بسته شعری ولادت امام حسین (ع)

شاعران اشعاری درباره ولادت امام حسین ( ع ) سروده اند که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

 
به گزارش حوزه قرآن و عترت  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، شاعران اشعاری را درباره ولادت امام حسین ( ع ) سروده اند. در اینجا برخی از این اشعار را می آوریم:
 
 
 
 
حُسن یکتا را ببین زلف دو تا دارد حسین
شورش امکان اگر طرح محیط دهر ریخت

بر دو عالم سایه بال هما دارد حسین
نیست بی عشق حسینی ذره ای در ذات دهر

در حقیقت تکیه بر ارض و سما دارد حسین
می کند هر قطره اش ایجاد گلزار شهید

دست همت بر سر شاه و گدا دارد حسین
ای طبیعت مردگان غوغای محشر بر کنید
 
چون به خاک قربتش آب شفا دارد حسین
جنس مردان خدا را از شهادت باک نیست

در کف پای جنون رنگ حنا دارد حسین
خیمه هل من معین را لشکر امداد کو؟

تا قیامت بر کف بانگ رسا دارد حسین
عالم از او غوطه در طوفان خون خواهد زدن

ای طبیعت مردگان غوغای محشر بر کنید
چون به خاک قربتش آب شفا دارد حسین

جنس مردان خدا را از شهادت باک نیست
در کف پای جنون رنگ حنا دارد حسین

خیمه هل من معین را لشکر امداد کو؟
تا قیامت برکف بانگ رسا دارد حسین

عالم از او غوطه در طوفان خون خواهد زدن
بحر اگر توفد به وسع دیده جا دارد حسین

سیر این وادی نما در خویشتن گر عارفی
خویشتن هم زانکه شوق کربلا دارد حسین

"احمد" از خُمخانه شاه شهیدان مست شد
بی دلان عشق را زیرا هوا دارد حسین
 
 
شعر از احمد عزیزی
 
***********
 
 
 
 
شمع مى خندد و شوق رخ جانان دارد
شمع از اشك و گل از ژاله شود زيباتر

شمع مى خندد و مى گريد و شاد است و غمين
نور شادى همه آميخته با هاله غم

شمع نور ازلى قلب همايون نبى است
اين چه رازى است خدايا كه محمد امشب

دانى از چيست كه احمد شب ميلاد حسين
بيند آينده او را چو در آیينه غيب

شاد از اين است كه آخر ثمر عشق رسيد
آمد آن سايه رحمت كه پناه همه اوست

آمد آن يكه سوارى كه به وقت جولان
آمد آن لاله خونين رخ صحراى بلا

ميزبان دو جهان فاطمه را مهمان است
نور سيناست كه مدهوش از او موسى شد

دم عيسى همه در خاك شفا خانه اوست
اين حسين است كه با اينهمه آيات جمال

اين حسين است كه از حشمت ثار اللهى
اين حسين است كه از پيرهنى خون آلود

اين حسين است كه گيسوى على اكبر او
اين حسين است كه سر لشگر پر همّت او

اين حسين است كه از خرمن گلگون كفنان
قهرمان است حسين و زده بر سينه نشان

پر هياهو كند از مقدم خود محشر را
بى نظير است (حسان) سفره احسان حسين

اشکها بين كه از اين خنده به دامان دارد
خنده با ديده تر جلوه دو چندان دارد

اين چه حالى است كه در محفل خوبان دارد
كه به لبخند عيان غصّه پنهان دارد

كه دل هر بشرى نور خود از آن دارد
لب پر خنده ولى ديده گريان دارد

غم و شادى بهم از ديدن جانان دارد
زين جهت سوز نهان اشرف انسان دارد

آمد آن فرد كه بر جامعه رجحان دارد
هر كجا روى كند ميل به احسان دارد

عرصه روز جزا تنگى ميدان دارد
كه به دل داغ ز هفتاد و دو قربان دارد

نازم آن بخت كه اين كوكب رخشان دارد
پور زهراست كه عشّاق فراوان دارد

كه به هر درد غمى چاره و درمان دارد
روى دامان نبى جلوه قرآن دارد

خاتم دولت صد ملك سليمان دارد
صد چو يعقوب اسير غم هجران دارد

رشته انس به دل‌هاى پريشان دارد
تشنه لب، دست فشان، مشک به دندان دارد

گلشنى تازه تر از روضه رضوان دارد
ز لب اصغر خود لعل بدخشان دارد

او كه از جانب حقّ اذن به غفران دارد
كه بخوان كرمش اين همه مهمان دارد
 
 
شعر از حبیب الله چایچیان ( حسان )
 
 
********
 
 
 شاعر نجومی خراسانی
 
مژده اى دل كز ره امشب جان جانان آمده
جان جانان در جهان از راه احسان آمده

خلق عالم را صفابخش دل و جان آمده
اى محبّان بار ديگر ماه شعبان آمده

ملك هستى غرق رحمت گشته از اين فيض عام
ساقيا برخيز و ما را باز مى در جام كن

شعله ور جان مرا از آب آتش خام كن
در ميان مردم دنيا مرا گمنام كن

يا چو مجنونم اسير عشق بى فرجام كن
بيش از اين دارى مرا حيران چرا هر صبح و شام

تا سحر مى سوخت جانم دوش از داغ فراق
بود سرتاپاى من گويى همه در احتراق

ناگهان زد هاتف غيبم نداى اشتياق
كز چه بنشستى چنين مغموم در كنج وثاق

خيز از جا كآمد از ره خسرو شيرين كلام
سرو باغ دين گل گلزار پيغمبر حسين

سبط خيرالمرسلين سلطان بحر و بر حسين
زيب آغوش و ضياى ديده حيدر حسين

ميوه قلب بتول و حجت داور حسين
شد رُخ ماهش ضيابخش دل خيرالانام

چون ز رنج عصمت آن دُردانه آمد در وجود
گشت روشن از فروغش عالم غيب و شهود

باب لطفش را خدا بر عالم امكان گشود
جبرئيل آمد به سوى خانه زهرا فرود

گوييا بهر نبى دارد ز سوى حق پيام
اى حسين اى شهريار ملك دين و سرورى

اى درخشان آفتاب چرخ حسن و دلبرى
اى كه در عالم زدى از عشق كوسِ برترى

كرده اى در راه خود عشاق را از خود برى
دست ماه و دامن لطف تو اى والامقام

اى كه مركب تاختى هر سوى در ميدان عشق
اى كه سرانداختى چون گوى در چوگان عشق

اى كه بودى روز و شب سرگشته و حيران عشق
روح عشق و قلب عشق و جسم عشق و جان عشق

ريخت ساقى از ازل آرى مى عشقت به جام
اى قرار جان زهرا زينت عرش برين

نور چشم مصطفى اى خسرو دنيا و دين
باعث ايجاد خلق اولين و آخرين

بنده عشقت نجومى سوده بر خاكت جبين
از كرم درياب او را اى ولى ذوالكريم
 
******
 
 
چه خوب است آب و هوایی که دارید
همیشه بهشت است جایی که دارید

الهی روی خلوتی هم نبیند
شلوغی این کوچه هایی که دارید

مجال عرق ریختن هم ندادید
به پیشانی این گدایی که دارید

نمی خواهم اصلا بفهمم که ما را
کجا می برد رد پایی که دارید

همین که شما می بریدم، یقینا
شبی می رسم تا خدایی که دارید

از امروز ناله رسان حسین است
پر فطرس بینوایی که دارید

برایم هوای بهشتی بالا
حرام است با کربلایی که دارید

شما با خدا با خدا با خدایید
ومن با شمایم شمایی که دارید 
 
 مرا خیمه کربلا می نویسید
دخیل حسینیه ها می نویسید

دل بی قرار اختیاری ندارد
اسیر است و راه فراری ندارد

مقامات عاشق فنا می پذیرد
اگر هم بمیرد مزاری ندارد

کسی که بنا نیست بی سر بمیرد
چه بهتر دل بیقراری ندارد

دل بی حسین اصل و فرعش زیادی است
شبیه درختی که باری ندارد

دل بی حسین از گل بدترین هاست
دل بی حسین اعتباری ندارد

بود ذکر سجاده هر فقیری
امیری حسین فنعم الامیری

همه زیر پایند و بالا حسین است
همه قطره اند و دریا حسین است

چه رسم خوشی که زمان تولد
کلام نخستین ما یا حسین است

حسن هم حسین است ، علی هم حسین است
محمد حسین است و زهرا حسین است

حسن یا علی فاطمه یا محمد
تجلی این چهارتن با حسین است

همین که به جز عشق چیزی نگفتیم
تجلی  لا ذکر الا حسین است

گنهکارها نیز ترسی ندارند
قیامت اگر دست آقا حسین است

شه عالمینیم، الحمدلله
غلام حسینیم، الحمدلله

ندیدم کسی را گدایش نباشد
مسلمان یا ربنایش نباشد

مسیر تکامل یقینا محال است
اگر کربلا انتهایش نباشد

برای جهنم چه خوب است، هر که
حسین بن زهرا برایش نباشد

مگر می شود؟نه…نه… امکان ندارد
خدا باشد و کربلایش نباشد

خدایی که دار و ندارش حسین است
مگر می شود خون بهایش نباشد؟

یقین کشتی او نجاتی ندارد
اگر خواهرش ناخدایش نباشد

حسین آمد و بال ها گریه کردند
تمامی گودال ها گریه کردند

پر ما کجا؟وسعت آسمانت
پریدن کجا؟ قبه ی لا مکانت

حسن هم به پای تو قد راست می کرد
ادب داشت، پیشت امام زمانت

تو بالا نشینی، چگونه نباشد
سر شانه های پیمبر مکانت

تویی سنت هفت تکبیر احرام
نبی منتظر شد بچرخد زبانت

شما هر دو در حال ارتزاقید
اگر می گذارد دهان بر دهانت

خدا بهتر از تو ندارد اگر داشت
یقین کن که می داد روزی نشانت

خداوند مثل تو دیگر ندارد
شبیه تو دارد اگر خب بیارد

من و سال ها جستجویت حسین جان
من و منت گفتگویت حسین جان

مگر می شود من به پایت نیفتم
من و سجده بر خاک کویت حسین جان

 

 
شعر از علی اکبر لطیفیان
 

 

*******
 
 
 
ماه شعبان آفتاب آورده‌ای
روی حق را بی‌نقاب آورده‌ای

قلب زهرا چشم حیدر را چراغ
روح احمد را گلاب آورده‌ای
 
در حقیقت از دل دریای نور
بر محمّد دُرِّ ناب آورده‌ای

تشنگان وادی ایثار را
آب شیرین‌تر ز آب آورده‌ای

آفـرینش پـر شـده از یــاحسین
کل هستی کرده خلوت با حسین

اهل عالم عید مصباح الهداست
عید کل خلقت و عید خداست

این تمام وحی بر دوش نبی
این همان قرآن ختم‌الانبیاست

چشم خود نگشوده گفتا جبرئیل
یا محمّد این شهید کربلاست

این امام پیشتر از خلقت است
این شفیع خلق در روز جزاست

ایـن بــوَد پیغمبــران را نـــور عیــن
این حسین است این حسین است این حسین

این مدال شانۀ پیغمبر است
این سرا پا احمد است و حیدر است

این رسول‌الله خون انبیا
این کتاب‌الله دست مادر است

مصطفی از اوست، او از مصطفاست
بلکه جان مصطفی در پیکر است

در سفیدی گلویش خوانده‌اند
کز ولادت عاشق ترک سر است

ذات حق او را مکرم خوانده است
روضه‌اش را بهـر آدم خوانده‌است

چشم شو دل، وجه داور را ببین
روح شو روح مصور را ببین

یک نگه کن بر گل روی حسین
احمد و زهرا و حیدر را ببین

آیۀ «والفجر» را با من بخوان
سورۀ والفجر دیگر را ببین

بر همه اعضای او سر تا قدم
جای لب‌های پیمبر را ببین

جبرئیـل امشب نگهبانش شوی
سعی کن گهواره جنبانش شوی

فرش را امشب گل‌افشانی کنید
عرش را با هم چراغانی کنید

عرشیان امشب حسین آید به عرش
جان به استقبال قربانی کنید

با تماشای جمالش هم چنان
سیر در آیات قرآنی کنید

با بیان وحی در وصف حسین
مثل پیغمبر ثناخوانی کنید

گسترید از بال، بر او فرش را
در بغل گیرید جان عرش را

عطر جنّت چیست خاک کوی اوست
لیلۀ قدر الهی موی اوست

روی هر برگ گلی در باغ خلد
آیه‌ای در وصف خلق و خوی اوست

وسعت ملک خداوند عظیم
تا قیامت پر ز های و هوی اوست

چشمه‌های رحمت و عفو خدا
در همه عالم روان از جوی اوست

این حسین است این امام رحمت است
هـم امـام و هـم تمـام رحـمت است

ای تولایتْ تمامِ دین حسین
ای خدا آیینه و آیینْ حسین

ای رسول‌الله از سر تا قدم
ای خدا را چهرۀ خونین حسین

از گلوی چاک چاک خود به ما
هم دعا کن هم بگو آمین حسین

بی تو بودن زندگی تلخ است تلخ
با تو جان دادن بوَد شیرین حسین

تا قیـامت دلربـایی می‌کنی
در دل عالم خدایی می‌کنی

مصطفی را جانی و جانان تویی
روی دست و سینه‌اش قرآن تویی

حمد تو، تکبیر تو، تهلیل تو
دین تویی ایمان تویی قرآن تویی

در تمام وسعت مُلک خدا
مالک‌المُلک و ولی، سلطان تویی

در دل امواج توفان بلا
نوح تو، کشتی تو، کشتیبان تویی

چشم ما و دست احسانت حسین
جـان عالـم بـاد قربانت حسین

روح را آرام جانی یا حسین
یک جهان جان در جهانی یا حسین

الله الله معنی «اللهُ نور»
در زمین و آسمانی یا حسین

هم در آغوش خدا می‌بینمت
هم چراغ دوستانی یا حسین

میهمانِ تشنه‌ کام کربلا
عالمی را میزبانی یا حسین

عالــم اســلام بیت‌النـور تو
پیکر صد چاک تو منشور تو

تا قیامت چشم‌ها دریای توست
آب هم لب‌تشنۀ لب‌های توست

هر سر از تن جدا خاکِ قدم
هر دل بشکسته جای پای توست

زخم اکبر، آیۀ ایثار و صبر
خون اصغر، جوهر امضای توست

گرچه روزی نیست هم چون روز تو
روزها هر روز عاشورای توست
 
 
وصف تـو آیـات محکم می‌شود
میوه‌های نخل «میثم» می‌شود
 
 
شعر از غلامرضا سازگار
 
 
 
 
 
 ******
 
 
گرچه از عشق فقط لطمه زدن را بلدیم
گرچه چندی است که بی روح تر از هر جسدیم

گرچه در خوب ترین حالت مان نیز بدیم
جز در خانه ی ارباب دری را نزدیم

روزگاری است که ما رعیت این خانه شدیم
سجده ی شکر بر آریم که دیوانه شدیم

از همان روز که حُسنش به تجلّی دم زد
از همان دم که دمش طعنه به جام جم زد

از همان لحظه که مهرش به دلم پرچم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

بنده ی عشقم و مجنون حسین بن علی
در رگم نیست به جز خون حسین بن علی

آسمان با طپش ماه تماشا دارد
قطره دریا که شود جلوه ی زیبا دارد

روح در جسم که باشد همه جا جا دارد
عشق با نام حسین است که معنی دارد

تا خدا هست و جهان هست و زمان هست و زمین
شب میلاد حسین است شب عشق همین

او رسیده که به داد دل غافل برسد
کشتی گمشده ی عشق به ساحل برسد

کاروانی که به ره مانده به منزل برسد
نمک سفره ی ما نُقل محافل برسد

به همان کس که به میزان خدا هست محک
هر کجا سفره ی عشق است حسین است نمک

شب شور است که شیرین و غزل خوان شده ام
 
خیس از بارش احسان فراوان شده ام

جان رها کرده و دل بسته ی جانان شده ام
مست جام رجب و تشنه ی شعبان شده ام

که شب سوم این ماه حبیب آمده است
باز از باغ خدا نفحه ی سیب آمده است

او همان است که احسان قدیمش خوانند
در مدینه همه آقای کریمش خوانند

صاحب جام بلایای عظیمش خوانند
پنجمین دشمن شیطان رجیمش خوانند

از ازل تا به ابد خلق خدا می دانند
ما همه بنده و این قوم خداوندانند

غم عشق است که آتش زده بر بنیادم
تا که در راه محبت بدهد بر بادم

من ملک بودم و فردوس نه آمد یادم
که من از روز ازل اهل حسین آبادم

منم آن رود که جز جانب دریا نروم
بر  دری غیر در خانه ی مولا نروم

ما که بر صاحب این عشق ارادت داریم
ما که انگیزه ی بر گشت به فطرت داریم

یک نفس تا به خدا بُعد مسافت داریم
باز هم در سرمان شور زیارت داریم

هرکه دارد سر همراهی ما بسم الله
هر که دارد هوس کرب بلا بسم الله

کربلا گفتم و دیدم جگرم می سوزد
آسمان دود زمین در نظرم می سوزد

گوییا معجر بانوی حرم می سوزد
دختری گفت که ای عمه سرم می سوزد

خیمه در خیمه دل اهل حرم شعله ور است
آتش سینه ی زینب (س) ز همه بیشتر است
 
 
شعر از حسن عرب خالقی
 
 
 
انتهای پیام/ 
 
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار