«بل‌بل زبان»، والیبالیست شدن مهرامی‌ها و درختان خرمالو!

چکار به کارشان داری؟ تا دیروز تیم بسکتبال داشتند حالا می‌خواهند بروند دنبال والیبال، گناه که نکرده‌اند.

گروه ورزش باشگاه خبرنگاران جوان- آقا جان! عزیزجان! برادر جان! بیکاری؟ خوشی زده زیر دلت‌ها؟ چکارشان داری؟ آدم که نکشتند. تیم‌شان را، ببخشید ورزش‌شان را عوض کردند. حالا این وسط چرا به سرت زده انتقاد کنی، خدا می‌داند. 

بله که دلیل دارم. مگر بی‌دلیل هم می‌شود حرف زد. جانم برایت بگوید سال پنجم ابتدایی با آن قامت دیلاقم گاو پیشانی‌سفید کلاس بودم. از تبعیدم به میز آخر کلاس بگیر تا وقتی که زنگ ورزش توپ بچه‌ها بالای دار و درختی می‌افتاد و قرعه همیشه به نام چاکرت اصابت می‌کرد، از مزایای اندام بلندبالا و نحیف‌مان بود. این را هم بگویم چاکر آن روزها برخلاف امروز درونگرا بود و لام تا کام حرف نمی‌زد و اگر می‌گقتند از قله قاف هم بالا می‌رفت تا توپ بچه‌ها را بیاورد. ضمن این‌که مخلص دستی بر آتش فوتبال هم داشت و دروازه‌بان تیم مدرسه بود اما در یکی از همین صخره‌نوردی‌ها بود که چشم معلم ورزش به جمال استعداد نایاب حقیر روشن شد!

چی؟ من کی گفتم بنده را فرستاد بروم صخره‌نوردی را حرفه‌ای دنبال کنم؟ نه جان دل، جناب معلم ورزش یک بعدازظهر قشنگ پاییزی، از من خواست با او جایی بروم و ما هم که روی نه گفتن نداشتیم و کنجکاوی نوجوانی هم دست از سرمان که با ماشین نمره چهار منور شده بود برنمی‌داشت، سوار پیکان تهران 28 آقامعلم شدیم و ساعتی بعد جلوی در یکی از باغ‌های کن به پیرمرد و پیرزن مهربانی معرفی شدیم و دقیقه‌ای بعدهم.... بله جان دل، این بار را درست حدس زدی، شروع کردیم به بالارفتن از درختان و چیدن خرمالو و با ظرافت جمع‌کردن و توی سبد گذاشتن. دیگر کارمان شده بود هر روز بعد از مدرسه سوار اتوبوس شدن و به باغ‌های کن رفتن برای چیدن خرمالو. خدا پدر معلم ورزش را بیامرزد. چه استعدادیابی‌ای کرد. یک آب باریکه کوچک‌ هم برای‌مان باز شد و دیگر مجبور نبودیم پیراهن و شلوار چند سال پیش برادر بزرگتر را بپوشیم. نه عزیزجان برادر بزرگتر 1984 جرج ارول نه! منظورمان همان اخوی بزرگوار خودمان است. همین کتاب‌ها را خواندی که کله‌ات باد دارد. کجابودیم؟ آها! بله، کلاً فوتبال و تیم مدرسه را بی‌خیال شدیم و رفتیم آنجا که آبی هست و نانی. 

بله که به والیبالیست شدن مهرامی‌ها ربط دارد. اصلاً همه این‌ها را گفتم که به ربطش برسم. جانم برایت بگوید حالا بنده خدایی نزدیک یک دهه زحمت کشیده در بسکتبال تیم‌داری کرده اما بعد فهمیده استعدادش جای دیگر است. به همین راحتی! 

چی؟ قهرمان لیگ ملی و حرفه‌ای و جام باشگاه‌های آسیا شده؟ خب باشد! خدا خیرت دهد عزیزدل، وقتی قهرمان فوتبال باشگاه‌های آسیا را می‌فرستند یک شهر دیگر تا از صفحه روزگار محو شود، دیگر تکلیف والیبال و بسکتبال و هندبال و بیس‌بال و سافت‌بال و هر ورزش بالداری روشن است دیگر. تازه این بنده‌های خدا که این کارها را نکرده‌اند. نه شهر عوض کردند نه اسم‌شان را تغییر دادند، فقط ورزش‌شان را عوض کردند. همین! 

باز که حرف خودت را می‌زنی! چه ربطی به ناکامی بسکتبال ملی در آینده دارد؟ ای بابا! اصلاً این حرف‌ها به ما چه؟ نکند دلت هوس بیانیه کرده؟ ها؟!!

امضا: بل‌بل زبان خان 

انتهای پیام/ 
برچسب ها: بسکتبال ، مهرام ، والیبال
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار