بچه‌ها! شما دل پاکی دارید، التماس‌تان می‌کنم از خدا بخواهید جنازه‌‌ای از من باقی نماند و مفقودالأثر شوم...

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  کلاس عاشقی امام راحل «قدس الله نفس الزکیه» همواره شاگردانی را به خود دید که امروز وقتی به سیره شخصیتی آنها می نگریم، نفس های تأثیرگزار پیرجماران را در می یابیم که چه حُرهایی را تقدیم محضر ملکوتی رب الأرباب کرد. یکی از خاطرات «محمد رعیتی» از رزمندگان لشکر ویژه 25 کربلا را در ادامه بازگو می کنیم. خاطره ی تکان دهنده ی که خواندن آن خالی از لطف نیست و هزاران نکته در آن نهفته است.

پنهان کاری‌های او شک بعضی‌ها را برانگیخته بود. جزو غواص‌هایی بود که باید به عنوان اولین نیروهای خط شکن وارد خاک دشمن می‌شد. هر بار که می‌خواست لباسش را عوض کند می‌رفت یک گوشه، دور از چشم همه این کار را انجام می‌داد. روحیه ی اجتماعی چندانی نداشت. ترجیح می‌داد بیشتر خودش باشد و خودش.

من هم دیگر داشتم نسبت به او مشکوک شدم. بچه‌ها برای عملیات خیلی زحمت کشیده بودند. هر چه تاکتیک مربوط به مخفی نگه داشتن اسرار نظامی بود را، پیاده کرده بودند. همه ی امور با رعایت اصل (اختفا و استتار) پیگری می‌شد، حتی اغلب سنگرها و مواضع ادوات را با شا‌خه‌های نخل پوشانده بودیم.

با رعایت همه این اصول حالا در آخرین روزهای منتهی به عملیات، کسی وارد جمع ما شده بود که مهارت بالایی در غواصی داشت، منزوی بود و حتی موقع تعویض لباس، جمع را ترک می‌کرد و به نقطه‌ای دور و خلوت می‌رفت.

بعضی از دوستان، تصمیم گرفته بودند از خودش در این‌باره سوال کنند و یا در صورت لزوم او را مورد بازرسی قرار دهند تا نکند خدای ناکرده، فرستنده‌ای را زیر لباس خود پنهان کرده باشد.

آن فرد هم بی شک آدم ساده و کم هوشی نبود، متوجه نگاه‌های پرسش گر بچه‌ها شده بود. یک شب موقع دعای توسل، صدای ناله‌های آن برادر به قدری بلند بود که باعث قطع مراسم شد. او از خود بی خود شده بود و حرف‌هایی را با صدای بلند به خود خطاب می‌کرد. می‌گفت:‌

«ای خدا! من که مثل این‌ها نیستم. این‌ها معصوم اند، ولی تو خودت مرا بهتر می شناسی... من چه خاکی را سرم کنم؟ ای خدا!»

سعی کردم به هر روشی که مقدور است او را ساکت کنم. حالش که رو به راه شد در حالی که اشک هنوز گوشه ی چشمش را زینت داده بود، گفت:

«شما مرا نمی‌شناسید. من آدم بدی هستم. خیلی گناه کردم، حالا دارد عملیات می‌شود. من از شما خجالت می‌کشم، از معنویت و پاکی شما شرمنده می‌شوم...»

گفتم: «برادر تو هر که بوده‌ای دیگر تمام شد. حالا سرباز اسلام هستی. تو بنده ی خدایی. او توبه همه را می‌پذیرد...»

نگاهش را به زمین دوخت. گویا شرم داشت که در چشم ما نگاه کند. گفت:

«بچه‌ها شما همه‌اش آرزو می‌کنید شهید شوید، ولی من نمی‌توانم چنین آرزویی کنم.»

تعجب ما بیشتر شد. پرسیدم:

«برای چه؟ در شهادت به روی همه باز است. فقط باید از ته دل آرزو کرد.»

او تعجب ما را که دید، گوشه‌ ی پیراهنش را بالا زد. از آن چه که دیدیم یکه خوردیم. تصویر یک زن روی تن او خالکوبی شده بود. مانده بودیم چه بگوییم که خودش گفت:

«من تا همین چند ماه پیش همه‌ش دنبال همین چیزها بودم. من از خدا فاصله داشتم. حالا از کارهای خود شرمنده‌ام. من شهادت را خیلی دوست دارم، اما همه‌ش نگران ام که اگر شهید شوم، مردم با دیدن پیکر من چه بسا همه ی شهدا را زیر سوال ببرند. بگویند این‌ها که از ما بدتر بودند...»

بغضش ترکید و زد زیرگریه. واقعاً از ته دل می‌سوخت و اشک می‌ریخت. دستی به شانه‌اش گذاشتم و گفتم:‌

«برادر مهم این است که نظر خدا را جلب نماییم همین و بس.»

سرش را بالا گرفت و در چشم تک‌تک ما خیره شد. آهی کشید و گفت:

«بچه‌ها! شما دل پاکی دارید، التماس‌تان می‌کنم از خدا بخواهید جنازه‌ ای از من باقی نماند. من از شهدا خجالت می‌کشم... .»

آن شب گذشت. حرف‌های او دل ما را آتش زده بود.حالا ما به حال او غبطه می‌خوردیم. دل با صفایی داشت. یقین پیدا کرده بودیم که او نیز گلچین خواهد شد. خدا بهترین سلیقه را دارد.

 شب عملیات یکی از نخستین شهدای ما همان برادر دل سوخته بود. گلوله ی خمپاره مستقیم به پیکرش اصابت کرد. او برای همیشه مهمان اروند ماند.

راوی: محمد رعیتی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۶۷
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
روح الله نژادکورکی
۲۰:۱۴ ۲۸ فروردين ۱۴۰۱
ای امنیت ارامش سربلندی همه وهمه ثمره خون شهیدان عزیز هستند ما مدیون شهداهستیم روحشان شاد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۵۸ ۱۰ اسفند ۱۴۰۰
سلام واقعا من شرمنده شهداهستم لطفا برام دعا کنید
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۵۸ ۱۹ آذر ۱۴۰۰
شهید حسن محمدی
Iran (Islamic Republic of)
علی
۱۳:۵۱ ۱۶ آذر ۱۴۰۰
کاش من خاک پای همان شهید عزیز باشم من فدای خاکستر جسم سوخته ات من فدای اشک های پاکش
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۴۵ ۱۱ اسفند ۱۳۹۹
فیلم این روایتگری رو ندارید
Iran (Islamic Republic of)
اسم شهید چه بوده؟
۱۲:۰۶ ۲۰ بهمن ۱۳۹۹
اسم شهید چه بوده
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۱:۵۸ ۲۰ بهمن ۱۳۹۹
اسم شهید چی هست
Iran (Islamic Republic of)
علی
۱۱:۱۶ ۲۰ بهمن ۱۳۹۹
روحت شاد رفیق التماس دعا
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۱:۰۲ ۲۰ بهمن ۱۳۹۹
اسم شهید چیه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۰۸ ۲۵ مهر ۱۳۹۹
ای شهید سعید وبزرگوارالتماس دعا برای من هم شهادت بخواه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۱:۰۸ ۱۴ مهر ۱۳۹۷
خوشابحالشان،واقعااروزی شهادت دارم،یاحسین
Canada
محمدجواد ازدیار امام رئوف رصا
۱۲:۰۸ ۰۹ مرداد ۱۳۹۶
چه انسان های بالیاقتی بودند شهدا
Iran (Islamic Republic of)
سید حسین حسینی
۲۱:۵۶ ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۶
خوش به سعادتشون لیاقت داشتند انشااله شفاعت ماگنهکارها باشند روز قیامت اگه شهدا نبودند ونرفته بودند ماشب با یک زیر پوش راحت نمیتونستیم راحت بخوابیم و هیچ امنیتی نبود شهدا پاک بودند مهم این هستش راه وهدفشون را ما ادامه بدیم ما مدیون خون شهدا هستیم
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۳۳ ۳۰ آذر ۱۳۹۴
خدایا مارا در قیامت شرمنده ی شهدا نکن. . .
Iran (Islamic Republic of)
نگین
۱۸:۳۳ ۱۵ بهمن ۱۳۹۲
خیلی وقت پیش این قصه رو شنیده بودم درود وسلام بر تمامی شهدا
آخرین اخبار