مادر. گفت آنقدر سرم شلوغ است که نمي‌رسم براي بچه‌هايم ميوه  بخرم. الان که از بچه‌ها مي‌پرسند آيا خاطره‌اي از بابا داريد يا نه، مي‌گويند که هر وقت بابا به منزل مي‌آمد ما خواب بوديم و هيچ خاطره‌اي نداريم. هر وقت هم که مي‌آمد بچه‌ها بيدار بودند، يکي را روي زانوي راست و يکي را روي زانوي چپ و ديگري را هم روبه روي خود مي‌نشاند و با لذت غذا مي‌خورد. (سرکار خانم اشرف السادات مینونشان - مادر شهید)
 
تجمل

در مجموعه اموال برادرم تنها چيزي را که به عنوان تجمل مي‌توان انگشت بر آن نهاد، يک فرش دوازده متري است، که قبل از ازدواجش به اقساط خريده بود و يک نيمکت ساده که خودش ساخته و نام مبل به آن داده بود و هميشه با خنده به ميهمانانش اصرار مي‌کرد: بفرماييد روي مبل. (فاطمه تندگویان - خواهر شهید)

عشق به امام(ره)

نسبت به امام خميني(ره) عشق مي‌ورزيد و از سال‌ها قبل مقلد ايشان بود. جواد نسبت به سرسري گرفتن مسائل اعتقادي بسيار حساس بود. حتي از اين که برخي از دوستان، عبادات را، اعم از فرايض و مستحبات، بدون توجه انجام مي‌دهند، برآشفته مي‌شد. به ياد دارم، هنگامي که مشاهده کرد  يکي از دوستان ما پس از نماز، تسبيحات حضرت زهرا عليهالسلام را شتاب زده ادا مي‌کند، گفت: چرا اين قدر عجولانه؟ به جاي سبحان الله مي‌گوي: سوبالا، سوبالا.... اگر قرار باشد اين طور ادا کني، بهتر است ذکر نگويي! (مهدی تندگویان - فرزند شهید)

وزير خودماني

هر از چند گاهي من نصف شب‌ها بيدار مي‌شدم تا بروم آب بخورم، مي‌ديديم که پدرم تازه ساعت يک و دو نصف شب آمده و دارد شام مي‌خورد، در اهواز هم همين طور بود و واقعا هيچ وقت خانه نبود. آنجا، وقتي سيل آمد، خودش دست من را گرفت، رفت و نشست پشت ميکروفون راديو آبادان و اطلاعيه خواند: ملافه مي‌خواهيم،‌گوني مي‌خواهيم،...... هر گاه کوچکترين فرصتي پيدا مي‌کرد، ما در سفر بوديم، ماسوله و اين ور، آن ور؛ ولي واقعا وقت نداشت. پدرم همواره در سخت‌ترين شرايط روحيه خودش را حفظ مي‌کرد و دست از تلاش برنمي‌داشت. مثلا در زندان قصر، عربي و انگليسي تدريس مي‌کرد هم به زنداني‌ها، هم به زندانبانها در عين جديت فوق‌العاده شوخ طبع بود، در موقع  وزارتش هم شوخي‌هايش را مي‌کرد و همکارانش که دوستانش هم بودند هيچ وقت به او نمي‌گفتند آقاي وزير، بلکه مي‌گفتند جواد. (مهدی تندگویان - فرزند شهید)

ادامه خاطرات شهید تندگویان در فواصل زماني مشخص در سايت باشگاه خبرنگاران منتشر می‌شود.

انتهای پيام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار